مسجود
السّلام علیک یا أهل بیت النبوّة مراسم چهلمین روز عروج ملکوتی رزمـنـده و جـانـبـاز سـرافـراز اسـلام
سلام علیکم والرّحمه
ضمن قبولی طاعات و عبادات،
بدین وسیله از عنایت و حسن توجه کلیه سروران، بستگان، دوستان، آشنایان و همکاران که در این مصیبت وارده ؛ عروج مرحوم حاج علی رحمانی (ره) ، از ابتدای مراسم ختم تا انتهای مراسم چهلّم ، ما را مدیون لطف و غریق محبت خویش نمودند، از صمیم قلب تقدیر و تشکر کرده. و برای همگان از خداوند رحمان، حضور در رکاب نورانی امام زمان (عج) را در عصر ظهور مسئلت مینماییم. ان شاء الله.
از طرف : همسر و فرزندان مرحوم
#عرفه
#سیدالشهدا
صلّی الله علیک یا ابا عبد الله الحسین(ع)
مرحوم میرزا جواد #ملکی_تبریزی :
در اعمال روز عرفه پس از توضیح اعمال زیارت سیدالشهداء می فرماید هیچ وسیله ای از وسائط، در باز شدن ابواب رحمت الهی برای دعا و حاجات مانند سید الشهداء علیه السلام موثر نیست. او دری است که معادل تمامی درها و وسائل دیگر به سمت خدا ارزش و اثر دارد و اثر او در هیچ حدی محدود نمی شود.
المراقبات فی اعمال السنه، شهر ذی الحجه، ص 363
مسجود
قربان یا عاشوراء؟!
تصدّقت گردم!
فردا خلیل الرّحمن ، پسرش را به قربانگاه میفرستد تا در طیِ مراتبِ بندگی ، سر بکشد ؛ شوکرانِ «قالوا بلیٰ» را.
پیغامِ ظهرِ هلاکت را ، مَلِک وحی به ابراهیم رساند ؛ به او بگویید: « هزینه رستگاری خویش را ، خود باید بپردازد. پس دست از گریبانِ خنجر بِکِش و این گلویِ سفید را خضاب مکن! » خبر واصل شد و بقول محی الدّین ؛ «تعبیر لازم است و عبوری باید». قوچی آمد تا از نشانه عبور گردد: « وفدیناه بذبحٍ عظیم » و اسماعیل فارغ شد.
جان عالمی به قربانت!
سی روز دیگر ، حسین ( آنکه جان شما نیز به قربانش!) نوهی آخرین فرستادهی حقّ ، و فرزند زهرا(سلام اللّه علیها) به خواستِ خود ، برای اتمام حجِّ خویش و وصول به بالاترین قلّهی توحُّد ، به سرازیریِ گودیِ گودال رهسپار است. او بهفرمان « اُخْرُجْ فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا» همهی اسماعیل هایش را به قربانگاه کربلا میفرستد! و هاجر هایش را به صحرای بلایا ؛ « إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ أَنْ یَریهُنَّ سَبایا» ای جان اسماعیل به فدای اصغرش و جان هاجر به قربان رقیّهاش!
اکنون از خود بپرس! اگر هزینه رستگاری ابراهیم با خود اوست ، هزینه رستگاری عالم با کیست؟! میز عالم را چه کسی حساب می کند؟! و در این قمار هستی ، تک خالِ بُرد-بُرد را چه کسی می کشد؟! حسین در ظهر عطش ، بر بلندایِ تاریخ ایستاد ، نفسش را حبس کرد؛ آرام و با وقار سخن از منّت بر فرزند رسول خدا گفت! پارچه را از عُنُق طفل رضیعَش کنار زد ، سفیدیاش را نمایان کرد ، هرچه حرف زد ، هیچْ گوشِ شنوا نبود! الّا پسرش ، که من الأذن الی الأذن ، سر تا پا گوش شد! خون رنگینِ اصغرش را به آسمان سرخِ روز دهم پرتاب کرد ؛ تا از آن ، نقش کهکشان هدایت بر فراز سقف زمین ، رنگ ببندد. طرحی به رنگِ عشق!
