eitaa logo
قرآن و امام حسین ع
982 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
915 ویدیو
432 فایل
مطالب کانال: ارتباط امام حسین ع با قران در موارد مختلف عاشوراء آیات الولایه : آیاتی که در قرآن درباره ی 14 معصوم آمده است. علوم قرانی برای تحکیم ایمان و اعتقاد تلگرام https://t.me/qoranvamamhoosein ایتا http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت اول ﴿ سورة الإخلاص - سورة ١١٢ -   تعداد آیات ٤ ﴾ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤﴾   🍁ترجمه آيات در تفسیرالمیزان🍁 🔹به نام الله كه رحمان و رحيم است بگو او الله يگانه است 1⃣ كه همه نيازمندان قصد او مى كنند2⃣ نزاده و زاييده نشده3⃣ و هيچ كس همتاى او نيست4⃣ ✅ روايات وارده از طرق و در اين سوره بسيار زياد است، حتى از هر طريق رسيده كه: 1⃣ اين سوره با يك قرآن است. 2⃣ اين سوره هم مى تواند در نازل شده باشد و هم در . و آنچه از بعضى از روايات وارده در سبب نزول آن است اين است كه در نازل شده است. 🍁بیان آیه (۱) سوره توحید🍁 🔹بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد1⃣ 🔹كلمه () ضمير و ضمير است، معمولا در جايى بكار میرود كه گوينده زيادى به جمله از آن داشته باشد. 🔹كلمه () مورد واقع شده، آن است كه (علم به ) براى خداى تعالى است، يعنى در زبان عرب اسم براى حق تعالى نبود، ولى از آنجايى كه استعمالش در اين مورد از ساير موارد شد، به خاطر همين استعمال، تدريجا اسم خاص خدا گرديد، همچنان كه اهل هر زبانى ديگر براى خداى تعالى نام دارند. 🍁🍁🍁🍁🍁 ✅فرق بين () و () و احد بودن خداى تعالى ⬅️ كلمه (احد)  است كه از ماده () گرفته شده، همچنان كه كلمه (واحد) نيز از اين ماده است، چيزى كه هست، بين احد و واحد است، كلمه احد در مورد چيزى و كسى بكار مى رود كه و نباشد، نه در و نه در ، و اصولا داخل اعداد نشود، به كلمه واحد كه هر واحدى يك و دارد يا در خارج و يا در توهم و يا به فرض عقل، كه با به ثانى و ثالث و رابع كثير مى شود، و اما احد اگر هم برايش فرض شود، باز همان است و چيزى بر او اضافه نشده. 🍁🍁🍁🍁🍁 ⬅️ مثالى كه بتواند تا اى اين فرق را روشن سازد اين است كه: وقتى مى گويى ( از قوم نزد من نيامده )، در حقيقت هم آمدن يك نفر را كرده اى و هم دو نفر و سه نفر به بالا را. اما اگر بگويى: ( از قوم نزد من نيامده )  و تنها آمدن يك نفر را نفى كرده اى، و ندارد كه چند نفرشان نزدت آمده باشند، و به خاطر همين كه بين كلمه هست، و به خاطر همين معنا و كه در كلمه (احد) هست، مى بينيم اين كلمه در كلام ايجابى به جز در باره خداى تعالى نمى شود، (و وقت گفته نمى شود: جاءنى احد من القوم - احدى از قوم نزد من آمد) بلكه هر جا كه استعمال شده است كلامى است ، تنها در مورد خداى تعالى است كه در كلام استعمال مى شود. ⬅️ يكى از بيانات لطيف مولانا امير المومنين (ع) است كه در بعضى از خطبه هايش كه در باره توحيد خداى عزوجل ايراد فرموده:(كل مسمى بالوحده غيره قليل ) و خدا داناتر است- هر چيزى غير خداى تعالى، وقتى به صفت وحدت توصيف شود، همين توصيف بر قلت و كمى آن دلالت دارد، به خلاف خداى تعالى كه يكى بودنش از كمى و اندكى نيست. ✅خدا صمد است یعنی هر چيزى در ذات و آثار و صفات محتاج او است و او منتهی المقاصد است.
قسمت دوم‌ 🍁بیان آیه (۲) سوره توحید🍁 الله الصمد2⃣ 🔹اصل در معناى كلمه ( كردن و يا قصد كردن با است، وقتى گفته مى شود: (صمده، يصمده، صمدا) معنايش اين است كه فلانى فلان كس يا فلان چيز را كرد،  در حالى كه بر او اعتماد كرده بود. از اين كلمه را - كه است - به معانى تفسير كرده اند كه بيشتر آنها به معناى زير است:  ( و بزرگى كه از به جانبش مى كنند تا حوايجشان را برآورد) و چون در آيه مورد بحث آمده همين معنا را  مى دهد، پس خداى تعالى سيد و بزرگى است كه عالم در تمامى او را قصد مى كنند. 🍁🍁🍁🍁🍁 آرى وقتى تعالى پديد آورنده همه عالم است، و هر چيزى كه داراى است هستى را خدا به او داده، پس هر چيزى كه نام () صادق بر آن باشد، در و و آثارش به خدا است، و در رفع حاجتش او را مى كند، همچنان كه خودش فرموده:  (الا له الخلق و الامر)، و نيز به طور فرموده:  (و ان الى ربك المنتهى )، پس خداى تعالى در هر كه در عالم وجود تصور شود است، يعنى چيز قصد هيچ چيز ديگر نمى كند مگر آنكه مقصدش او است و بر آمدن حاجتش به وسيله او است. 🍁🍁🍁🍁🍁 از اينجا روشن مى شود كه اگر و بر سر كلمه () در آمده، منظور است، مى فهماند خداى تعالى صمد است، به كلمه (احد) كه الف ولام بر سرش در  نيامده، براى اينكه اين كلمه با معناى كه افاده مى كند در جمله بر احدى غير خداى تعالى اطلاق نمى شود، پس حاجت نبود كه با آوردن الف و لام حصر را در جناب حق تعالى افاده كند، و يا احديت از بين احديت ها را برساند. ⬅️و اما اينكه چرا كلمه () ذكر شد، با اينكه ممكن بود بفرمايد: (قل هو الله احد و صمد)؟ اين تكرار براى اشاره به اين معنا بوده كه هر يك از جمله (هو الله احد) و (الله الصمد)  كافى در خداى تعالى است، چون ، مقام معرفى خدا به وسيله است كه خود او باشد، پس معنا چنين است كه به خداى تعالى حاصل مى گردد چه از جمله (هو الله احد) و چه از شنيدن (الله الصمد) چه آنجور و شود و چه اينجور. 🍁🍁🍁🍁🍁 و اين آيه شريفه در عين حال هم به وسيله صفات ، خداى تعالى را كرده، و هم به وسيله صفات . جمله (الله احد)  را به صفت توصيف كرده، كه احديت ذات است. و جمله (الله الصمد) او را به صفت توصيف كرده كه صفت است، چون گفتيم  صمديت عبارت از اين است كه هر چيزى به سوى او مى شود. 🍁🍁🍁🍁🍁 از گفته اند: كلمه () به معناى هر چيز است كه جوفش نباشد، و در  نتيجه نه و نه و نه و نه بياورد و نه از كسى شود. كه بنابر اين ، جمله (لم يلد و لم يولد) تفسير كلمه () خواهد بود. سوره خداى تعالى را به و بازگشت ما سوى الله در حوائج وجوديش به سوى او و نيز به اينكه احدى نه در و نه در و نه در شريك او نيست مى ستايد، و اين توحيد قرآنى، توحيدى است كه به خود قرآن كريم است، و معارف (اصولى و فروعى و اخلاقى) اسلام بر اين پى ريزى شده است.
