هدایت شده از انبارکانال
موجود درهستی اش به واسطه اگزیستنس تعین میابد.
2_دازاین امری وجودشناختی(Ontological)است
3_دارا بودن توامان حیثیت انتیک_انتولوژیک برای امکان تحقق هرآنتولوژی دیگراست.بنابر انچه گفته شد دازاین بیش ازهرموجود دیگری خودرا به عنوان یک امرقابل پرسش درنسبت با وجود منکشف ساخته است.
قابل ذکراست که نزد هایدگرامر انتیک باامر انتولوژیک تفاوت دارد ولی درعین حال این دو حیثیت در دازاین حضور دارد وبرهمین مبنااست که نزد هایدگر (تحقیق وتحقق)انتیک با(تحقیق وتحقق)آنتولوژیک تفاوت دارد.تحقیق آنتیک مربوط به حوادث ورویدادهای واقعی است وهدفش آن است که قواعد کلی برای این واقعیات وجود پیدا کند وآنها راطبقه بندی کند اما تحقیق مبتنی برآنتولوژی مربوط است به بنیان هایی که در وجود به عنوان امکانات حضور ونفوذ دارند.
براین اساس دازاین خود را درک میکند وهستی رادرک میکند واز طریق درک خود به درک هستی نیز نزدیک میشود.دازاین براساس فهم ودرک است که ارتباط باخود بادیگران وباهستی برقرار میکند.اما فهم ودرک یک امر وجودی است وفهمیدن به عنوان یک امر وجودی صرفا یکی از امکانات دازاین است.اما موجودات دیگری که دازاین نیستند در واقع فاقد این امکانات هستند وهمین است سرِ آنکه به زعم هایدگر از(پنجره)دازاین فقط می توان(هستی)را (رصد)کرد.
ادامه دارد....
#محسن_بهرامی
#دازاین
#هستی_و_زمان
#هایدگر
➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿
@falsafeh_nazari
🔴سوبژکتیویسم هایدگر
چرا اگزیستانس بودن دازاین سبب تمایزاو ازدیگران میشود؟پاسخ این است که فقط انسان است که بواسطه وجودی خاص داشتن ازسایرموجودات متمایز میشود ویژگی این وجود خاص آن است که نحوه هستی اش به گونه ای است که انفتاح وجودی دارد.اما انفتاح وجودی به چه معناست؟یعنی فقط انسان است که میتواندبه موجودات ازحیث موجودبودن شان ونحوه تعلقشان به وجودآگاهی داشته باشدوفقط انسان است که می تواندبه آگاهی موجودات ازآن جهت که موجودند وقوف داشته باشددر این صورت بایداز هایدگرپرسیدآیاشما نیزدرنهایت دازاین را به اگزیستانس واگزیستانس رابه آگاهی تاویل نکردهاید؟وآیااین همان سوبژکتیویته ای نیست که از آن گریزان بودید؟پاسخ هایدگرآن است که اگزیستانس به مثابه ماهیت آدمی مقدم بر آگاهی اوست یعنی تامادامی که ماهیت آدمی به روی وجودبازوگشوده نباشدحیث التفاتی آگاهی حاصل نمیشود.به نظر میرسدظاهراً این سخن نقطه اوج تفکر هایدگر درتبیین ماهیت آدمی است که اگزیستانس را شرط آگاهی یافتن انسان میداندنه آگاهی یافتن راعلت اگزیستانس داشتن انسان.بنابرچنین دیدگاهی تا مادامی که نحوه وجودآدمی به گونه ای نباشدکه به روی هستی بازباشدانسان نمیتواندازویژگی آگاهی برخوردار شود اما بایداز هایدگربپرسیم آیافقط دازاین از چنین آگاهی که ریشه درگشودگی اش به هستی داردبرخوردار است؟یاخیر؟ موجودات دیگری نیز وجود دارندکه ازهمان نحوه آگاهی از آن برخوردارندوبنابراین از همان اگزیستانس که شما به دازاین منحصر کردهاید بهرهمند هستند؟در اینجانیزبه نظرمیرسدهایدگردر انحصاراین آگاهی به دازاین ادعایی میکندکه مانندادعاهای پیشین اوهیچ دلیلی برآن اقامه نمیکند مضافاً این که هایدگرنمیگویدتقدم گشودگی دازاین برآگاهی برچه اساسی قابل اثبات است.مگرنه این که آگاهی به سهم خودبهره وحظی ازگشودگی به روی هستی دارد؟آگاهی ازجنس وجوداست لذانحوه ای از انفتاح وجودی است پس چگونه میتواند متاخراز اگزیستانس باشد؟در واقع اگزیستانس وآگاهی از آن جهت که هردو از حیثیت وجودی برخوردارندوهردوانفتاح وجودی دارندهیچ یک بردیگری تقدم ندارد امااگرمانندهایدگر آگاهی را سوبژکتیویستی تقریرکنیم به نحوی که آگاهی نه ازحیث وجودی برخوردارباشد ونه جنبه انکشاف هستی رابه همراه داشته باشداگزیستانس متاخرازآگاهی است.امااگر آگاهی راامری وجودی بدانیم نه تنهااگزیستانس شرط آگاهی یافتن نیست بلکه اگزیستانس رابطه اتحادی باآگاهی خواهدداشت.علاوه براینکه این آگاهی مندرج دراگزیستانس وبالعکس دیگرمنحصردازاین نیست.چراکه موجودات دیگر نیزازاین انفتاح برخودارند.
.
ادامه دارد...
#محسن_بهرامی
#هایدگر
#انفتاح_وجودی
➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿
@falsafeh_nazari
🔴متافیزیک، در متافیزیکِ فردیدی
#محسن_بهرامی
بدون شک دکتر سیداحمدفردید یکی از اثرگذارترین متفکران ایرانی در دوران معاصرمیباشد.او اولین فردی است که در ایران مباحثی نظیر غرب زدگی،تاریخ تجدد وتجددمآبی،ادوار تاریخ و تاریخی بودن فکر،وبعضی دیگر ازمسائل چالش برانگیز زمانه را مطرح کرد.ازاین روی پرداختن به اندیشه های وی ما رادر فهم عمیق ماهیت تمدن غرب وجریانهای تجددمآب یاری میکند.تفکر فردید دارای شون مختلفی است که پرداختن به همه آنها فرصتی مستوفی میطلبداما به فراخورحال به بررسی آراء انتقادی وی به فلسفه ومخصوصا حکمت اسلامی میپردازیم.گرچه صحبتهای وی پیرامون فلسفه تکرار سخنان هایدگر میباشد،وما در مقالات گذشته به نقدوبررسی آنها پرداختیم لذا دراین نوشتار به بررسی اجمالی نگاه دکتر فردید به فلسفه اسلامی مپردازیم.
به اعتقادهایدگر تاریخ دوهزار و پانصدساله متافیزیک غرب به موجود پرداخته و از وجود غفلت کرده است.از آنجایی که فلسفه وحتی الهیات هم به بحث از موجود پرداخته اند، پس همانند دیگر علوم پوزیتیو یا تجربی(شیمی، زیستشناسی، فیزیک)میباشند، زیرا در آن علوم از(وجود)غفلت شده وازآن بحث نمیشود. بدین ترتیب نیهیلیسم را به معنای نیستانگاری حقیقت وجود و اشتغال به نحوی از انحای موجود تعریف میکند. فردید هم میگوید: «اصلاً از قرن نوزدهم به این طرف پرسش از(وجود)نشده و فقط(موجود)موضوع پرسش بوده است. موجود عبارت است از جوهر و عرض، اصلاً آنچه در این جهان اصالت دارد، جوهر و عرض است» 1
به اعتقاد فردید،فلسفه ومتافیزیک ابداع یونانیان میباشدکه باسقراط شروع شده و با افلاطون و ارسطو صورت استدلالی وتحصلی میگیرد.