حال تو ای سالک حقیقت ، با کدامین لبیک به خدای خود خواهی رسید؟! و خود را به کدامین مسلخ خواهی برد؟! رستگاری خودت و یا رستگاری عالمین؟! دهم ذی الحجّه یا دهممحرّم الحرام؟! قربان یا عاشوراء؟!
طرح از: رضا دالوند
#عاشورا #عرفه #قربان #امام_حسین
صلی الله علیک یا امیرالمؤمنین علیه السلام
پر از سیاه و سپیدیم همچو عرصه شطرنج
پر از نشاط و امیدیم و پر ز غصه و از رنج
خرابه ایم و پر از مار و کژدم و اثر گنج
بیا که ساعد و بازو و روی و پنجه و آرنج
نهاده ایم چنان سگ سر مزار تو هر پنج
شکسته می دمد از من دلی که ناله ندارد
شکسته باد سری کز درت حواله ندارد
خراب باد دلی کز رخت پیاله ندارد
قلم، دوات و خط و کاتب و رساله ندارد
مگر به باد رود جمله بر نثار تو هر پنج
سکوت محض دویده است در خیال تبسم
تبسمی که رسد خنده بر کمال تبسم
نداد جاه تو بر عاشقان مجال تبسم
حواس جمع شد از لطف پایمال تبسم
حواس خمسه ما ذبح خنده دار تو هر پنج
بریز در قدحم باده ای حکومت کامل
بکش به صفحه من خطی از سلاسل باطل
مرا خلاص کن از این سلاسلم ز مراحل
وجود و نیستی و دوزخ و بهشت و منازل
اگر تو حکم کنی می شود غبار تو هر پنج
نبی نبی شده از تو ز توست مرسل مرسل
تویی مفصل خالص تویی خلاصه مفصل
چنین شده است مبرهن چنین شده است مسجل
تشیع و حنفی مالکی و شافع و حنبل
نهاده گردن خود زیر ذوالفقار تو هر پنج
نجف به رقص درآرد مرا به رغم کسالت
ز لطف کم نگذارد علی به رغم جلالت
به اختیار کشیدم ز جبر خویش خجالت
خلیل و موسی و عیسی و نوح و ختم رسالت
نشسته در علم جبر و اختیار تو هر پنج
برون علیست ز حرف و برون علیست ز اوصاف
برون ز ننگ محیط و برون ز حیطه اطراف
برون ز غیر به جز خود هم از خلائف و اسلاف
بهشت و دوزخ و دنیا و هم جهنم و اعراف
به هیچ نیز نیرزند بی کنار تو هر پنج
چو جبرئیل به شوقت شکفته آید و رقصد
چه جای عیب که چون من تو را ستاید و رقصد
فقط نه دوست به مردن غزل سراید و رقصد
به روز واقعه مرحب زره گشاید و رقصد
حواس خمسه عالم به چنگ تار تو هر پنج
درآ به مجلس ما بر خلاف رای ستیزان
نشسته اند غلامان ستاده اند کنیزان
به سلطه تا که نشستی نشست ناز عزیزان
صراط و نامه اعمال و قبر و محشر و میزان
قیام کرده تماما به افتخار تو هر پنج
به اعتبار تو منبر به اعتبار تو گنبد
به اعتبار تو آتش به اعتبار تو معبد
به اعتبار تو شد هر که شد رسول مؤید
خلیل و موسی و عیسی و نوح و حضرت احمد
گرفته اند نبوت به اعتبار تو هر پنج
اگر طهور شود منجسی به آب مضافی
رسد عدوی علی از کدورتش سوی صافی
ببند کام و مزن نزد شاه حرف اضافی
بحار و مختصر و عروه و مکاسب و کافی