قسمت سوم 🍁بیان آیات ( ۳ و ۴ ) سوره توحید🍁 لم يلد و لم يولد3⃣ و لم يكن له كفوا احد4⃣ 🔹 اين آيه كريمه از تعالى اين معنا را مى كند كه چيزى را . و يا به عبارت ديگر ذاتش شود، و جزئى از خودش از او گردد. چه به آن معنايى كه درباره تعالى و مى گويند، و چه به آن معنايى كه مذهبان از آلهه خود را سبحان مى پندارند. 🍁🍁🍁🍁🍁 و نيز اين آيه از خداى تعالى اين معنا را مى كنند كه او از چيزى متولد و شده باشد، حال اين تولد و اشتقاق به كه اراده شود، چه به آن كه وثنيت درباره خدايان خود گفته اند، كه بعضى اله و بعضى ديگر اله و بعضى ديگر اله است، و چه به نحوى ديگر. 🍁🍁🍁🍁🍁 و نيز اين معنا را مى كنند كه براى خداى تعالى باشد كه برابر او در و يا در باشد، يعنى خداى تعالى و نمايد، و احدى از صاحبان اديان و غير ايشان قائل به وجود كفوى در خدا نيست، يعنى از دين داران و بى دينان نگفته كه الوجود (عز اسمه ) است، و اما در يعنى تدبير، قائل به آن شده اند، مانند وثنى ها كه براى خدايان خود الوهيت و تدبير شدند، حال چه خداى مانند فرعون و نمرود كه ادعاى الوهيت كردند، و چه . 🍁🍁🍁🍁🍁 و #۲ملاك در بودن در نظر آنان اين است كه براى اله و معبود خود در تدبير قائلند و مى گويند: الله تعالى فلان ناحيه را به فلان واگذار نموده و او مستقل در تدبير آن ناحيه است، همانطور كه خود خداى تعالى در تدبير آن ارباب و آلهه است، و او و اله الالهه است. و اگر در صفات را نشمرديم، براى آن بود كه ، يا صفت است يا صفت ، صفت ذات كه ذات است و صفت فعل هم از فعل مى شود. ، زاده نشدن و نداشتن خدا بر بودن و يگانگى او در و و است. ⬅️ و اين معناى از بودن در آلهه مشركين نيز تصور دارد، نظير كه براى  موجودى از موجودات ممكن بپندارند، اين نيز است براى كفو بودن، چون اين فرض نيز به اين است كه انسان بپندارد مثلا فلان خودش بيمارى ما را شفا مى دهد و در از بيماريمان احتياجى به خداى تعالى نداريم، با اينكه گياه مذكور از هر جهتى به خداى تعالى است، و آيه مورد بحث اين را نيز مى كند. 🍁🍁🍁🍁🍁 بيان اينكه ، زاده نشدن و نداشتن خدا بر صمد بودن و يگانگى او در و و افعال است. و صفات گانه اى كه در اين سوره شده، يعنى شدن چيزى از خدا، و تولد خداى تعالى از ديگر، و داشتن كفو، هر چند ممكن است نفى آنها را بر صفت خداى تعالى كرد، و به وجهى گفت احديت خداى تعالى كافى است در اينكه او هيچ يك از اين صفت را نداشته باشد، و ليكن اين معنا به نظر مى رسد كه بر خدا باشند. 🍁🍁🍁🍁🍁 اما اينكه نشدن چيزى از خدا فرع صمديت او است، اين است كه ولادت كه خود نوعى و قسمت است به هر معنايى كه تفسير شود، بدون تصور ندارد، كسى كه مى زايد و چيزى از او مى شود بايد خودش داراى باشد، و چيزى كه جزء دارد به جزء است، چون بديهى است موجود از چند چيز وقتى آن موجود است كه آن چند جزء را داشته باشد، و خداى سبحان است هر محتاجى در حاجتش به او منتهى مى گردد، و چنين كسى در او تصور ندارد. ⬅️و از جمله كه در باره اين آيه (۴) گفته شده، اين است كه از كفو، است، چون همسر هر كسى او است. و بنابه اين گفتار آيه شريفه همان را مى كند كه آيه (۳) سوره جن (تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبه).(بلند است مقام با عظمت پروردگار ما و او هرگز برای خود همسر (و فرزندی) انتخاب نکرده) افاده مى كند. و ليكن اين حرف .
