🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#در_محضر_شهدا
#معلم_خوب
از معبر حرفهایش
درهای #بهشت را باز میکند
بہ روی #شاگردانی کہ
در ملکوتِ #قلب او
آمادهٔ #درس گرفتن هـستند
سلام بر #معلمهایی کہ راههای #آسمان را به #شاگردانشان نشان دادند
#سلام_بر_شهدا
#معلمهای_مکتب_شهادت
شادی روح #امام_راحل و #شهدا ، بالاَخص #معلمین_شهید
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🌴🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#قسمت_دوم
یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن.
آقا همینطور که صحبت میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند:
«در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری، نه فقط در میان عربها مظلوم بود.
نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای...
#انفجار!
#آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش ۴۵ درجهای به طرف چپ جایگاه افتادند.
اولین محافظ خودش را بالای سر #آقا رساند.
مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که #آقا را بیاورد بیرون.
امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یک #ضبط صوت افتاد که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جدارهی داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند
« عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی »
بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند.
سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد.
محافظها بلیزر سفید را انگار که ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور میراندند.
در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمدند، زیر لب زمزمهای میکردند؛ #شهادتین میگفتند. لبها و چشمها تکان میخوردند؛ خیلی کم البته.
در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید.
پنج نفر آدم با قیافهی خونآلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و #آقا را روی دست این طرف و آن طرف بردند.
با آن صورت خونآلود، کسی #امام_جمعهی شهر را نشناخت.
دکتری ضربان #قلب را گرفت: «نمیشود کاری کرد.» محافظها با سرعت به سمت در خروجی رفتند.
پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند؟ دارند تمام میکنند» اسم #آقای_خامنهای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»
#ادامه_دارد
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#قسمت_چهارم
یکدفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.»
بیراه نمیگفت؛ فشار تقریباً صفر بود.
یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟
فشار کمکم بالا آمد و دوباره شروع کردند.
دکتر منافی، همان طور که میآمد #بیمارستان_بهارلو، تلفن زده بود که دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند.
#شهید_بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.
دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خونریزی را بند آوردهام.»
عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمیشد درمان را آنجا ادامه داد.
کنترل امنیتی #بیمارستان_بهارلو مشکل بود.
تنها #بیمارستانی هم که میشد بعد از عمل مراقبتهای لازم را به عمل آورد، #بیمارستان_قلب بود.
آن موقع رئیس #بیمارستان_قلب دکتر میلانینیا بود.
چند ماه بعد، نام همین #بیمارستان را گذاشتند : #بیمارستان_قلب_شهید_رجایی
هلیکوپتر خبر کردند.
نمیتوانستند بیمار را از میان ازدحام #مردم_نگران بیرون ببرند.
محافظ پشت بیسیم گفته بود که #قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود.
مردم نگران بودند که نکند #قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و میگفتند « #قلب ما را بردارید و به #ایشان بدهید.»
با هزار ترفند، هلیکوپتر را وسط میدان #بیمارستان نشاندند. تا برسند به #بیمارستان_قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.
دکترها میگفتند #آقا چند مرتبه تا مرز #شهادت رفته و برگشته.
یکبار همان #انفجار بمب بود، یکبار #خونریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یکبار هم جمع شدن پروتئینها در #ریه و حالت #خفگی.
#ادامه_دارد
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
خندیدنتون از ته تهِ دلتون هست
چون؛
فقط #خدا در #قلب شماست
.
القلب حرمُ الله...
خالی کنیمـ دلهایمان از هرچه غیر #خداست...
#نعم_الرفیق_ما 🌱
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#شهیدانه
#شهدا ماه #آسمونن
مثل نوری تو #کهکشونن
همیشه تو #دلا می مونن
دلبستن به #مرامشون
مثل نور #کلامشون
میکنم من #سلامشون
فکه و طلائیه به خدا خاکش #کربلائیه
چزابه و دهلاویه مناطقیه که #خدائیه
عجب جای با #صفائیه
مثه #شما باشم چی میشه
بدون #شما ها نمیشه
دلم با #شماست همیشه
#السلام_علیکم_یا_انصار_الحسین
پر زده دل برا #شهیدان
از تو سینه برا #دلیران
تا به کرب و بلای #ایران
با عشق و ایمان و صفا
جت دادن تو راه #خدا
مثله شاه کرب و بلا
عاشق #حسین بودن
فدایی پیر #خمین بودن
غرق شور و شین بودن
دلداده #شاه حنین بودن
بی همتا توی #عالمین بودن
سربند یا #زهرا می بستن
دل به دار #دنیا نبستن
همیشه تو #قلب ما هستن
#السلام_علیکم_یا_انصار_الحسین
پیچیده باز میون #هیئت
بوی جبهه #شهادت
یاد ردانی پور و همت
یا #فاطمه رو لباشون
#یالثارات پرچمشون
موندن پای #رهبرشون
یا #حسین عبادتم
رهرو #امام و ولایتم
تشنه #شهادتم
خدمت به #شهیدان سعادتم
بسیجیم و با #شهامتم
صفای دل ماست #یادشون
شفاعت تو محشر #کارشون
دست علی اکبر #یارشون
#السلام_علیک
#یا_انصار_الحسین
#ارسالی_از_اعضاء
#اجرتون_با_شهدا
🌹 🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
باید تلاش کرد به #کمال رسید
باید تلاش کرد #تکمیل کرد
باید تلاش کرد #روح را بزرگ کرد
باید تلاش کرد #قلب را گسترده کرد
باید تلاش کرد به #نور نزدیک شد
باید تلاش کرد یک #رابطه_عاطفی بزرگی با #امام_حسین_ع برقرار کرد .
باید خودمان رو خالصِ خالصِ خالص بکنیم بگوییم ما سرباز آقا #امام_زمان_عج هستیم .