عریضه ایست که افتاده در بحار تو هر پنج
بیا که خون دلم میچکد ز خنجر بالغ
به سلطه تو درآمد فلک بدون مبالغ
شدی بدون مبالغ ز دست مسئله فارغ
فقیه و صوفی و غداره بند و عام و نوابغ
بدون دام شده یک سره شکار تو هر پنج
چه لعبت است نمودی به دوستان نحیفت
چگونه بار کشم زیر عشوه های ظریفت
مرا به خواب نمیشد شوم به غصه حریفت
بیا که ابرو و خال و خط و دو چشم شریفت
هدر نموده مرا مثل خون به کار تو هر پنج
به جز تو کیست در این بزم قدس لایتغیر
به جز تو کیست به کیفیت اینقدر همه حیدر
به جز تو کیست همه فرع و اصل و جزء و کل آخر
حسین و زینب و عباس و اکبر و علی اصغر
نشسته اند همه داخل مزار تو هر پنج
#معنی
💢 آیا شغل روات بر وثاقت آنها مؤثر است؟
✔️استاد شهیدی:
🔹امام خمینی (ره) در مورد «محمد بن إسحاق بن عمار» مینویسد: وی صراف بوده است و چه بسا به خاطر منافع اقتصادیاش روایات حیل ربا را نقل کرده است و وثاقت او در حدی که پا روی منافع اقتصادی خود بگذارد محرز نیست. (کتاب البیع 2: 551)
🔸همانطور که شبیه این مطلب درباره «رفاعة بن موسی النخاس» از شهید صدر (ره) نقل شده است. ایشان فرموده است: بیشترِ روایات دال بر جواز بردهداری و به بردگی گرفتنِ مشرکین و کفار، از رفاعة بن موسی که بردهفروش بوده است نقل شده است و محرز نیست که منافع اقتصادی او به وثاقتش لطمهای وارد نکرده باشد.
🔹اما به نظر میرسد این مطلب صحیح نباشد؛ چگونه میتواند شغل راوی و منافع اقتصادی او به وثاقت او لطمه بزند و باعث شود که روایات او در امورِ مربوط به شغلش مورد اعتماد نباشد؟ وقتی شهادت به وثاقت یک راوی در دست است، وجهی ندارد که خبر او مورد قبول واقع نشود. وگرنه باید روایات فقها در خصوص تکریم فقها یا وجوب پرداخت خمس هم مورد تردید واقع شود.
مسجود
💢 آیا شغل روات بر وثاقت آنها مؤثر است؟ ✔️استاد شهیدی: 🔹امام خمینی (ره) در مورد «محمد بن إسحاق بن ع
#رجال
#حدیث
#امام_خمینی
بررسی مختصر گفتار استاد شهیدی
«محوریت حصول اطمینان عرفی در اخذ روایت»
آنچه در گفتار حضرت استاد شهیدی ، مورد توجّه واقع نشده است ؛ «محوریت حصول اطمینان عرفی » در روش اعتبارسنجی حدیث و وثاقت یک راوی است که از اهمّ مبانی مرحوم امام خمینی (رحمه الله علیه) میباشد. بدان معنا که گاهی با ادلّهای وثاقتِ شخصی ثابت میگردد ، اما این وثاقت ، درحدّ بالا نیست ، چرا که وثاقت امری مشکّک و مقولِ به تشکیک است و متواطی نمیباشد. این تشکیک در وثاقت سبب می شود ؛ روایت یک راوی در مورد موضوعی خاص ( با فرض صحت سندی آن روایت) با توجّه با مسائلی همچون شغل و... مورد پذیرش قرار نگیرد ، ولو آن راوی به نحو کلی ثقه باشد.