قسمت پنجم 🍁بحث روایتی سوره توحید🍁 ⬅️: روايات از طرق اهل در اين بسيار زياد است، و آن را از عده اى از از قبيل عباس و الدرداء، عمر، ، مسعود، سعيد خدرى، بن انس، ايوب، امامه، و غير نامبردگان از خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده اند، و نيز در عده اى از روايات وارده از امامان (عليهم السلم) آمده، و در توجيه آن مختلف ذكر كرده اند، كه ترين آن اين است كه تمامى معارف قرآنى به اصل بر مى گردد، و و ، و سوره مورد بحث از اين سه اصل اصل را شده، از اول تا به آخرش درباره آن سخن گفته، و آن اصل است. 🍁🍁🍁🍁🍁 و در كتاب از المومنين (عليه السلام) روايت آورده كه فرمود در عالم (عليه السلام) را ديدم، و اين رويا يك شب از جنگ بود، به آن جناب گفتم: از آنچه دارى چيزى به من بده كه بر دشمنان شوم. خضر(ع) گفت: بگو:  ()، همينكه صبح شد، روياى خود را براى خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بازگو كردم، به من فرمود: اى على را ياد گرفتى، و اين كلام در جنگ بدر بر زبانم بود. 🍁🍁🍁 و نيز در آن كتاب آمده كه المومنين على (عليه السلام)  (قل هو الله احد) را خواند، و وقتى شد گفت: (يا هو يا من لا هو الا هو اغفرلى و انصرنى على القوم الكافرين - اى كسى كه نيست او مگر او، مرا بيامرز و مرا بر قوم كافر يارى فرما). و در البلاغه در باره خداى تعالى آمده : (الاحد لا بتاويل عدد - است، اما نه به ). : اين روايت را در هم از حضرت (عليه السلام) نقل كرده به اين عبارت: (احد لا بتاويل عدد). ⬅️ در اصول به سند خود از بن قاسم جعفرى روايت آورده كه گفت: به امام ابى جعفر دوم الائمه (ع) عرضه داشتم: كلمه چه معنايى دارد، فرمود به معناى است، يعنى كه موجودات عالم در كوچك و بزرگ به او ميكنند و اويند. 🍁🍁🍁 : و در كلمه (صمد) معانى ديگرى از اهل بيت (ع) روايت شده، از آن جمله امام (ع) فرمود: به معناى و است كه سايرين او را كنند، سيدى كه او هيچ آمر و ناهى نباشد. و از بن على (ع) روايت شده كه فرموده است: كسى و چيزى را گويند كه ندارد، و نيز به كسى گويند كه ، و همچنين به كسى گفته مى شود كه بوده و لا يزال خواهد بود. و از امام (ع) نقل شده كه فرمود: كسى است كه هر گاه چيزى را كند تنها بگويد: آن چيز موجود شود. و باز صمد به معناى كسى است كه موجودات را الگوى قبلى خلق كرده، آنها را و به مختلف و ازواج خلق كرده، كسى است كه در و نداشتن يگانه است، و نيز در نداشتن شكل و مثل و شريك است. 🍁🍁🍁 و اصل در معناى همان معنايى است كه از جعفر دوم (ع) نقل كرديم، چون در معناى آن از مفهوم قصد گرفته شده بود، و بنابراين، معانى ديگر و اى كه از (ع) نقل شد تفسير به معناى اصلى است، چون همه آنها از لوازم بودن خداى تعالى است، آرى خداى تعالى است كه هر موجودى در هر كه دارد به سوى او رجوع دارد، و خود او دچار حاجتى نمى شود. 🍁🍁🍁 و در كتاب از بن وهب قرشى از امام (ع) از آباى گرامى اش (ع) روايت آورده كه اهل به بن على (ع) اى نوشته، و در آن از كلمه() پرسيدند، حضرت در پاسخشان اين نامه را به ايشان نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد، مبادا در كريم كنيد. و در آن راه نيندازيد، و بدون و از روى و درباره آن چيزى مگوييد، كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مى فرمود: كسى كه بدون در باره قرآن سخن بگويد، او پر از خواهد بود، و خداى سبحان كلمه () را تفسير كرده، بعد از آنكه فرمود: (الله احد الله الصمد)، آن را با آيه بعد تفسير نموده، فرمود: (لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد). 🍁🍁🍁 و باز در آن كتاب در از المومنين(ع) آمده كه فرمود: عزوجل كسى است كه از كسى نشده تا در شريكى داشته باشد، و خود نمى شود تا موروثى از بين رفتنى باشد. و در كتاب در خطبه اى از آن جناب آمده كه فرمود: تعالى از آن است كه داشته باشد تا به آن كفو  شود. : در اين معانى كه تاكنون از روايات نقل كرديم روایات دیگری نیز هست.