با آغاز تفکر یونانی که همان آغاز غرب ونیهیلسم وغفلت از وجود وپرداختن به موجود است، شرق نهان میشود و تفکر وضع تازهای پیدا میکند و آن اینکه کتب آسمانی که روح و متن آن شرقی است، با مبنای متافیزیک یونانی یعنی فلسفه ارسطو که محصول غرب است،تفسیر میشود.با آغازمتافیزیک استدلالی نسبت انسی وحضوری انسان با حقیقت وجود فراموش میشود.گرچه با ظهور اسلام تفکرالهی مجال ظهور پیدامیکند،اما در تمدن اسلامی بحثهای کلامی وفلسفی به جای آموزش ادراک انسی ویافت حضوری وشهودی با پروردگار، جایش را به منطق اثبات خداوند میدهد. یعنی علم اصول فقه به یک دوره منطق یونانی تبدیل میشود.فردید معتقدبوداز وقتی که کسانی مانند فارابی وابن سینافلسفه وعلوم یونانی را که حاصل اندیشه وتعقل وخردآدمی است،به شرق واردکردندولباس اسلامی برآن پوشاندندجهان شرق واسلام غربزده(یعنی یونانی زدگی)شد.
به اعتقاد وی متافیزیک درسراسر تاریخش،مبتلابه غفلت ازوجود وخلط میان وجودوموجودبوده است.همه نظام های فلسفی شرق وغرب به دلیل غفلت از علم حضوری ومحدود ماندن در تنگنای علم حصولی،از شرق حقیقت دور و گرفتارغرب زدگی شده اند.
روش شناخت در اندیشه فردید،عرفانی است یعنی مبتنی برتقدم علم حضوری بر علم حصولی. علم به حقایق اشیاء و به نحو خاص شناخت حقیقت وجود با علم حضوری ممکن خواهد بود.فردید مباحث مربوط به «اسماء» را از علم الاسمای ابن عربی در فصوص الحکم اخذ کرده و مبتنی برمبانی هایدگر،آن را بردوره های تاریخی تطبیق نمود.براین اساس هر دوره تاریخی،مظهریک اسم بوده که بر تاریخ حوالت میشود وموجب نهان شدن دیگر اسماء می گردد. اسم جدید ناسخ اسم گذشته است و آنرا پنهان میکند.
به عبارت دیگر آنچه هردورۀ تاریخی را تعین میبخشد،«حوالت تاریخی»یاحُکم اسمی است که بر آن دوره از تاریخ حکومت داردوهر دورۀ تاریخی اقتضای ماهیات خاصی داردکه به حکمت ربّانی مقدر گشته است که در آن دوره از تاریخ به ظهور رسد.فردید،سرآغاز تاریخ که انسان متذکر اسماء وصفات ربانی بود را «پریروز» مینامد.اما باظهور متافیزیک در یونان،دوری جدید درتاریخ آغاز شدکه در آن،حقیقت وجود،موردغفلت قرارگرفت و همواره مابعدالطبیعه به جای وجود، اساس بحث قرار گرفت.
از یونان به بعد، یک صورت و اسم واحد مظهر تمام جهان گردید و آن «طاغوت زدگی» است که «دیروز، امروز و فردا»ی بشریت را شامل می شود. عصر طلایی تاریخ، «پسفردا» نامیده می شود که مجدداً حجاب از رخسار تاریخ به کنار رفته و امت واحده از نو به ظهور میرسد. تفکر پس فردا تفکر آماده گر است و آن تفکری است که با آن تمام متافیزیک می رود و زمان دیگر آید. این زمان را نامش را بقیه الله می گذارد که همان عصر ظهور حضرت مهدی (عج) است.
بنابراین طبق این رویکرد،در سر آغاز تاریخ،انسان به نحوحضوری ملاقی حقیقت ومتذکر اسماء وصفات ربانی بود اما باظهورمتافیزیک در یونان،برهه ای جدید درتاریخ آغاز شد که در آن،حقیقت وجود،موردغفلت قرار گرفت و«موجود» به جای «وجود»،مناط و ملاک تفکر گردید.👇👇
به اعتقاد فردید فلاسفه وحکمای مسلمان باعث غربزدگی جهان اسلام شدند زیرا باترجمه آثار فلاسفه یونان عملا نیست انگاری ساحت وجود را درجهان اسلام واردکردند. «غربزدگی با یونان آغاز میشود»2.
برحسب اعتقادفردیدباگسترش تمدن یونانی که مبتنی برعقل بود درجوامع شرقی که مبتنی بر وحی بودند،حجاب برشرق فروافتاد.ازنظرفردیدغربزدگی یک اصطلاح فلسفی به معنای ورود متافیزیک یونانی به شرق میباشد.همان متافیزیکی که باعث غفلت بشرازحقیقت شده بود.درواقع منظور او از غربزدگی همان یونانزدگی ویادلبستگی به خردورزی استدلالی وارسطویی بود.به اعتقاد وی شرق وقتی روی سعادت رامیبیند که از غرب وسلطه عقلانی آن آزاد شده وشیوه وحیانی رادرپیش گیرد.
گاهی نیز معنای غربزدگی را گسترش داده و معنای دیگری از آن طلب میکرد: «از زمان یونان تاکنون من غربزدگی را طاغوتزدگی و دیوزدگی میدانم»3. به نظر او ابوعلی سینا و ملاصدرا غربزده و بنابراین زندیق بودند: «بوعلی سینا برای من زندیق است، ولی زندقهزدگی او خودبنیاد نیست. بوعلی هنوز در مقابل کتاب آسمانی خشیت دارد...بازمتافیزیک میآید تا ملاصدرا دوجهت وجریان است: یکی بیتقوایی ودیگری تقواست،بیتقوایی فلسفه ملاصدرا است...در فلسفه ملاصدرا تقوای قرآنی فراموش شده است»4.«اخلاق ناصری زندقه است و فضایل چهارگانه یونانی بر آن غالب است.این فضایل در فقه نیامده است. این فضایل در مقابل احکام پنجگانه مستحب، واجب، مکروه، مباح، و حرام در علم فقه و اصول است»5. فردید حتی غزالی و فخر رازی را هم که مخالف فلسفه بودند اسیر فلسفه میدانست، بهویژه فخر رازی را، و میگفت آنها به حکمت انسی و معنوی نرسیدند. وی معتقد بود: «وقتی که یونانیت سراغ اسلام میآید حجابی روی قرآن کشیده میشود و عقل متعارف به هر صورت از عقل قرآنی دور میشود، و مخلوطی از عقل مستبدانه حکمرانان و عقل یونانی میآید»6. زیرا بشر با عقل و منطق میخواهد بگوید خدا هست یا نیست، در حالی که خدا را باید از راه دل و از روی عشق پی برد و نه منطق. فردید دوران شکوه و عظمت علمی فرهنگی اسلامی را در قرون سوم و چهارم هجری که با ترجمه کتابهای یونانی به عربی آغاز شده بود،نفی میکرده و بیهوده میداند. زیرا معتقداست مسلمانان با این کار عقلانیت وخردورزی یونانیان را به فرهنگ اسلامی ودینی وارد کردندوبه مطالب شریعت چیزی خارج از آن افزودند.
.
ادامه دارد...
.
.
1_دیدارفرهی وفتوحات آخرالزمان_ص( ۲۳۹ )به کوشش محمد مددپور.
2_همان_ص(۱۳۲)
3_همان_ص(۳۶۸)
4_همان_ص(۴۱۳)
5_همان_ص(۳۳۵)
➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿
@falsafeh_nazari
🔴سازواری علوم درحکمت اسلامی
.
#محسن_بهرامی
.
در حکمت قدیم رابطه دانشها به نحو احصاءالعلوم بود یعنی هرعلمی به مثابه مقدمه ای جهت رسیدن به علم دیگرمطرح میشد که همگی دریک کنش کلی به تکامل یکدیگر میپرداختند ودرنهایت ساختاری راتشکیل میدادند که خروجی آن شناخت حقیقت و کمک به انسان جهت تدبیر زندگی فردی واجتماعی بود.