در مثال های فوق الذّکر : محمد بن إسحاق إبن عمّار و رفاعة بن موسی الخنّاس ، در حد اعلای وثاقت نیستند و از سوی دیگر مظنّه خطا و اتّهام برای آن ها موجود است. از این رو اگرچه در موضوعات دیگر امکان پذیرش روایات آن ها به دلیل عدمِ وجودِ مظنّه محتمله عرفیّه وجود دارد ، اما در این دو موضِع فوق الذّکر نمیتوان اطمینان به روایات آن ها حاصل کرد . مگر آنکه محتوای آنان با سایر قرینهها سنجیده شود، که از بحث خارج است.
اما در مثال علمای دین و جعل روایاتی در فضیّلت علما و پرداخت خمس به آنان ، باید به بررسی چند نکته پرداخت:
اول آنکه ؛ آیا علمای دین ، یک طبقه مستقل بوده ، که تعریف از آن طبقه ، سبب رشد و سود برای آنها شود؟!
دوم ، باید دید روّات آن روایات ، در چه درجه ای از وثاقت قرار دارند؟! مثلا اگر شخصی مثلِ ابن ابی عمیر(رحمه الله علیه) ناقل آنهاست ، آیا امکان دارد در باره ایشان سودجویی شخصی و طبقه ای را محتمل دانست؟! قطعا خیر !
پس طبق قاعدهء «محوریّت حصول اطمینان عرفی» ، اگرچه امکانِ خطایِ عقلی در طبقهء علمای راوی وجود دارد ، اما امکان خطای عرفی وجود ندارد. و قد تبیّن ممّا تقدّم ؛ به روایات آن دو راوی عمل نمیگردد و به روایات علما عمل میشود.
مسعودرحمانی
ابن سينا وامام علی علیه السلام
قسمتی از کتاب حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه ، اثر آیت الله جوادی آملی
یکی دیگر از حکمای بنام اسلام بوعلی سیناست. این حکیم متأله رساله ای در معراج نوشته است و در آنجا بیانی را که رسول اکرم (ص) به امیرالمؤمنین (ع) درباره عقل وفراگیری عقل فرموده است نقل میکند و دربارۀ امیرالمؤمنین چنین یاد می کند، می گوید: رسول اکرم (ص) به علی بن ابیطالب (ع) که در بین یاران پیغمبر همانند عقل در بین حواس بود ، چنین فرمود:
«يا عَلِيُّ إِذَا تَقَرَّبَ النَّاسُ إِلَى اللَّهِ بِانْوَاعِ الْبَرِ، تَقَرَّبُ إِلَيْهِ أَنْتَ بِالْعَقْلِ».
همین بیان ابن سینا در آن رساله معراجیه بزبان فارسی، به این تعبیر ذکر شده است و در حاشیه کتاب شفای ابن سینا، بعضی از محشیها ترجمه اش را آورده اند و گفته اند:
علی بن ابیطالب در بین دیگر صحابه رسول اکرم (ص) «كالمعقولِ بَيْنَ الْمَحْسُوس ؛ او عقل است و دیگران حس» حواس به عقل نیازمندند و عقل رهبر حواس است بنابراین تشریح حکمت نظری وحکمت عملی از دیدگاه نهج البلاغه در حقیقت تبیین این دو حکمت است از زبان کسی که خود در این دو حکمت حکیم کامل است، چون مهمترین مسائل حکمت نظری توحید و نبوت و معاد است و برجسته ترین مسائل حکمت عملی اخلاق و تهذیب نفس است.
ص۲۹
صلّی الله علیک یااباعبداللهالحسین(ع)
درشفق دید مه عید و اشارتها کرد
پیر ما سوی میِ سرخ به ابروی سپید
#محرم_الحرام
هدایت شده از مسجود
#معرفت_شناسی
#فلسفه_علم
#فلسفه
#بوعلی
تفاوت معرفت و علم
و شباهت ادراک درجه دوم و معرفت
تفاوت معنایِ علم و معرفت، از جمله مسائلی است که به نگاهِ تیزبینانهای برای فهمِ و تمایز بین آن نیاز است. نظرات گوناگونی در خصوص اتحاد معنایی و ترادف این دو لغت بیان شده است؛ همانطور که ظاهرا بسیاری قائل به همین هستند.