قسمت دوم 🍁بیان آیات2⃣و 3⃣و4⃣سوره مسد🍁 ما اغنى عنه ماله و ما كسب2⃣ 🔹در اين آيه كلمه (ما)  بار آمده، اولى است، و دومى مى تواند باشد، و معناى (ماكسب)، (آنچه با اعمالش به دست آورده) بوده باشد، و مى تواند باشد، و معنايش كردن به دست خود باشد، و كسب كردن به دست خود، همان او است، و معناى آيه به فرض اين است كه: عمل او دردى از او نكرد. و آيه به هر حال اين است كه مال و عملش و يا عملش دردى از او نكرد و به خدا و يا او، هم دچار و شد و هم تباب و خسران دو دستش. 🍁🍁🍁🍁🍁 سيصلى نارا ذات لهب3⃣ يعنى به داخل آتشى خواهد شد. و منظور از اين آتش، آتش است كه است، و اگر كلمه () را  و الف و لام آورد، براى اين بود كه عظمت و آن را برساند. 🍁🍁🍁🍁🍁 و امراته حماله الحطب4⃣ يعنى ابولهب داخل آتشى زبانه دار مى شود و به زودى نيز داخل آن خواهد شد، و كلمه () در جمله (حماله الحطب) از اين جهت به خود گرفته كه به اصطلاح است كه به منظور  _موصوف آن از افتاده و در اينجا به عنوان نام آن آمده، و در نتيجه چنين معنا مى دهد: من مى كنم حماله الحطب را. ولى بعضى گفته اند منصوب شدن (حماله) بخاطر آن است كه از كلمه (امراه) است. 🍁بیان آیه 5⃣ سوره مسد🍁 فى جيدها حبل من مسد5⃣ 🔹كلمه (مسد) به معناى است كه از بافته شده باشد. و  مراد از اين دو آيه اين باشد كه ابولهب به در آتش در روز به همان هيئتى مى گردد كه در به خود گرفته بود، در دنيا شاخه هاى و بته هايى ديگر را با مى پيچيد و حمل مى كرد، و آنها را بر سر راه خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى ريخت تا به اين وسيله آن جناب را دهد، در آتش هم با همين حال، يعنى طناب به و هيزم به پشت ممثل گشته مى شود. 🍁🍁🍁🍁🍁 درباره اينكه به ابولهب و اينكه فرمود: (سيصلى نارا...)  اختيار ابولهب در جهنمى شدن را افاده نمى كند. در مى گويد: اگر كسى كند بعد از اين نفرين كه خدا در حق ابولهب كرده، آيا جهنمى بودن او نيست و آيا او باز هم مى توانسته بياورد، و آيا اگر ايمان مى آورد نفرين خدا نمى شد؟ در مى گوييم: باز هم آوردن، ابولهب بوده، چون نفرين، تكليف را بر نمى دارد، و نفرين خداى تعالى بر او در او است، خواسته است بفرمايد اگر ايمان نياورى چنين و چنانت مى كنم. 🍁🍁🍁🍁🍁 : مذكور ناشى از است، غفلت از اين كه تعلق قضاى به فعلى از افعال انسان، باعث اختيار انسان نمى شود، چون اين است كه الهى - و همچنين فعل خداى تعالى - گرفته به فعل اختيارى انسان، بدان جهت كه فعل انسان است، يعنى است، و اگر فعل انسان و به عبارتى فعل ابولهب به خود او نشود، باعث مى شود كه اراده خدا از تخلف كند و اين است، و وقتى فعلى كه قضاء موجب است، اختيارى شد، تركش هم اختيارى خواهد بود، هر چند كه آن ترك واقع نمى شود، ( بفرماييد). 🍁🍁🍁🍁🍁 پس روشن شد كه ابولهب مى توانسته ايمان بياورد و از آتش پيدا كند، آتشى كه در صورت وى حتمى بوده، و قضايش شده بود. و از اين باب است همه آياتى كه درباره نازل شده و خبر مى دهد به اينكه اينان ايمان نخواهند آورد، نظير آيات زير كه مى فرمايد: (ان الذين كفروا سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يومنون )، و نيز مى فرمايد: (لقد حق القول على اكثرهم فهم لا يومنون )، و نيز از باب است آياتى كه سخن از زدن بر دارد، هيچ يك از آن آيات و اين آيات مستلزم نيست.
🍁بیان آیه2⃣ سوره مسد در تفسیرالمیزان🍁 معناى آيه اين است كه مال ابولهب و عملش و يا اثر عملش دردى از او دوا نكرد و به نفرين خدا و يا قضاى او، هم دچار تباب و خسران نفس شد و هم تباب و خسران دو دستش. 🍁بیان آیات2⃣و 3⃣و4⃣سوره مسد🍁 ما اغنى عنه ماله و ما كسب2⃣ 🔹در اين آيه كلمه (ما)  بار آمده، اولى است، و دومى مى تواند باشد، و معناى (ماكسب)، (آنچه با اعمالش به دست آورده) بوده باشد، و مى تواند باشد، و معنايش كردن به دست خود باشد، و كسب كردن به دست خود، همان او است، و معناى آيه به فرض اين است كه: عمل او دردى از او نكرد. و آيه به هر حال اين است كه مال و عملش و يا عملش دردى از او نكرد و به خدا و يا او، هم دچار و شد و هم تباب و خسران دو دستش. 🍁🍁🍁🍁🍁 سيصلى نارا ذات لهب3⃣ يعنى به داخل آتشى خواهد شد. و منظور از اين آتش، آتش است كه است، و اگر كلمه () را  و الف و لام آورد، براى اين بود كه عظمت و آن را برساند. 🍁🍁🍁🍁🍁 و امراته حماله الحطب4⃣ يعنى ابولهب داخل آتشى زبانه دار مى شود و به زودى نيز داخل آن خواهد شد، و كلمه () در جمله (حماله الحطب) از اين جهت به خود گرفته كه به اصطلاح است كه به منظور  _موصوف آن از افتاده و در اينجا به عنوان نام آن آمده، و در نتيجه چنين معنا مى دهد: من مى كنم حماله الحطب را. ولى بعضى گفته اند منصوب شدن (حماله) بخاطر آن است كه از كلمه (امراه) است. 🍁بیان آیه 5⃣ سوره مسد🍁 فى جيدها حبل من مسد5⃣ 🔹كلمه (مسد) به معناى است كه از بافته شده باشد. و  مراد از اين دو آيه اين باشد كه ابولهب به در آتش در روز به همان هيئتى مى گردد كه در به خود گرفته بود، در دنيا شاخه هاى و بته هايى ديگر را با مى پيچيد و حمل مى كرد، و آنها را بر سر راه خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى ريخت تا به اين وسيله آن جناب را دهد، در آتش هم با همين حال، يعنى طناب به و هيزم به پشت ممثل گشته مى شود. 🍁🍁🍁🍁🍁 درباره اينكه به ابولهب و اينكه فرمود: (سيصلى نارا...)  اختيار ابولهب در جهنمى شدن را افاده نمى كند. در مى گويد: اگر كسى كند بعد از اين نفرين كه خدا در حق ابولهب كرده، آيا جهنمى بودن او نيست و آيا او باز هم مى توانسته بياورد، و آيا اگر ايمان مى آورد نفرين خدا نمى شد؟ در مى گوييم: باز هم آوردن، ابولهب بوده، چون نفرين، تكليف را بر نمى دارد، و نفرين خداى تعالى بر او در او است، خواسته است بفرمايد اگر ايمان نياورى چنين و چنانت مى كنم. 🍁🍁🍁🍁🍁 : مذكور ناشى از است، غفلت از اين كه تعلق قضاى به فعلى از افعال انسان، باعث اختيار انسان نمى شود، چون اين است كه الهى - و همچنين فعل خداى تعالى - گرفته به فعل اختيارى انسان، بدان جهت كه فعل انسان است، يعنى است، و اگر فعل انسان و به عبارتى فعل ابولهب به خود او نشود، باعث مى شود كه اراده خدا از تخلف كند و اين است، و وقتى فعلى كه قضاء موجب است، اختيارى شد، تركش هم اختيارى خواهد بود، هر چند كه آن ترك واقع نمى شود، ( بفرماييد). 🍁🍁🍁🍁🍁 پس روشن شد كه ابولهب مى توانسته ايمان بياورد و از آتش پيدا كند، آتشى كه در صورت وى حتمى بوده، و قضايش شده بود. و از اين باب است همه آياتى كه درباره نازل شده و خبر مى دهد به اينكه اينان ايمان نخواهند آورد، نظير آيات زير كه مى فرمايد: (ان الذين كفروا سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يومنون )، و نيز مى فرمايد: (لقد حق القول على اكثرهم فهم لا يومنون )، و نيز از باب است آياتى كه سخن از زدن بر دارد، هيچ يك از آن آيات و اين آيات مستلزم نيست.