سلامتی و تعجیل در فرج
#امام_زمان_عج
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊🌴🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#در_محضر_شهدا
#معلم_خوب
از معبر حرفهایش
درهای #بهشت را باز میکند
بہ روی #شاگردانی کہ
در ملکوتِ #قلب او
آمادهٔ #درس گرفتن هـستند
سلام بر #معلم_هایی کہ راههای #آسمان را به #شاگردانشان نشان دادند
#سلام_بر_شهدا
#معلم_های_مکتب_شهادت
شادی روح #امام_راحل و #شهدا ، بالاَخص #معلمین_شهید
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🌴🌹
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 #ششم_تیرماه_1360 #ترور_نافرجام #قسمت_اول به گزارش خبرنگار احزاب و تشکلهای گروه سیاسی با
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#قسمت_دوم
یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن.
آقا همینطور که صحبت میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند:
«در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری، نه فقط در میان عربها مظلوم بود.
نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای...
#انفجار!
#آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش ۴۵ درجهای به طرف چپ جایگاه افتادند.
اولین محافظ خودش را بالای سر #آقا رساند.
مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که #آقا را بیاورد بیرون.
امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یک #ضبط صوت افتاد که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جدارهی داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند
« عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی »
بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند.
سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد.
محافظها بلیزر سفید را انگار که ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور میراندند.
در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمدند، زیر لب زمزمهای میکردند؛ #شهادتین میگفتند. لبها و چشمها تکان میخوردند؛ خیلی کم البته.
در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید.
پنج نفر آدم با قیافهی خونآلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و #آقا را روی دست این طرف و آن طرف بردند.
با آن صورت خونآلود، کسی #امام_جمعهی شهر را نشناخت.
دکتری ضربان #قلب را گرفت: «نمیشود کاری کرد.» محافظها با سرعت به سمت در خروجی رفتند.
پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند؟ دارند تمام میکنند» اسم #آقای_خامنهای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»
#ادامه_دارد
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 #قسمت_سوم انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آ
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#قسمت_چهارم
یکدفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.»
بیراه نمیگفت؛ فشار تقریباً صفر بود.
یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟
فشار کمکم بالا آمد و دوباره شروع کردند.
دکتر منافی، همان طور که میآمد #بیمارستان_بهارلو، تلفن زده بود که دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند.
#شهید_بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.
دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خونریزی را بند آوردهام.»
عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمیشد درمان را آنجا ادامه داد.
کنترل امنیتی #بیمارستان_بهارلو مشکل بود.
تنها #بیمارستانی هم که میشد بعد از عمل مراقبتهای لازم را به عمل آورد، #بیمارستان_قلب بود.
آن موقع رئیس #بیمارستان_قلب دکتر میلانینیا بود.
چند ماه بعد، نام همین #بیمارستان را گذاشتند : #بیمارستان_قلب_شهید_رجایی
هلیکوپتر خبر کردند.
نمیتوانستند بیمار را از میان ازدحام #مردم_نگران بیرون ببرند.
محافظ پشت بیسیم گفته بود که #قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود.
مردم نگران بودند که نکند #قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و میگفتند « #قلب ما را بردارید و به #ایشان بدهید.»
با هزار ترفند، هلیکوپتر را وسط میدان #بیمارستان نشاندند. تا برسند به #بیمارستان_قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.
دکترها میگفتند #آقا چند مرتبه تا مرز #شهادت رفته و برگشته.
یکبار همان #انفجار بمب بود، یکبار #خونریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یکبار هم جمع شدن پروتئینها در #ریه و حالت #خفگی.
#ادامه_دارد
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_محمدابراهیم_همت
دوازدهم فروردین ماه ۱۳۳۴ است روزی که استوره دفاع مقدس در شهرضای اصفهان چشم به جهان گشود و این معلم دلسوز و نظامی سخت کوش برای نگه داشتن ایرانی که هم اکنون داریم، سر خود را از دست داد و آسمانی شد.
حاج همت! سردار من! ما به داشتن حتی نام و یاد تو افتخار می کنیم...
تو و امثال تو بودید که اسلام را زنده نگه داشتید و امروز فقط با نام و یادت انس گرفته ایم...
و سیره ات
#سیره_شهدا
#شهید_آوینی
من هرگز اجازه نمی دهم که صدای #حــاج_همـــت در درونم گم شود، این سردار خیبر، قلعه #قلب مرا نیز #فتح کرده است.
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
اینگونه است که یک انسان بر جان ها حکومت میکند
🌹 #سردار_خیبر🕊
💐 #سالروز_تولد💐
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
باید تلاش کرد به #کمال رسید
باید تلاش کرد #تکمیل کرد
باید تلاش کرد #روح را بزرگ کرد
باید تلاش کرد #قلب را گسترده کرد
باید تلاش کرد به #نور نزدیک شد
باید تلاش کرد یک #رابطه_عاطفی بزرگی با #امام_حسین_ع برقرار کرد .
باید خودمان رو خالصِ خالصِ خالص بکنیم بگوییم ما سرباز آقا #امام_زمان_عج هستیم .
سلامتی و تعجیل در فرج
#امام_زمان_عج
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 🌴🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#در_محضر_شهدا
#معلم_خوب
از معبر حرفهایش
درهای #بهشت را باز میکند
بہ روی #شاگردانی کہ
در ملکوتِ #قلب او
آمادهٔ #درس گرفتن هـستند
سلام بر #معلم_هایی کہ راههای #آسمان را به #شاگردانشان نشان دادند
#سلام_بر_شهدا
#معلم_های_مکتب_شهادت
شادی روح #امام_راحل و #شهدا ، بالاَخص #معلمین_شهید
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🌴🌹