اما «محمد بن مُکرم بن علی أبو الفضل جمال الدین ابن منظور الأنصاری الأفریقی» لغت شناس، ادیب و فقیه (قرن ۷ هجری قمری) در کتاب لسان العرب از «ابن سیده، ابوالحسن علی بن اسماعیل» (قرن ۵هجری قمری) ادیب، لغوی و نحویِ مشهور ، ابتدائا عرفان و علم را مترادف دانسته و اینچنین آورده است: العِرفَانُ: الْعِلم؛ و سپس گفته است؛ قَالَ ابْنُ سِيدَهْ: ويَنْفَصِلانِ بتَحْديد لَا يَليق بِهَذَا الْمَكَانِ، عَرَفَه يَعْرِفُه عِرْفَة وعِرْفَاناً وعِرِفَّاناً ومَعْرِفةً واعْتَرَفَه. از این رو قائل تفصیل بین این دو گشته و کلمه «معرفة» را بعنوان مصدر میمی معرفی کرده است.
اما ظاهرا شیخناالرئیس ابوعلی سینا(قرن ۶هجریقمری) به تفصیلِ دقیق بین این دو واژه واقف بوده ، چرا که در ابتدای کتاب شریف منطق النجاه اینچنین آورده است؛ کل معرفةِِ و علمِِ فاما تصورٌ او تصدیقٌ. این توجه به تفصیل، به اینجا ختم نمیشود. ایشان در تبویب کتاب منطق الشفاء، به وضوح بین «معرفة» و «علم» تفاوت گذاشته است.
او در مقاله الاولی و در فصل سوم عنوانی دارد:« فی ان کل تعلیم و تعلّم ذهنیٌ فبعلمٍ قد سبق» و در فصل السابع این چنین دارد؛ « فی کیفیةٍ تعرفٍ ما لیس لمحموله سببٌ». از اینجا واضح میگردد در نزد شیخ الرئیس این دو لغت متفاوت بوده اند.
از مجموع استعمالاتی که در خصوص این لغت «معرفة» شده است میتوان اینچنین نتیجه گرفت؛ کسی شیئی را ادراک می کند، اثر آن ادراک در نفس او باقی می ماند. سپس همان شیء را دوباره ادراک می کند، و آن را می شناسد، بدین معنی که متوجه می شود آن مُدْرَکی که بار دوم آن را ادراک کرده همان است که بار اول ادراک کرده بود. این باز شناسایی را «معرفت» گویند. پس واژه عرفان و معرفة درباره بازشناساییِ آنچه در سابق دانسته شده است استعمال میگردد.
لذا معتقدین به عرفان نظری، ادراک خداوند را یک ادراک انفُسی و از طرفی بدیهیِاولی میدانند، همانطور که بوعلی میفرماید؛ «معرفةُ اللهِ معرفةٌ بدیهیةٌ اولیةٌ» که فارغ از «اولی بودنِ ادراک خداوند» از واژهی علم در شناخت ذات باری استفاده نکرد، زیرا ادراک انسان نسبت به خدای متعال یک ادراک «بازشناسانه» است. یعنی ادراک خدا از قبل و پیش از ادراک دوم دز او وجود داشته است و مجددا آن را در خود باز میابد.
از آنچه گفته شد روشن میگردد، که مطب فوق الذکر شباهت بسیاری با آنچه علمایِ علم شناختشناسی و معرفتشناسی (Epistemology) در خصوص تقسیم معرفت(ادراک) به درجه اول و دوم کردهاند، دارد.