قسمت اول سورة النصر - سورة 110 -   تعداد آیات ٣ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾  🍁ترجمه آيات سوره نصر🍁 به نام اللّه كه بخشنده به همه و مهربان با نيكان است. منتظر باش كه وقتى نصرت و فتح از ناحيه خدا برسد 1⃣ و ببينى كه مردم گروه گروه به دين اسلام در مى آيند 2⃣ پس (به شكرانه آن) پروردگارت را حمد و تسبيح گوى و از او طلب آمرزش كن كه او بسيار توبه پذير است 3⃣ ✅ در اين سوره تعالى گراميش را و يارى مى دهد، و خبر مى دهد كه به زودى آن جناب مشاهده مى كند كه مردم گروه داخل مى شوند، و دستورش مى دهد كه به اين يارى و فتح خدايى، خدا را كند و حمد گويد و نمايد. ✅اين سوره بنا به كه خواهيم كرد در بعد از و از فتح نازل شده است. 🍁بیان آیه1⃣ 🍁 اذا جاء نصر اللّه و الفتح1⃣ 🔹بيان اينكه مراد از و در (اذا جاء نصر الله و الفتح...) رسيدن آن شده  _مكه است. كلمه () ظهور در (آينده) دارد، و اين ظهور دارد كه مضمون آيه شريفه باشد از امرى كه رخ و به زودى میدهد، و چون آن امر يارى و فتح است، در سوره مورد بحث از هايى است كه خداى تعالى به (ص) داده، و نيز از و خبرهاى قرآن كريم است. 🍁🍁🍁🍁🍁 و از (نصر) و (فتح) - آنطور كه بعضى از پنداشته اند - نصرت و فتح نيست، تا شريفه با تمامى كه خداى تعالى پيامبرش را نموده و بر دشمنان پيروز كرده شود، مثلا با ايمان آوردن و اهل هم منطبق گردد، چون با آيه (و رايت الناس يدخلون فى دين اللّه افواجا) ، زيرا اسلام آوردن انصار و اهل يمن و ساير مسلمانان كه از فتح مكه مسلمان شدند فوج فوج . 🍁🍁🍁🍁🍁 و نيز منظور آيه، كه خداى تعالى آن را در آيه (انا فتحنا لك فتحا مبينا)  خوانده باشد، براى اينكه آيه با آن انطباق ندارد، و در صلح مردم فوج فوج داخل اسلام نشدند. ⬅️ روشن ترين اى كه مى تواند اين نصرت و فتح باشد، است، چون فتح مكه در خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و در بين فتوحات، و نصرت روشنى بود كه بنيان را در ريشه كن ساخت. 🍁🍁🍁🍁🍁 و اين نظريه نصرتى است كه در آيات نازله درباره داده و فرموده: (انا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تاخر و يتم نعمته عليك و يهديك صراطا مستقيما و ينصرك اللّه نصرا عزيزا)، (سوره فتح آیات ۱_۳)، چون بسيار نزديك به است كه از فتح و نصر عزيز، همان باشد، چون فتحى كه با فتح حديبيه باشد همان فتح مكه است كه سال از صلح حديبيه اتفاق افتاد. 🍁🍁🍁🍁🍁 و اين به ذهن است، تا آيه را كنيم بر دعوت حقه از ناحيه و بدون در اسلام. پس به همان است كه بگوييم: از نصر و فتح، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بر ، و مراد از فتح، است. و نيز بگوييم اين سوره از صلح حديبيه و بعد از سوره فتح و قبل از فتح مكه نازل شده است.