فلسفه به عنوان علمی که هدفش(هستی شناسی عقلی)است در راس این هرم قرار داشت وپس از ترتیب مسائل خود دریک حرکت طولی به تبیین مبادی نظری علوم وتعیین جهت گیری آنهامیپرداخت.درنهایت مجموعه ای از علوم نظری وتجربی وتحلیلی ایجاد میشد که همگی آنها در یک سازگاری وجودی ویک هماهنگی ماهوی بایکدیگر قرار داشتند. که علوم دانی آن مرتبط با عالی ترین بخش منظومه معرفتی حکمت دینی واسلامی بود.والبته این هماهنگی اپیستمیک به سازواری وملائمت میان نظروعمل،فلسفه وعلم،تئوری ورفتار،عقیده وکردار...منتهی میشد.
حاجی سبزواری(ره)در کتاب شریف منظومه میفرماید:
راءِ لِنور فی طریقِ کافِّ
لَم یَتَکَادهُ صُعود کافِ
یعنی (کسی که علم منطق رافرامیگیرد)نور(علم وتمیز حق از باطل)را میبیند (که این نور برای طی مسیرعلم برای اومناسب و کافی است) فراگیری منطق باعث میشود که سالک در صعود به قاف ملول وخسته نشود
سپس مرحوم حاجی در معنای(صعود قاف)میگوید:
(اَی قافُ القَلَم اَلذی هُو عَرشُ الرَحمان وقافُ العَقل الَّذی هو عالَمُ العقول بقدمِ المَعرِفت)
منظور از (قاف)قاف قلم وقاف عقل است.قاف قلم همان عرش رحمان میباشد وقاف عقل عبارت است از عالم عقول وجبروت....که اگر کسی علم منطق را فرابگیرد(لَم یُمِل ولَم یُکِّلَّهُ)در طی این سیروسلوک معنوی(که بخشی از آن باقدم معرفت حاصل می آید)ملول وخسته نمیشود.
این عبارات ونظایر آن گویای این مطلب است که حتی علم انتزاعی چون منطق در منظومه معرفتی حکمت، با عالی ترین اعمال یعنی سیروسلوک عارف رابطه مستقیم دارد.و طالب علم میداند که هرچه دراین سپهر معرفتی بیاموزد با بخشهای دیگر مرتبط است.وآنچه پس از تعلیم نصیب او میشود،وحدت معرفتی است.
یکی از معضلات ایران بعداز مشروطه، بسط ناسازواری علوم وفرهنگ میباشد، علوم مدرن بدون هیچ مبنای تاریخی ونیاز فرهنگی وبه بازور استبداد پهلوی وارد ایران شد.حال آنکه زمینه فرهنگی و سابقه تاریخی ونیاز روحی وروانی مردم امردیگری بود.
سایه قزاق بی اصل ونسب، نه تنها برسر مخدرات چادری، که برعرصه علم وهنر نیز سنگینی میکرد. اونه تنها چارقد رابه زور از سر زنها برداشت بلکه شیرازه سازواری علوم که حاصل هزارسال زیست فکری مردم وعلما با فرهنگ ومذهب کشور بود را از بین برد. دستورات مکتوب او به مدرسه صنایع مستظرفه کمال الملک، مبنی بر عدم ترویج موسیقی وهنرسنتی ولزوم آموزش وترویج هنرو موسیقی غربی،وهمچنین جمع کردن بساط طب سنتی و گِل گرفتن درِ هر مرکز وانجمن ومحفلی که دغدغه سازواری علوم بومی را داشتند ازدیگر خدمات دیکتاتورچکمه پوش به استعمار مدرنیته وقشر منورالفکران بی هویت بود.
البته راه رضاماکسی توسط روشنفکران سکولار با روشهای جدید ادامه پیداکرد
و نتیجه این مدرینیزاسیون مریض وغیراصولی در ایران،تاسیس دانشگاههای بود که علوم (منتَشر)را ترویج میکنند.ریاضیاتی که هیچ ارتباطی با علم سیاست ندارد،واقتصادی که از روانشناسی بی نیازاست،وعلوم فنی که بارشته الاهیات وفقه وحقوق غریبه میباشند،ودر نهایت پرورش متخصصین ودانشمندانی که علومشان ارتباطی با فرهنگ ومذهب مردم وخواستگاه تاریخی ونیازهای فرهنگی کشور ندارد.
این جهان و ساکنانش منتشر
آن جهان و سالکانش مستمر
#علوم_انسانی_اسلامی #حکمت_اسلامی #مدرنیته #مدرنیزاسیون #تولید_علم #سازواری_علوم #پهلوی #رضا_خان #روشنفکران
➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿
@falsafeh_nazari
🔴آیا فلسفه تفکر آزاد است؟
از آنجا که در کوران تبلیغات سیاسی وشعارهای احزاب الفاظی چون آزادی به عنوان امری مطلوب مطرح میشود، وقتی در جمله ای این عبارت را به کار میبریم ناخواسته بار معنای مثبت برای مخاطب ایجاد میکند، اما در مسائل فلسفی این عبارت حاوی ارزش تبلیغاتی ورسانه ای نمیباشد،لذا وقتی میپرسیم آیا فلسفه تفکر آزاد است؟قصد تحقیر ویاارتقای فلسفه رانداریم،بلکه اشاره به ویژگی ساختاری این علم میکنیم.مراد ما از پرسش فوق این است که آیا انسان میتواند بدون هرگونه پیش فرض ویا بدون تاثیر از فرهنگ ومذهب وایدئولوژی خاصی به تفکر استدلالی بپردازد؟آیا شرط اندیشه فلسفی این است که به نحو خالی الذهن وبی طرفانه نسبت به هرامری به تفکر بپردازیم؟؟ سوای از پژوهشهای روان شناسانه دهه های اخیر مبنی بر اینکه انسان از حیث روانی نمیتواند بدون موضع گیری وپیش فرضهای فرهنگی،دینی،اجتماعی،تاریخی و....باشد واین انگارهها درپیدایش ونضج تفکر واندیشه بشری تاثیر گذار است ،قصد این نوشتار آن است که این مطلب را از حیث فلسفی بررسی کنیم، آیا ساختار علم فلسفه نافی هرگونه پیش فرض در امر قیاس وتفکر است؟؟ چنانچه برخی اعتقاد دارند اصطلاحاتی نظیر فلسفه اسلامی مبهم وگنگ میباشد زیرا(فلسفه)یعنی اینکه انسان بدون گرایش به هیچ دین وفرهنگی به اقامه تعریف وحجت بپردازد حال آنکه عبارت (اسلامی)دلالت برگرایش فکری وتاثیر انسان از پیش فرضهای مذهبی اودربررسی مسائل دارد پس این قبیل عبارات حاوی تناقضی ساختاری میباشند.لذا فلسفه هرقدر سکولارتر ودورتر از مذهب باشد عقلانی تر بوده زیرا فلسفه تفکر آزاد است وآزادی یعنی اجتناب از هر گونه پیش فرض فرهنگی ومخصوصا مذهبی.
در بررسی مساله فوق باید گفت...
اساسا در تفکر واستدلال به دنبال یافتن(حدوسط)میباشیم. زیرا نسبت به حملِ محمول بر موضوع جهل وتردید داریم،لذا باید به دنبال یافت امری باشیم که در هر دوسوی حمل تکرار شده باشد.امر معلوم فوق همان حدوسط میباشدکه چون به مثابه آغازخروج انسان ازجهل به علم است به آن مبداء قیاس میگویند.به قضایای که حامل مبداء میباشند،مبادی گفته میشود.صغری وکبری دو مبادی مهمی هستند که منجر به انتاج نتیجه میشوند.