آنها اینچنین بیان کرده اند: ادراکِ انسانی به وجهی، به دو قسم درجه اوّل و درجه دوّم تقسیم می شود. گاهی موضوع یک شناخت، امورِ جهانِ خارج (اعم از طبیعت و غیر طبیعت) یا به طور کلی چیزی غیر از خود شناخت است،که این ادراک از نوع درجه اوّل است، یعنی مستقیم یکی چیزی را مورد شناسایی و موضوع شناخت خود قرار می دهد، اما گاهی موضوع شناسایی انسان، خود شناخت است، یعنی شناخت و فهم و ادراک انسان مورد شناسایی قرار میگیرد. غالب گزارههای فلسفهی علم مثل فلسفه ریاضی و.. از این قبیل هستند. به این گروه «افدوم _a posteriori» نیز می گویند.
پس بر اساس آنچه در خصوص « رُشد عقلائی» علوم گفته شد، تکتک گزارههای علمی باید در سنت پیشینه و در منابع دسته اول آن علم، ریشه یابی شود، حتی علمی مانند فلسفه که از جنسِ علوم حقیقی میباشد، نیز از حیث تجمیع و پیدایش گزارهها دارای یک رُشد عقلائی است.
مسعودرحمانی
https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
#اربعین_حسینی
«زیارت اربعین برترین راه شناخت امامان است.»
امام خمینی رحمة الله علیه :
زیارت اربعین حسینی (علیه السلام) در ردیف نمازهای واجب و مستحب نشسته است و شاید بتوان چنین استظهار کرد که اگر نماز ستون بر پا دارنده دین و شریعت است، زیارت اربعین و در پس آن حادثه کربلا نیز، خیمه ولایت را بر پا داشته است: «وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ». (الکافی، ج2، ص: 19)
در حقیقت زیارت انسان های کامل و معصوم راه رسیدن به میوه نماز و بهره مندی از برکات آن است؛ افزون بر آنکه اجتهاد در فهم دین و تلاش در جهت تبیین آن و نیز دفاع از ارکان آن در سایه همین زیارات حاصل می آید: «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ وَ نَصَحْتَ لِلْأُمَّةِ وَ تَلَوْتَ الْکِتَابَ حَقَّ تِلاوَتِه» (زیارت اربعین).
زیارت اربعین بهترین و برترین راه برای شناخت امامان معصوم و روش و منش آنهاست. این زیارت جامع ترین متن برای شناخت امام حسین علیه السلام و اهداف الهی حرکت اوست.
هدف نهایی و اصلی قیام حسینی همان هدف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، یعنی نجات مردم از تاریکی جهل و راه نمایی ایشان به سوی نور و روشنایی است. بنابراین در زیارت اربعین می خوانیم: وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَةِ.
در این زیارت می توان بسیاری از ویژگی های انحصاری امام حسین (علیه السلام) مانند کرامت، سیادت خاصه و صبر ویژه امام حسین (ع) را به نظاره نشست. الگو طلبی و اسوه خواهی یکی از تمایلات انسان است و تعالیم دین با توجه به این بعد از واقعیت وجود انسان و درراستای پاسخ گویی صحیح و دقیق به این نیاز درونی بشر، الگوهای مورد نیاز آدمی را به وی ارایه می دهد.
پیامبران و ائمه اطهار اسوه های انسانند و اباعبدالله الحسین(ع) و صف کربلاییان، نمونۀ ملموس این الگوهای مورد نیاز بشریت می باشند. پایداری یاد و خاطرۀ این صالحان و شایستگان در جامعۀ انسانی راهنمای بشر برای نیل به هدایت و سعادت است.
مسجود
« ابن عربی و پرسپکتیویسم » 👇
#عرفان
#فلسفه
#ابن_عربی
#فلسفه_غرب
« ابن عربی و پرسپکتیویسم »
أبو عبدالله محمد بن علی بن محمد إبن عربی الحاتمی الطائی الأندلسی المرسی الدماشقی مشهور به ابن عربی ( قرن ششم هـق) بزرگترین دانشمند عرفان نظری و عملی است[ اگر چه این تقسیم بندی متأخر از اوست اما بر وی صادق است ]. کارِ شگرفِ محی الدّین ثمرهی چند ویژگی است. «تتبع فراوان علمی ، ملاقات بسیاری از عرفا و هوش ، قریحه و ذوق سرشار او در مسائل عرفانی و صد البتّه شدّت مکاشافات او» از زمره آنهاست.