قسمت دوم 🍁بیان آیه 2⃣ 🍁 و رايت الناس يدخلون فى دين اللّه افواجا2⃣ راغب در می گويد: كلمه (فوج) به معناى است كه به سرعت عبور كنند، و اين كلمه (افواج) مى آيد.معناى (داخل شدن مردم در دين خدا افواجا) اين است كه جماعتى از جماعتى ديگر به اسلام در آيند، مراد از دين اللّه همان است، چون خداى تعالى به حكم آيه(ان الدين عنداللّه الاسلام) از اسلام را دین نمیداند. 🍁بيان آیه 3⃣ 🍁 فسبح بحمد ربك و استغفره انه كان توابا3⃣ 🔹از آنجايى كه اين نصرت و فتح خداى تعالى نسبت به ، و است و به عبارتى ديگر اين نصرت و فتح باطل و حق بود، مناسب بود كه از جهت اول _ سخن از و تنزيه خداى تعالى برود، و از جهت - كه نعمت بزرگى است - سخن از و ثناى او برود، و به همين جهت به آن جناب دستور داد تا خدا را با تسبيح گويد. 🍁🍁🍁🍁🍁 البته در اين ميان براى توجيه و مناسبت اين دستور هست، و آن اين است كه حق عزوجل كه رب عالم است، بر بنده اش اين است كه او را با ذكر كند و بياد نقص و حاجت خود بيفتد، و چون باعث شد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از گرفتاريهايى كه در از بين بردن و ريشه داشت حاصل كند، دستورش داد که از این به که بيشتر است، به جلال خدا - كه او است - و - كه حمد او است و و حاجت خودش، كه است - بپردازد، و استغفار در مثل رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) كه آمرزيده هست، درخواست است، چون به مغفرت از نظر مثل احتياج به مغفرت است، (دقت فرماييد). و اين استغفار از ناحيه آن جناب شكرگزارى است. 🍁🍁🍁🍁🍁 (انه كان توابا) - اين جمله به استغفار را مى كند، و در حال تشويق و هم هست. 🍁 بحث روايتى سوره نصر🍁 ✅چند مربوط به سوره نصر  🔹در از روايت كرده كه گفت: وقتى اين سوره شد، خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را بر قرائت كرد، اصحاب همه خوشحال گشته به يكديگر مى دادند، ولى وقتى آن را شنيد كرد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد: چرا مى گريى ؟ عرضه داشت: من خيال مى كنم اين سوره تو را به تو مى دهد، يا رسول الله. حضرت فرمود: اين سوره همان را مى گويد كه تو ، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول اين سوره از سال زندگى نكرد، و از آن به بعد هم ديگر كسى او را و خوشحال نديد. 🍁🍁🍁🍁🍁 : اين در از روايات با عباراتى آمده. و بعضى در دلالت سوره بر خبر آن جناب چنين گفته اند كه: اين سوره دارد بر اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از انجام رسالات خود شده، آنچه بود انجام دهد انجام داده، و دوران تلاش و مجاهدتش به رسيده، و معلوم است كه طبق مثل معروف عند الكمال يرقب الزوال، هر چيزى كه به رسيد بايد منتظر بود. 🍁🍁🍁🍁🍁 و در كتاب از روايت كرده كه گفت: خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در عمرش نمى ايستاد و نمى نشست و نمى آمد و نمى رفت، اينكه مى گفت: سبحان الله و بحمده و استغفر الله و اتوب اليه. ما اين معنا را پرسيديم، فرمود: من بدين عمل شده ام، آنگاه اين سوره را مى خواند: (اذا جاء نصر الله و الفتح ). 🍁🍁🍁🍁🍁 : و در اين روايات يكى دو تا ، البته در آنها در اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چه مى گفته هست. 🔹در از بن خالد از حضرت (عليه السلام) روايت آورده كه گفت: من از پدرم شنيدم كه از پدرش (عليه السلام) حديث كرد كه: سوره اى كه از قرآن شد سوره (بسم الله الرحمن الرحيم اقرا باسم ربك ) بود، و سوره اى كه شد سوره بود.
قسمت هشتم 🍁بحث روایتی سوره نصر🍁 ✅ حركت اسلام بر سوى و مكه ⬅️ بن حزام و بن ورقاء نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمدند، و را پذيرفته با آن جناب كردند، وقتى بيعت تمام شد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را پيشاپيش خود روانه به سوى كرد تا ايشان را به سوى دعوت كنند و بدارند هر كس بر كه مكه است داخل بشود است، و هر كس داخل خانه كه در مكه است بشود او نيز ايمن خواهد بود، و هر كس هم خانه خود را بروى خود و دست به نزند ايمن است. 🍁🍁🍁🍁🍁 بعد از آنكه و بن حزام از نزد خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بيرون آمدند و به طرف روانه شدند، رسول خدا ( صلى الله عليه و آله و سلم) بن عوام را به جمعى از نظام مامور فرمود تا خود را در نقطه كه محلى است به نام نصب كند و فرمود از آنجا نكنيد تا من برسم و وقتى خود آن به مكه رسيد، در همين حجون زد، و بن عباده را به سركردگى در اش، و بن وليد را با از مسلمانان و سليم را داد تا به مكه بروند، و خود را در آنجا به خانه ها نصب كنند. 🍁🍁🍁🍁🍁 و به ايشان داد كه به كسى نشوند و با كسى ، مگر آنكه ابتدا به كرده باشد، و داد نفر را هر جا ديدند به برسانند: 1⃣ عبدالله بن سعد بن ابى سرح 2⃣حويرث بن نفيل 3⃣ابن خطل 4⃣ مقبس بن ضبابه و نيز داد كه نفر و خوان را ديدند ، و اينها كسانى بودند كه با خوانيهايشان رسول خدا (ص) را مى گفتند. و فرمود حتى اگر ديدند به دارند در همان حال به برسانند. اين فرمان (ع) بن نفيل و يكى از آوازه خوانها را ، و آن ديگرى شد، و نيز بن ضبابه را در به قتل رسانيد، و خطل را در حالى كه به پرده كعبه داشت كردند، و نفر به وى كردند، يكى بن حريث، و ديگرى بن ياسر، از عمار گرفت و او را به رسانيد. 🍁🍁🍁🍁🍁 با خود را به خدا (ص) رسانيده مركب آن جناب را گرفت و بدان زد، آنگاه گفت: پدر و مادرم به قربانت.آيا نشنيدى كه سعد گفته: 🍃 اليوم يوم الملحمه اليوم تسبى الحرمه🍃 ترجمه: 🍂 امروز حمام خون راه می اندازیم، و زنان را اسیر میکنیم🍂 حضرت به (عليه السلام) دستور داد: به خود را به برسان، و - كه همواره به دست سپرده مى شد - را از او بگير، و تو آن را داخل كن، اما با و مدارا، و على (ع) پرچم را از بن عباده گرفت، و انصار را همانطور كه فرموده بود با رفق و داخل شهر كرد.