به عنوان مثال نسبت به قضیه(آیا جسم حادث است؟)جهل داریم، به عبارتی حمل حدوث بر جسم محل تردیداست ، لذا در قدم اول به دنبال یافتن معلومی میباشیم که در هر دو تکرار شده باشد.
معلومی که در موضوع و محمول قضیه وجود دارد(متغییر)است. تغییر هم در جسم وجود دارد وهم در معنای حدوث. این معلوم حدوسط و مبدائی جهت خروج ما از جهل به علم میباشد.پس از اتمام حرکت اول فکر(ذاهبه)که مبداءرا میابیم ،به تالیف تفصیلی این یافت یقینی در هیئت یک قضیه استدلالی میپردازیم وحرکت دوم فکر(راجعه)اتفاق می افتد لذا میگوییم: هر جسمی متغییر است(صغری)وهر متغییری حادث است(کبری) پس هر جسمی حادث است(نتیجه).
بنابراین در تفکر واستدلال به دنبال یافتن حدوسط هستیم.
امایافتن حدوسط چگونه است؟؟
پاسخ اول بوسیله برهان واقامه دلیل. یعنی بوسیله حدوسطی دیگر به مبدا استدلال میرسیم.اما حدوسط دوم را از کجا بدست اوردیم؟انهم بوسیله برهانی دیگر.برای احتراز از تسلسل باید به حدوسطی برسیم که مسبوق به برهان نباشد وبه عبارتی یقینی وبدیهی باشد. پس دومین پاسخ این است که راه رسیدن به حدوسط، یقین وبداهت میباشد. این بداهت به دونحو است.
بدیهی اولیه:امور عامی که چون اعرف وبسیط تر از آنهاوجود ندارد و همچنین قضایایی که تصورشان مستلزم تصدیقشان است نزد عقل بدیهی میباشند مثل(عدم اجتماع نقیضین).
👇👇👇
بدیهی نسبی_یافت یقینی: اعتقاد جازمی که انسان نقیض آنرا احتمال ندهد.چنین معلومی از طرق گوناگون نظیر حدس فلسفی ویا مشهورات پارادایمی اتخاذ میشود.
بنابرآنچه گفته شد تفکر مبتنی براستدلال وبرهان است واستدلال برپایه حدوسط بنا شده و یکی از راههای یافت حدوسط امور یقینی است که منبعث از پیش فرضهای انسان میباشد.این مساله بدان معناست که فیلسوف یافت یقینی وپیش فرض قبل از فکر دارد وآنرا به مثابه مساله پنداشته آنگاه وارد فلسفه میشود تا به بیان استدلالی آن بپردازد.لذا در مسائل فلسفی نباید به این بپردازیم که مساله وحدوسط فیلسوف از کجا آمده،بلکه باید به سیستم استدلالی وبرهانی که وی جهت اثبات مدعایش ارائه میکندتوجه کنیم.به بیانی دیگر هر فیلسوفی پیش از تبیین نظام فلسفی خود،دارای پیش فرضی است که نزداو یقینی میباشد.بوسیله آن معلوم حدوسطی ایجاد میکندوآنگاه درصدد اثبات برهانی آن امربرمی آید.بنابراین تفکرآزادبه معنای فقدان هرگونه پیش فرض و مساله قبل ازفکر اساسا بی معنا میباشد.عقلانیت بعداز یافت یقینی ایجاد میشود.واساسا مهم نیست حدوسط را از کجا آورده ایم بلکه بیان برهانی آن حدوسط در قامت یک استدلال منتج مطلوب میباشد.براین اساس در فلسفه اسلامی حکیم مسلمان حدوسط وپیش فرض خود را از متن دین گرفته وآنگاه درصددبیان استدلالی آن برمی آید.
#محسن_بهرامی
#فلسفه_اسلامی
#تفکر #حدوسط #پارادایم
🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿
@falsafeh_nazari
✅ #اصل_جهان (قسمت اول)
قوای حسی انسان، مدرِک کثرات نوعیه وتباینات شخصیه میباشد. مابتوسط حواس پنجگانه ظاهری دروهله نخست به فهم کثرات نائل میشویم.سمع وبصر، شامه وذائقه وقوه لامسه، هرکدام درکی جدای ازدیگری ودریافتهای متفاوت از هم دارند.این بدان معناست که انسان بواسطه قوای حسی میفهمد که عالم ظرفی است ازبرای کثرات ماهوی وافرادوعوارض جزئی ومفارق ولواحق ومصنفات متعین ومتشخص.قوای حسی راوی حیث کثیرومتفرق وتعینات متفاوته عالم میباشند. اما اگراز مدرکات حسی فراتر رویم و تمشیت فهم را به #عقل کلینگر بسپاریم ولَختی پیرامون هستندهها به تاَله بپردازیم، درمییابیم که وحدتی اطلاقی دربطن این کثرات مستتراست.
زیرا هر مقیدی مسبوق به مطلق وهر کثرتی حاکی از #وحدت میباشد.چنانچه جسمِ طبیعیاطلاقی، بوسیله سطح حدومرز میخورد و به جسم تعلیمیمحدود، تبدیل میشود.سطح محدود حکایت از پذیرش مرز وحد دارد.عقل تمام دریافتهای حسی کثیر رادر قالب یک معنای وحدانی میفهمد.گویی جهان هستی چون فرشی کثیرالاَشکال بوده که درهر قسمتش موجودات بسان شکل ورنگ برپهنه آن نقش بستهاند.اما این فرش ملون درعین آنکه حاوی کثرات مختلفه میباشد در تاروپود خود وحدت دارد واصلش نخ وبافتی است که گلهای رنگارنگ برآن نقش بستهاند.عقل میگوید درپس این تنوعات ماهوی وتباینات فردی، وحدت حاکم است.اصلا فهم عقلانی مبتنی بر وحدت وکلینگری است.عقل همیشه از افرادکثیر مفهوم واحدی انتزاع میکند وآنهارادرچارچوب یک مفهوم واحد #کلی درک میکند.برخلاف ادراک حسی که تنهاافراد کثیر رامیفهمدودرکی از مفهوم واحدکلی ندارد. بنابراین مابادو نوع معرفت مواجه هستیم. فهم حسی که کثرات رادرک میکند وفهم عقلانی که وحدت بین است.اما اصالت باکدام یک میباشد؟؟ آیا وعاءخارج را کثرات پُرکردهاند و وحدت اعتبارذهن است؟؟ یاآنکه وحدت سریانی حاق واقع راتشکیل داده وکثرات لحاظات واعتبارذهن است از شوون و تجلیات آن امرواحد؟؟ وحدت واقعیت دارد وکثرت حاکی ازحالات آن است؟؟یاآنکه کثرت حقیقت دارد و وحدت اعتبارعقلی جهت انتظام بخشیدن به قضایایی معرفتی بشراست؟؟؟ باید فهم قوای حسی راملاک قرارداد وگفت جهان همان ظاهررنگارنگ فرش است؟؟یا درک عقل رااصل قرارداد وگفت وحدت باطن عالم میباشد ومبداکثرات است؟؟اصل جهان چیست؟؟وحدت یاکثرت؟؟
این پرسشها،مساله اصلی تقابل میان #اصالت_وجود و #اصالت_ماهیت درطول تاریخ حکمت بوده است.
اما پذیرش هرکدام اقتضائات معرفتی خاصی دارد.که بررسی آنها مجالی دیگر میطلبد.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖
🔹فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
ما بادو نوع فهم مواجه هستیم. فهم حسی که #کثرات رادرک میکند وفهم عقلانی که #وحدت بین است.قوای حسی، راوی ماهیات کثیردرعالم وحیث تباینی موجودات میباشد و وعقل از وحدتی سریانی که دربطن عالم جریان دارد حکایت میکند.
اما اصالت باکدام یک میباشد؟؟ آیا وعاءخارج را کثرات پُرکردهاند و وحدت اعتبارذهن است؟؟ یاآنکه وحدت سریانی حاق واقع راتشکیل داده وکثرات، لحاظات واعتبارذهن است از مراتب و شوون و تجلیات آن امرواحد.