قسمت دوم 🔴 مهم 🍁ادامه آیه1⃣ سوره قدر از تفسیر المیزان 🍁 ✅وجه تسميه ، و احكام سال در قدر، يكى از شب هاى است و هر تكرار مى شود 🍁🍁🍁🍁🍁 ✅در اين سوره آن شبى كه نازل شده را شب ناميده، و مراد از قدر و گيرى است، پس شب شب اندازه گيرى است، خداى تعالى در آن حوادث يك سال را از آن شب تا شب قدر سال آينده را تقدير مى كند، زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چيرهايى ديگر از اين قبيل را مى سازد، آيه سوره هم كه در شب قدر است بر اين معنا دلالت دارد:  🔸(فيها يفرق كل امر حكيم امرا من عندنا انا كنا مرسلين رحمة من ربك )   (فرق )، به معناى جدا سازى و مشخص كردن چيز از يكديگر است، و هر امر حكيم جز اين معنا ندارد كه آن امر و آن اى كه بايد رخ دهد را با و اندازه گيرى مشخص سازند. 🍁🍁🍁🍁🍁 ✅و از اين استفاده مى شود كه شب منحصر در شب قرآن و آن سالى كه قرآن در آن نازل شد نيست، بلكه با ، آن شب هم مكرر مى شود، پس در هر ماه رمضان از هر سال قمرى شب قدرى هست، كه در آن شب امور سال آينده تا شب قدر سال بعد اندازه گيرى و مقدر مى شود. ✅براى اينكه اين فرض امكان دارد كه در يكى از چهارده قرن گذشته يكپارچه شده باشد، ولى اين فرض معنا ندارد كه در آن حوادث تمامى گذشته و تعيين گردد. علاوه بر اين، كلمه (  ) به خاطر اينكه مضارع است را مى رساند، در سوره مورد هم كه فرموده: ( از هزار ماه بهتر است ) و نيز فرموده :( در آن شب نازل مى شوند) مؤيد اين معنا است. 🍁🍁🍁🍁🍁 ✅پس براى زير نيست كه بعضى كرده و گفته اند: در تمام فقط شب بود، و آن بود كه قرآن در آن نازل گرديد و ديگر تكرار نمى شود. و همچنين ديگرى كه بعضى كرده و گفته اند: تا خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) زنده بود در هر سال تكرار مى شد، و بعد از آن خدا شب قدر را هم از بين برد. و نيز آن مفسر ديگر كه گفته : قدر تنها يك معين در تمام سال است نه در ماه . و نيز سخن آن ديگر كه گفته : قدر شبى است در سال، ولى در هر سال يك است، در سال در ماه رمضان بوده در سال هاى ديگر در ديگر، مثلا يا ذى القعده مى شود، هيچ يك از اين درست نيست. ✅بعضى ديگر گفته اند: كلمه ( ) به معناى است، و اگر نزول را شب قدر خوانده به بوده كه به مقام و منزلت آن شب داشته، و يا عنايتى كه به عبادت متعبدين در آن شب داشته. 🍁🍁🍁🍁🍁 ✅بعضى ديگر گفته اند: كلمه ( ) به معناى و است، و را بدان قدر خوانده اند كه زمين با تنگ مى گردد. و اين دو به طورى كه ملاحظه مى كنيد چنگى به دل نمى زند. 🍁🍁🍁🍁🍁 ✅پس حاصل مورد بحث به طورى كه ملاحظه كرديد اين شد كه شب يكى از ماه مبارك رمضان از سال است، و در هر سال در آن همه امور احكام مى شود، البته  (  ) از جهت است، گفت پس ‍ هيچ امرى از آن صورت كه در تقدير شده باشد در جاى خودش با هيچ عاملى دگرگون نمى شود؟ در پاسخ مى گوييم: نه، هيچ ندارد كه در شب مقدر بشود ولى در ظرف تحققش طورى ديگر محقق شود، چون موجود شدن مقدر، امرى است، و در ، امرى ديگر است همچنان كه ندارد كه حوادث در معين شده باشد، ولى آن را دهد، همچنان كه در قرآن كريم آمده : (يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب ). 🍁🍁🍁🍁🍁 ✅علاوه بر اين، امور به حسب دارد، بعضى از شرايط موجود است، و بعضى ها است، و احتمال دارد كه در بعضى از مراتب احكام بشود، و بعضى به وقت ديگر گردد، اما آنچه از روايات بر مى آيد و به زودى رواياتش از نظر خواننده خواهد گذشت با اين وجه سازگار نيست.
قسمت اول ﴿ سورة الکوثر - سورة 108 -   تعداد آیات ٣ ﴾  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿١﴾ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿٢﴾ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الأبْتَرُ ﴿٣﴾ 🍁ترجمه آيات سوره در تفسیرالمیزان🍁 🔹به نام اللّه كه به نيك و بد بخشنده، و به نيكان مهربان است. محققا ما به تو خير كثير (فاطمه عليها السلام) داديم1⃣ پس به شكرانه اش براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن2⃣ و بدان که محققا شماتت گوی و دشمن تو ابتر و بلا عقب است.3⃣ 🍁بيان آيات سوره کوثر در تفسیر المیزان🍁 ✅در اين سوره بر رسول خدا (ص) نهاده به اينكه به آن جناب داده كه آن جناب را دلخوش سازد و بفهماند كه آن كس كه به وى مى زند كه اولاد ندارد و اجاق كور است، خودش اجاق كور است ✅ اين سوره سوره قرآن است. ✅ روايات در اينكه آيا اين سوره در مكه نازل شده و يا در مدينه است وظاهرش اين است كه در نازل شده است. 🍁بیان آیه 1⃣ سوره کوثر🍁 إنا أعطيناكَ الكوثر1⃣ 🔹در البيان مى گويد: كلمه () بر وزن (فوعل) به معناى چيزى است كه شأنش آن است كه كثير باشد، و كوثر به معناى است. ولى در تفسير كوثر و اينكه كوثر چيست عجيب كرده اند. 🍁🍁🍁🍁🍁 ⬅️ گفته اند: خير كثير است. و بعضى ديگرى كرده اند كه فهرست وار از نظر خواننده مى گذرد: 1⃣ نهرى است در بهشت. 2⃣حوض خاص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) در بهشت و يا در محشر است. 3⃣اولاد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است. 4⃣ اصحاب و پيروان آن جناب تا روز قيامت است. 5⃣علماى امت او است. 6⃣قرآن و فضائل بسيار آن. 7⃣مقام نبوت است. 8⃣تيسير قرآن و تخفيف شرايع و احكام است. 9⃣ اسلام است. 0⃣1⃣ توحيد است. 1⃣1⃣ علم و حكمت است. 2⃣1⃣ فضائل رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم)است. 3⃣1⃣ مقام محمود است. 4⃣1⃣ نور قلب شريف رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است. 🍁🍁🍁🍁🍁 و از اين قبيل ديگر كه به طورى كه از از مفسرين نقل شده بالغ بر قول است. 🍁بیان آیه 1⃣ سوره کوثر🍁 ⬅️صاحبان قول اول استدلال كرده اند به روايات، و اما اقوال دليلى ندارند به جز و بى دليل حرف زدن، و به هر حال اينكه در فرمود:  (ان شانئك هو الابتر).  با در نظر گرفتن اينكه كلمه () در ظاهر به معناى است، و نيز با در نظر گرفتن اينكه جمله مذكور از باب است، چنين به دست مى آيد كه منظور از كوثر، و تنها اى است كه خداى تعالى به آن جناب داشته، (و بركتى است كه در نسل آن جناب قرار داده )، و يا مراد خير كثير است و هم كثرت ذريه، چيزى كه هست كثرت ذريه يكى از خير كثير است، و اگر مراد مساله ذريه به و يابه طور نبود، آوردن كلمه (إن) در جمله (ان شانئك هو الابتر)  اى نداشت، زيرا كلمه (إن) علاوه بر ، را هم مى رساند و معنا بفرمايد ما به تو داديم، چون كه تو اجاق كور است و يا بى خبر است. 🍁🍁🍁🍁🍁 و روايات هم زياد رسيده كه سوره مورد بحث در پاسخ كسى نازل شده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را به اجاق كورى زد و اين زخم زبان هنگامى بود كه و دو فرزندان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از رفتند، پس با اين بيان روشن شد كه سخن آن كه گفته:  (منظور اين زخم زبان از كلمه () بريدگى از يا انقطاع از بوده و خداى تعالى در گفتارش فرموده او خودش از هر چيز است) سخن  است. 🍁🍁🍁🍁🍁 و چون جمله (انا اعطيناك الکوثر) در مقام منت نهادن بود، با متكلم مع الغير () آمد كه بر  دلالت مى كند، و چون منظور از آن ساختن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بود مطلب را با واژه كه ظاهر در است بيان داشت و فرمود: ما به تو عطا كرديم.
قسمت دوم 🍁 بیان آیه 2⃣ و 3⃣سوره کوثر🍁 فصل لربك و انحر2⃣ 🔹از ظاهر و ظاهر اينكه حرف (فاء) بر سر اين جمله در آمده، استفاده مى شود كه امر به و نحر شتر، كه متفرع بر جمله (انا اعطيناك الكوثر) شده، از باب شكر است، و چنين معنا مى دهد، حال كه ما بر تو منت نهاديم و خير كثيرت داديم اين نعمت بزرگ را با و نحر شكرگزارى كن. 🍁🍁🍁🍁🍁 و مراد از () بنا بر رواياتى كه از طرق و از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و از على (عليه السلام) رسيده، و نيز رواياتى كه شيعه از امام و ساير ائمه اهل بيت (عليهم السلم) روايت كرده، بلند كردن به طرف در هنگام گفتن براى نماز است. 🍁🍁🍁🍁🍁 ولى گفته اند: معنايش اين است كه نماز بخوان، و شتر هم كن، (چون كلمه به معناى سر بريدن شتر به آن نحو است، همچنان كه كلمه به معناى سر بريدن ساير حيوانات است). 🍁🍁🍁🍁🍁 بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه براى پروردگارت بخوان، و وقتى سر از بر مى دارى به طور كامل بايست. بعضى ديگر معانى ديگرى هم ذكر كرده اند. 🍁🍁🍁🍁🍁 ان شانئك هو الابتر3⃣ ⬅️كلمه (شانى ء) به معناى ، و كلمه (ابتر) به معناى اجاق كور است، و اين كسى كه  چنين زخم زبانى به آن جناب زده بود بوده. بعضى گفته اند: مراد از منقطع از ، و يا منقطع از است، كه خواننده توجه فرمود اين قول با روايات نمى سازد. 🍁بحث روايتى سوره کوثر🍁 🔹در است كه ابن جرير و حاكم از طريق ابى بشر از سعيد بن جبير از عباس روايت كرده اند كه گفت: كوثر آن است كه خداى تعالى به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) داد. مى گويد: به بن جبير گفتم از مردم معتقدند كه كوثر نام در بهشت است. سعيد گفت نهرى هم كه در بهشت است يكى از خيرهايى است كه خداى تعالى به آن جناب ارزانى داشته. 🍁🍁🍁🍁🍁 رواياتى درباره اينكه از () در (فصلّ لربّك و انحر)  كردن دستها در موقع است. در همان كتاب آمده كه ، حاكم، ابن مردويه، و بيهقى در كتاب خود، از بن ابیطالب روايت كرده اند كه فرموده وقتى اين سوره بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نازل شد، از پرسيد: اين () كه خداى عزوجل مرا بدان فرموده چيست؟ گفت: منظور، نحيرة نيست، بلكه خداى تعالى مأمورت كرده وقتى مى خواهى نماز ببندى دستهايت را كنى، هم در تكبيره الاحرام و هم در هنگام رفتن و هم در موقع سر از ركوع برداشتن، كه اين نماز ما و نماز فرشتگانى است كه در آسمان هستند، و براى هر چيزى است، و زينت نماز دست بلند كردن در هر است. 🍁🍁🍁🍁🍁 ورسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: دست بلند كردن يكى از و است كه خداى تعالى (در كفار) فرموده: «فما استكانوا لربهم و ما يتضرعون». ترجمه: (براى پروردگار خود نه استكانت دارند و نه تضرع و زارى). 🍁🍁🍁🍁🍁 : اين روايت را مجمع البيان از از اصبغ بن نباته از آن جناب نقل كرده، سپس گفته و اين روايت را در خود آورده اند. و نيز گفته همه طاهره از آن جناب نقل كرده اند، كه معناى بلند نمودن دست تا گودى زير گلو در هنگام است.