#محسن_بهرامی
@falsafeh_nazari
امام خمینی(ره)
امروز باید لباس محبت دنیا را از تن بیرون نمود ٫ زره جهاد و مقاومت پوشید. و در افق «طلیعه فجر» تا «ظهور شمس» به پیش تاخت و ضامن بقای خون #شهیدان بود.
📚صحیفه نور ج ۲۰ ص ۱۹۵
@falsafeh_nazari
✅حقیقت ظهوری علیت
نزد #ارسطو اساسِ #علیت عبارت است از(صورت)موجود.مجموعه ویژگیهای ذاتی وعرضی که باعث میشود موجودآنچیزی باشد که هست.واین یعنی صورت یاماهیت شیء.او درسوال از عامل ثبوت موجود(علت فاعلی)واینکه چرا مثلا مجسمه، مجسمه میباشد، صورت راعلت فاعلی میداند.(البته او منکروجود خدا نیست، بلکه علت فاعلی رااینگونه معنا میکند)وهمچنین غایت موجود راچیزی میداند که هست.یعنی صورت شیء.
بنابراین ارسطومعلول راماهیت مستقلی دانسته،که ازخودحکایت میکند وغایتش، تبدیل شدن به آنچیزی است که هست.
اما نزد حکمای مسلمان اساس علیت عبارت از(حکایت)میباشد.یعنی معلول،خودرانشان نمیدهد، بلکه تماما نشان دهنده صفات وقدرت علت میباشد.گویی معلول(موجودات)آینهای میباشدکه جمال علت خویش(خداوند) راتصویرمیکند، دیدن آن به مثابه مشاهده علت است. #واجب_الوجود ،حقیقت پنهانی میباشد که ازمجلای ماسوایش ظاهرمیشود.ماسوای او، به مثابه ماهیات غیرمرتبط بااونیستندبلکه همگی ظهورات وتجلیات اسمائیاش میباشند که صفت واسمی ازاورا نشان میدهند.به اعتقاد #شیخ_الرئیس_بوعلی_سینا ،موجودات همگی هالک بوده وهیچ شانی ازوجوداستقلالی غیرمرتبط وخارج از موضوع، نسبت به باریتعالی ندارند.حقیقت موجودات، #امکان وسرگردانی بین #وجودو #عدم است.به تنهایی ضرورتی بر وجودشان نیست واستحقاق عدم ندارند.فاقدهرگونه اقتضایی هستند وبالذات ممکن الوجودند.اگر #موجود میشوند، این وجودبالغیراست.یعنی موجود دیگری راههای #عدم رابه رویشان بسته وراه #وجود رابرایشان بازکرده، وبااین کاربه موجودیتشان #ضرورت بخشیده و آنهارااز سرگردانی بین وجودوعدم خارج کرده وآنهارابه عرصه هستی آورده. الشیءُ مالمیجبلمیوجد...واین یعنی موجودات،ممکن بالذات و واجببالغیر هستند.حقیقت چیزی جزظهور علت نیست.زیرا موجودات که حقایق عالم میباشند هرکدام بالذات خودنما نبوده بلکه حاکی از وجودمتعالی میباشند.
معلول هیچشان استقلالی حکائی ازخودش ندارد.هرچه هست حکایت از جمال وجلال یارمیباشد. #علیت نزدحکیمان مسلمان به معنای حکایتگری است.گویی الفاظی هستند که از حق تعالی صادر شده وبرای اواظهار مافیالضمیر میکنند.وهرگاه قدرت وجلال ویا زیبایی وجمال امرپوشیدهای راآشکار سازیم، این آشکارگی به معنای(حمد)اومیباشد.حمد یعنی اظهارکمالات محمود. این حمدیابه نحوزبانی وقولی است یابه نحوفعلی ورفتاری ویابه صورت وجودی وذاتی.اگر معلول حاکی از علت است یعنی کمالات اورا نشان میدهد پس وجود معلول حمدِ علت است.لذا ماسویالله، همگی وجودشان به مثابه حمدوتسیبح خداوند متعال میباشد.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
#معلول هیچ شانِ استقلالیحکائی ازخودش ندارد. هرچه هست حکایت از #جمال و #جلال یار میباشد. #علیت نزد حکیمان مسلمان به معنای حکایتگری است. گویی الفاظی هستند که از حقتعالی صادر شده وبرای او اظهارمافیالضمیر میکنند.
@bahrami_eshragh
✅ ازخودبیگانگی کار
#تکنولوژی #مدرن ونظام #تکنوکراسی جدید کار وفعالیت اقتصادی انسان رابه امری از خودبیگانه وبیمحتوا بدل کرده به نحوی که انسان، کاراقتصادی را به صورت یک شرّ الزامی وناگزیر مینگرد ودائما درصدد فرار ازآن است.پیش ازعصر #مدرن کار به معنای فعالیتی درراستای ظهوراستعدادها وبه فعلیت رساندن قابلیتهاوعلایق فردی بود.به غیراز حالت بردهداری، کاروفعالیت اقتصادی انسانها درراستای علایق شخصی وپیشینه خانوادگیتعریف میشد.یعنی غایت کاراقتصادی، خودِکار ویاگذران زندگی بود.برخلاف عصرجدید که هدف از کار،دمافزونی سود وفربهترشدن #سرمایه میباشد.به عبارتی در عصرجدید کاراقتصادی امری اضافه برزندگی شخصی وعلایق فردی است.دراین شرایط عمل به استعدادها عموما به معنای فاصله گرفتن ازفرصتهای مالی وعقبافتادن از مسابقه انباشت پول است. کار درعصرجدید، عملی درجهت بدستآوردن سود ومنفعت بیشتر میباشد.هدف انسانها ازکاراقتصادی، تعالی شوون انسانی جهت رشدوکمال وجودیشان نیست. برخلاف دوران پیشامدرن که کار ادامه خلاقیتهای فردی ویا عملی جهت ادامه زندگی متعارف بود.کار در تعریف جدید به مثابه انجام فعالیتی جهت بالابردن قدرت خریدکالا میباشد.به این نسبت کارخوب وکاربد معناپیدامیکند.هرفعالیتی که باعث ارتقای سطح زندگی بازاری وقدرت خریدانسان شود،کارخوب وهرعملی که درآمدش پاسخگوی نیاز مصرفزدگی وخریدکالا نباشد کاربدوضعیف میباشد. هردانش وعلم وهنری که سبب پیوند انسان با سودوپول شود،امری مطلوب واگراورابه بازار پیوند ندهد مذموم است.
ماجرا هنگامی پیچیدهتر میشود که کار با بوروکراسی ودیوانسالاری ادارات وسازمانها واصناف وساختارهای دولتی پیوندمیخورد ومفهومی به نام (کاردولتی) را ایجادمیکند.منطق حاکم بر کاردولتی وساختاربوروکراتیک آن، ایجاد #عدالت ورفع فقروتبعیض ویا ارتقای خلاقیت فردی انسانها نیست. بلکه فرصتی جهت برقراری امنیت شغلی ازطریق دریافت حقوق ومزایای ماهانه وآشنایی باواسطهها واصحاب قدرت ومقامات بالاتر جهت ارتقای جایگاه وسمتِ سازمانی ودرنهایت دریافت حقوق ومزایایی بیشتراست.مناسبات کمیانگارانه عالم مدرن وساختار #تکنولوژیک آن، درکلیت خود زندگی راپیچیده وسختتر وآنراازبستر فطری وطبیعی خود دور کرده است.گرچه اقتصادتکنوکرات انبوه ثروت رابرای سرمایهداران به ارمغان اورده اما برای تودههای فرودست واقشارمتوسط وکمبضاعت، زندگیقسطی ومیل دائمی به مصرف وخریدکالا وآرزوهای دور ودراز که توام باسرخوردگی وحسرت همیشگی است ایجاد کرده.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔹فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
انسانی که توجه به استعدادهای درونی وقابلیتهای فردی ورشدوکمال معنوی واخلاقی وارتقای ارزشهای انسانی خود ندارد...زیرا حیات #تکنولوژیک و زندگی #مدرن وکاراقتصادی مجال درونگری وخودسازی را از اوگرفته واو رابه انسان ازخودبیگانه تبدیل کرده.
#تکنولوژی جدید وساختارونظم #بوروکراتیک جامعه مدرن، خلاقیت وآزادی، وفردیت انسانهارا از طریق مناسبات حسابگرایانه جامعه مصرفی ومنافع واغراض نظام #سرمایهداری میکُشدواز بین میبرد.
کار پیشازعصرمدرن، ظهوراستعدادها وقابلیتهای فردی بود ولی دردوران جدید عملی است جهت کسب سودومنفعت بیشترتا قدرت خریدکالای انسان افزایش یابد ....واین از خودبیگانی کار میباشد.
#محسن_بهرامی
@falsafeh_nazari
✅ چند نکته درباره فلسفه #کانت
۱_میتوان تاریخ #فلسفه رابه دومقطع پارادایم وجود وپارادایم آگاهی تقسیم کرد.درعصرپارادایم وجود،فیلسوف به جهان خارجازانسان قائل بود.که میتوان از طرق مختلفی چون ادراک حسی،استدلال عقلانی،کشف قلبی به حقایق آننائل شد.انسان هنگام تولدموجودی خالیالذهن است که ابتداتوسط ادراکات حسی وسپس ادراک خیالی ووهمی مفاهیم وتصورات جزئی راازخارج دریافت میکندآنگاه طی فرایند تجرید،باحذف تشخصات وعوارض جزیی،مفهوم کلی راانتزاع کرده وآنرابه موجودات حمل میکندواینچنین بنیان فکرواستدلالکه موجبات فهم حقیقت رافراهم میکندرا رقم میزند.امادرپارادایم آگاهی که از دکارت آغاز وباکانت شدت گرفت وباهگل به اوج رسید،انسان موجودخالیالذهنی که قراراست بهتوسط قوای ادراکی به کشف نفسالامرنائل آید،تعریف نمیشود.بلکه ذهن به نحوذاتی دارای مقولاتی است که ازعالم خارج حاصل نشده.بلکه موجودیت ذهن قرین بااین مقولاتاست.لذا آنچه ازخارج دریافت میشود،بتوسط ذهن، لباسی ازمقولات برتن کرده،آنگاه درک وسپس فهمیده میشود.مکان وزمان امری خارج ازانسان نیست،بلکه ذاتی ذهن هستند.درواقع ذهن انسان موجودات را زمانمندومکان دار میفهمد.همچنین علت ومعلول،جوهروعرض،کم وکیف وسایرمقولات عرضی،هیچ بهرهای ازحقیقت خارجی ندارند،بلکه چارچوب ادراکی مامیباشند.گویی ذهن انسان ازپشت عینک این مقولات موجودات را درک میکندومیفهمد.حال آنکه وعاء خارج ازحیث خارجی بودن هرگزمتصف به اموری چون علیت وجوهریت وزمانمندی نمیشود.اینها همگی مقولاتی است ذهنی که ازدریچه آنها عالم رامیبینیم.
بنابراین فضای فکری وپارادایمی کانت باگذشتگان تفاوت زیادی دارد.برخی میگویند #معقولات_ثانیه_فلسفی که حکمای مسلمان گفته اند همان مقولات فاهمه کانتی است!! این قبیل عبارات وجاهت فلسفی ندارد.
۲_کانت نمیگوید چیزی خارج ازانسان وجود نداردوهرچه هست ساخته ذهن وبافته خیال بشری است.او دراواخر فصل تحلیل #استعلایی درکتاب نقداول، مفصلا به اثبات نفس الامرخارج از انسان میپردازد.سخن کانت این است که ذهن بشر به نحوطبیعی دارای شرایط وچارچوب ادراکی ومقولات ذاتی است(برخلاف حکمای پیشین که ذهن انسان راچون لوح سفیدی میدانستند که به مرورازخارج تصورات براونقش میبندد)این مقولات وشرایط توسط تجربه بدست نیامدهاند.بلکه برتجربه وادراک حسی احاطهدارند.اصلا ادراک حسی بشربه واسطه این مقولات محقق میشود.کانت این عناصرذاتی ذهن رامقولات استعلایی(Transcendental)مینامید.
گرچه این مقولات تجربی نیستنداماخارج ازادراک حسی هم نمیباشند.بلکه تجربه وشناخت حسی رامحقق میکنند.
#محسن_بهرامی
ادامه دارد....
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔹فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
۱_تفکر فلسفی #مدرن با #کانت تعیّن وتشخص یافت.حدومرز #پارادایم جدید توسط او مشخص شدوانسان به عنوان دال مرکزی عصر مدرن تعریف جدیدی پیدا کرد.
۲_به زعم برخی #مدرنیته یک مکتب فلسفی انحرافی است که جهت پاسخ به شبهات باید آنرا مطالعه کرد وباارائه چند نقد میتوان از تفکر مدرن عبور کرد.
اما مدرنیته به عنوان افقی تاریخی، پارادایمی است که همه مادرساحتش زیست میکنیم.اصلیترین خروجی #مدرنیسم ارائه تعریف جدید ازانسان است. کانت اصلیترین طراح انسان مدرن میباشد.
🔸 گذار از #عقل_مدرن مستلزم شناخت دقیق مبانی پارادایمی وفلسفی آن است.
#محسن_بهرامی
@falsafeh_nazari
🔸 گرچه انیمیشن #روح درحدیک شاهکارسینمایی نیستاما جالبوتماشایی است.بررسی وارزیابی فنی این فیلم به عهده دوستانی که تخصصشان نقدفیلم میباشداما نکته حائز اهمیت نوع نگاه به رابطه #نفس و #بدن دراین فیلم و البته سایرمحصولات سینمایی وهنری وحتی فلسفی غرب است.شناخت نفس ازجمله مسائل پرمناقشه #فلسفه میباشد.نگاه مشهور مبتنی بر تفسیر #مشائی از چیستی روح ونفس ورابطه آن بابدن است.اینکه نفس وجسم دو امرمتباین میباشندکهدراین دنیا مجاور یکدیگرقرار گرفته وحیات فردی انسان را رقم میزنند.بنابر این نگاه نفس وبدن دومقوله ازهم جدابوده که هیچ سنخیتی ندارند.گویی انسان مرکب از دوجزء متباین است یکی نفس مجرد ودیگر بدن جسمانی عنصری،که با ریسمانی بهیکدیگر گره خوردهاند.تفسیر مشائی از روح ونفس توسط #ابن_رشد به حوزه فلسفی غرب وارد شد.نگاه فوق درطول تاریخ متاخر قرون وسطی وحتی عصر مدرن برفلسفه وکلام غرب حاکم بود.حتی درهنردینی غرب ثنویت ودوگانگی نفس وجسم برقراراست ودر عصرمدرن این نگاه مشائی توسط #دکارت خوانشی #اومانیستی یافت و او تباین نفس وجسم رابه ثنویت #سوژه و #ابژه تبدیل کرد.به عبارتی غرب هیچگاه نتوانست ازتفسیرمشائی_اومانیستی نفس وبدن فراتر رود وآنرابه نحو واحدتفسیرکند.اما حکمایمسلمان ازاین نگاه فراتر رفته و #صدرالمتالهین تفسیری دیگر ازاین مساله ارائه کرد.به اعتقاد #صدرا نفس وبدن ارتباطیوثیق دارند، چنانچه گویا یک چیز میباشند.او دوگانه نفس وبدن رانمیپذیرد بلکه به اعتقاد وی نفس وجسم یک چیزهستند،نفس صورت رقیقشده بدن،وبدن حالت غلیظشده نفس میباشد.لذا انسان ترکیبی از دوجوهرغیرهمجنس نمیباشد.انسان یک حقیقت واحداست، ساحتی ازاو مجردومرتبه دیگرش جسمانیاست.منتهی بهاشتباه این دوساحت رادومقوله استقلالی درنظرمیگیریم وبه ثنویت نفس وبدن قائل میشویم.به سبب این تفسیروحدانی ازحقیقت انسان، ثنویت دکارتی مجال ظهوردرحکمت اسلامی رانیافت.
.
الغرض آنکه انیمیشن #روح تکرار نگاه مشائی به رابطه نفس وبدن آنهم باروکشی #اومانیستی میباشد.درتمام آثار هنری غرب این نگاه درحال تکرار است.پرسشی که مطرح میشودایناست که آیا #سینمامیتواند بانگاه #صدرایی به نفس وبدن #فیلم بسازد؟؟گرچه نگاه فوق درشعروادبیات عرفانی ما وجود دارد ودر#نگارگری و#تذهیب باحذف #پرسپکتیو وابعادجسمانی سعی برفراروی ازدوگانه مشائی شده و هنرمندانی مثل استاد #فرشچیان باتکیه براین نگاه آثار بینظیری راخلق کردهاند، اما آیاسینماقابلیت این رادارد که باتفسیرصدرایی تولیداتی داشته باشد؟؟
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖
@falsafeh_nazari
⬅️ #غرب هیچگاه نتوانست از نگاه #مشائی وتفسیر #ابن_رشدی از رابطه #نفس و #بدن فراتر رود. درعصر #مدرن همان نگاه مبنای تفسیر #دکارت از ثنویت #سوژه و #ابژه شد.غرب هرگاه درصدد توضیح چیستی روح ونفس وبدن برآمده همان نگاه مشائی باروکشی #اومانیستی را تکرار کرده.
حال آنکه حکمای مسلمان ازاین تفسیرفراتر رفته ودرنگاه #صدرایی نفس وبدن یک چیز تلقی میشوند.
گرچه نگاه صدرایی به چیستی روح ونفس درهنر #نگارگری و #تذهیب وشعروادبیات ما سیطره یافت، اما آیا #سینما قابلیت ساخت آثاری بااین نگاه را دارد؟؟؟
@falsafeh_nazari
✅بیانچندنکتهدرباره فلسفه #کانت
۳_به نظر کانت ادراک حسیدلالت برذات وجوهرمستقل خارجی ندارد،بلکه این دریافتتجربی باعث میشود که مقولات موجود درذهن(شرایط یا #مقولات_استعلایی ) فعال شوند وبه ادراکات حسی معنا داده وآنها رابه مثابه شیء مستقل وهویتی متعین درآورند. بنابراین #ذهن انسان دارای قالبهای ذاتی است که به ماده مبهم وبیمعنای حسی،صورت میدهندوآنهارامعنادارمیکنند.پس شناخت انسان درچارچوب قالبهای ذهنی اوست.کانت صورت حسی که ازخارج دریافت شده را #نومن مینامد.وقتی ذهن با قالبها ومقولات ذاتی خود(مقولات استعلایی)به این دریافتهارنگ زمان ومکان وجوهروعرض وکم وکیف و..الخ میدهد آن ادراک مبهم وتاریک، مشخص ومتعین شده ومعنامییابد کانت این امور را #پدیدار یا #فنومن مینامد.بنابراین آنچه متعلق ادراک وآگاهی بشراست فنومن میباشد.یعنی انسان اشیاءخارجی را آنگونه که هستند دریافت نمیکند.بلکه تا ذهن مقولات وقالبهای خود رابرآنها تحمیل نکند ورنگ زمان ومکان به آن دریافتها ندهد قادربه شناختشان نیست. بنابراین مقولاتعشر منطقی،علیّت،مکان وزمان،هیچکدام امورخارجی نیستند،بلکه چارچوب ذاتی ذهنمیباشند.طبیعت وعالمی که انسان آنرامیشناسد ودرعلوم پیرامونش تحقیق میکند توسط ذهن بشرایجادشده اند.نه آنکه درخارج ازذهن چیزی نیست،عالم خارجی وجود دارد ولی اگراین اشیاءخارجی درچارچوب مقولات ذاتی ذهن وزمانمندی ومکانداری قرارنگیرند ورنگ آنهارانپذیرند شناخت محقق نمیشود.وحقیقتموجودات ظهورپیدانمیکند.به عبارتی انساناست که به عالم وطبیعت فعلیت میبخشد.آنهارابه نحوجوهریت یاعرضیت میفهمد،رنگ علت ومعلول بدانهامیدهد،برایشان زمانی وضعکرده ومکانی ایجادمیکند.
.
۴_ #مقولات_ماتقدم_تالیفی که #استعلایی میباشند(ذاتی ذهن بوده واز طریق تجربه بدست نیامدهاند)وبه مثابه قالبهای هستندکه سبب ظهور موجودات برای انسان میشوند،وذهن درچارچوب آنهابه شناخت نائل می آید دارای یک زمینه وحدت بخش میباشندکه همگی درآن محقق شدهاند وآن امر عبارت است ذهن ونفسِ فعال و واهب الصور بشر که جوهریت ومعنا رابه موجودات افاضه میکند وآنهارا صورت وفعلیت میبخشد.کانت از این مساله به #سوژه(subject)تعبیر میکند.
سوژه نزد کانت امرماهوی نیست که بتوان تعریفش کرد.سوژه چیزی است که اگرنباشد هیچچیزمعنانمیابد.یک منظروچشم انداز بشری است.به عبارتی افق ظهور اشیاء است.قالبهای استعلایی ادراک،همگی درظرف سوژه تحقق میابند.سوژه مجمع وحدانی جمیع #مقولات_فاهمه است که امکان آگاهی وظهوراشیاء ومعناداری آنها رافراهم میکند.ازنظر کانت سوژه فردوشخص معینی نیست.بلکه نحوه وجود انسانیت است.شناخت موکول به سوژه میباشد.سوژه نسبتی است که انسان بین خود وموجودات خارجی برقرار میکند که براثرآن حقیقت موجودات،تحت چارچوب مقولات، برای انسان ظاهر میشود.پس سوژه بنیاد #آنتولوژی شناخت است یعنی شناخت بر بنیاد انتولوژی سوژه استواراست.کانت نمیگوید هیچ چیز درخارج وجود ندارد بلکه میگوید اگر شرایط استعلایی سوژه نباشد مانمیتوانیم چیزی را بفهمیم وبدانیم.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖
فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
با #کانت، انسان از فردجستجوگر حقیقت، به #سوژه ایجادکننده حقیقت تبدیل شد. آن #حقیقت وکمالی که انسان درصدد یافتنش میباشد، خودش توسط #مقولات_ماتقدم_فاهمه ایجاد کرده، وشیئیتی فراتر از او نیست. #عقل انسان محدود است وامور رابرطبق قوانین وچارچوب خودش میفهمد.اصلا #نفس_الامر تا با #فاهمه انسان مواجهه نشده معنای مستقلی ندارد.بشر است که مکان وزمان را ایجاد میکند، علیت راوضع کرده وبه موجودات رنگ جوهر وعرض ومقولات عشر منطقی میدهد.نفس الامرباانسان ظاهر میشود.انسان به عنوان سوژه فعال و واهبالصور به طبیعت فعلیت میبخشد.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
✅ #اصل_جهان (قسمت دوم)
مدرکاتحسی مااز کثرات خلقی حکایت میکنند، و #عقل همه چیزرا درقالب #وحدت میفهمد.زیرا برای رسیدن به #حقیقت تنها به گزارشات حسی اکتفانکرده بلکه درمتن ماهیات عالم، وحدتی آفاقی راجستجو میکند وحکم به تقررآن میدهد.اگر به یافت قوای حسی اعتناکنیم وبگوییم درعالمخارج کثراتاصیلهستنداین سوال بوجودمیآید که چگونه صفتی راحمل بر موجودی میکنیم؟ مثلا میگوییم آبگرم است؟ لازمه قول به #اصالت_ماهیت این است که گرما وآب هرکدام ماهیتی مستقل و وجودی متباین از هم باشند،دراینصورت چگونه حکم به حمل و #اتحاد آن دومیدهیم؟؟ اگرحقیقت عبارتاست از کثرات متباینه، صفاتوجودی یا #معقولات_ثانی چگونه تبیین میشوند؟ مثلا حرکت چیست؟؟پاسخ آنکه ماهیتی مستقل.
سوال بعد،ظرف #ثبوت این ماهیتکجاست؟؟
پاسخ دوچیز است:
اول:درعالم خارج، سوال به چه نحودرخارج موجوداست؟؟ یا #فی_نفسه،که این حالت محال میباشد(زیرالازم میآید که حرکت به عنوان موجودی مستقل درعالم خارج درکنار درخت وسنگ تقرر داشته باشد.وآنگاه مساله حمل آن به موجودات دیگر دارای محذوریت میشود.زیرا در حمل، محمول باید به نحو لابشرط اخذشود واگرحرکت وجود مستقلی باشد یعنی به نحو بشرطشی اخذشده وامکان حملش منتفی است)
یا #فی_غیره(یعنی در ضمن یک متن اصلی وموضوعی بهنحواندماجی موجوداست مثل کشتی درحال حرکت)که این سخن فقط با #اصالت_وجود قابل توجیه است.
دوم:قائلینبه اصالت ماهیت معقولاتثانی را #انتزاعی وساخته #ذهن میدانند (زیرا #سهروردی اعتقاد اگراز وجود چیزی درخارج تکرر نوعش لازم آید، وجودخارجی آن امر محال است زیرا سبب #تسلسل میشود.مثلا اگر حرکت درخارج وجود مستقل داشته باشد، اگر آن موجود دچار حرکت شود یعنی حرکتی غیراز خودش باید موجودباشد که اورامتصف به حرکت کردهایم، وبرای حرکت دوم هم باید حرکتی دیگر باشد که آنرا حمل براو کردهایم و..الخ...این امرتسلل وباطل است) دراین صورت این سوال مطرح میشود که آیا ذهن صفتی راکه موجود حائزآن نیست به او حمل میکند؟؟؟ اگربله،پس انسان درتوهم بزرگی بسرمیبرد، زیرااز چیزی سخن میگوید که حظی ازهستی ندارد واین آغازشکاکیت است.واگرپاسخ خیرباشد بازهم سوال است که پس چگونه درخارج موجودند؟؟؟ وپاسخهای قبل تکرار شده وبه مرحله اول بازمیگردیم.
چنانچه خارج راوعاء موجودات متباین بدانیم حقیقت عبارت است از کثرت.درجهانی که کثرتحقیقت است، ساحت #الهی و #معنوی چگونه توجیه میشود؟؟؟ در اتاق من که تمام فضا توسط وسائلم پرشده، وهرمکانی مختص به چیزی است، #خداوند چگونه #حضور دارد؟؟؟ ایا اودر موجودات است؟؟ یاخارج آنها؟؟ اگرخارج آنهاست چگونه مکانی رااشغال نکرده( زیراهرمکانی اختصاص به یک ماهیت دارد) ولی همه جا هست؟؟؟ براین اساس ساحت قدسی عالم در مکانی بعیداز ماتقرر دارد.پس رابطه #نفس ماباآن عالم چگونه است؟؟؟زیرا مرزهای ماهوی مانع از اتحاد حضوری سالک با مراتب مجردعالم میباشد.
اصلا رابطه #نفس و #بدن چه میشود؟؟؟دو #ماهیت مستقل متباین که هرکدام #جوهریت خاص خودرادارند،چگونه میتوان باماهیتی به نام نفس که ازسنخ #مجردات است جواهرغیرهمسنخش که جسمانیات اطرافش میباشند رادرک کند؟؟؟ واینها نیمی از ابهامات پیش آمده از اصیل دانستنکثرات ماهوی است. تاریخ اثبات کرد که درصورت اعتقاد به #اصالت_ماهیت، به گونهای که تمام لوازم ومفردات ونتایج وخروجی آن پذیرفته شود، اگر #تقوا و تشرعدینی ونگاه #توحیدی راکنار بگذارد،قطعا منتهی به #سوبژکتیویسم میشود.(البته این بدان معنانیست که #سوبژکتیویسم همان #اصالت_ماهیت است.بلکه اصالت ماهیت کماهیعلیه منتهی به این مساله میشود) آیا #دکارت کثرات عالم رااصیل نمیدانست؟؟؟ اوهرگز نتوانست ازتباین دوماهیت مستقل به نامنفس وبدن فراتر رود.چگونه جوهری مجرد(نفس)میتواند جوهری جسمانی(بدن ومثلا درخت)را درک کند؟؟؟ از طریق #صورت؟؟ از کجا بفهمیم صورت حاصله مطابق خارج است؟؟ راهی جز انشاءنفس باقی نمیماند. اینکه مانند #کانت نتیجه راپذیرفته وصراحتا اعلام کنیم حقایق مدرکه همگی #پدیدارهای ذهن انسان هستند، وگرنه راهی به فهم #نومن خارجی نیست.ماآنچیزی را میفهمیم که ذهن میسازد نه آنچه را که او بازتاب میدهد.
قائلین به اصالت ماهیتدرعالم #اسلام بیشتر دعوِ تنزیه حضرت #حق_تعالی از ماسوایخلقیاش را داشتهاند،وگرنهنتایج #وجود_شناختی اصالتماهیت به هیچعنوانتوجیه پذیرنیست.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔸فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
🔸قائلین به #اصالت_ماهیت درعالم #اسلام بیشتر دعوِ تنزیه حضرت #حق_تعالی از ماسوایخلقیاش را داشتند، وگرنه لازمه اصیل دانستن کثرات وتباینات رسیدن به نتایج غیرقابل باور است.
قول اصالت ماهیت چگونه میتواند رابطه انسان باساحت قدسی عالم راتوجیه کند؟؟؟زیرا مرزهای ماهوی مانع از اتحاد حضوری سالک با مراتب #مجرد عالم است.
@falsafeh_nazari
4_5800886884150282075.ogg
1.16M
1⃣اقسام دانشهای تاریخ
۱_تاریخ نقلی
۲_تاریخ عقلی
۳_فلسفه تاریخ
2⃣تاریخمندی انسان(هیستوریسیزم)
تاریخ نگری
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔸فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
4_5800886884150282108.ogg
610K
7⃣وقت، باطن زمان وروح حاکم برتاریخ است
⬅️وقت عنصر وحدت بخش زمان وعامل متمایز کننده هر دوره تاریخی از دوره دیگر است
⬅️ نگاه فلسفی به تاریخ مستلزم وقت یابی است
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔸فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
4_5800886884150282106.ogg
1.09M
6⃣ تاریخ چیست؟
زمان ظاهرتاریخ است
و وقت باطن تاریخ میباشد
⬅️تاریخ تعیین وظهور یافتن موجودات در بستر وهیئت زمانی است
⬅️هرآنچه در بستر حرکت جوهری وهیئت زمانمند باشد تاریخ دارد
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔸فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
✅سلسلهجلسات #مبانی_نظری_غرب_مدرن
⬅️جلسه اول
🔸استاد محسن بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖
🔹فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
4_5800886884150282059.ogg
1.95M
1⃣اقسام دانشهای تاریخ
۱_تاریخ نقلی
۲_تاریخ عقلی
۳_فلسفه تاریخ
2⃣تاریخمندی انسان(هیستوریسیزم)
تاریخ نگری
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔸فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
4_5800886884150282097.ogg
1.56M