بسیاری از تحلیلهای هستی شناسانه (Ontology) و معرفت شناسانه (Epistemology) ابن عربی پس از گذشت قرون متمادی ، سبب ایجاد مکاتب مهمّ فلسفی_شناختی بطور مستقیم و یا غیر مستقیم در غرب گشته است. و بعضی از آنها در سدههای اخیر توسط بعضی از دانشمندان غربی (به ظاهر ) کشف شده است.
بعد از تعویض جایگاه سوبژه و ابژه در دوره پسا دکارت و گسترش ساحتِ فاعل شناسا در ایدهآلیسم عقل گرای کانتی و استقرار سوبژگتویسم (Subjectivism) ، نظریّه شناختی با عنوان پرسپکتویسم(Perspectivism) توسط فلاسفهای مانند: لابنیس و نیچه مطرح شد، تا رفتهرفته مدرنیته جایَش را به پست مدرن بدهد.
پرسپکتیویسم یا منظرگرایی شناختی ، هر گونهشناختی را وابسته به منظرِ خاصی میداند. از اینرو افراد هرگز واقعیّت را آن گونه که هست نمیبینند، بلکه از زاویهی خود و با مفروضات خود بدان مینگرند. این بدان معناست که پیش فرضها و مفروضات شخصیّت هر فردی در هرگونه شناخت او از واقعیّت دخیل است و امکان انسلاخ شخص از پیش فرضهایش وجود ندارد. این نظریّه میتواند از ساحت روانکاوی مورد برّرسی قرار گیرد و نتایج شگرفتی در این علم بجا بگذارد.
أما محی الدّین ابن عربی در فص شیثی از کتاب شریف فصوص الحکم مینویسد: «فمن شجرة نفسه جنی ثمرة غرسه» : « اهل کشف ، میوه مشاهده را از درخت شخصیّت خویش میچینند» . این چینش میوه و ثمره از درخت شخصیّت هر فرد ، آن هم در امر بسیار مهمّ و خطیری مانند مکاشفه که شیخ اکبر آن را امری الهی میداند ، نشان میدهد او تا چه اندازه پایبند به «پرسپکتیوِ شناختی» بوده است. این مسأله را میتوان در تحلیلها و دسته بندیهای وی از مکاشفات در فتوحات به وفور رؤیت کرد.
مسعود رحمانی
https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
فکل نبی من لدن آدم إِلى آخر نبی ما منهم أحد یأخذ إِلا من مشکاه خاتم النبیین، و إِن تأخر وجود طینته، فإِنه بحقیقته موجود، و هو قوله صلى اللَّه علیه و سلم: «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین»و کذلک خاتم الأولیاء کان ولیاً و آدم بین الماء و الطین.
هیچ نبی ای از آدم علیه السلام تا آخرین آنها، نیست؛ مگر اینکه از مشکات خاتم پیامبران می گیرد و هر چند طینت(زمانی) خاتم انبیا متأخر است، اما به حسب حقیقت، موجود است و این همان قول نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است که: «من نبی بودم، و آدم (در مرحله) میان آب و گل بود ». خاتم اولیا نیز چنین است؛ او ولی بود و آدم میان آب و گل بود.
ابن عربی _ فصوص الحکم
https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
May 11
مسجود
«بچیل گودل در تاریخ جنون!» یادبود شهدای جنگ تحمیلی رحمة الله علیهم اجمعین
«بچیل گودل در تاریخ جنون!»
صبح،ظهر،شب! صدایِ توپ، تانک،نارنجک! امانی را چنان میبرید، که سلاخ غنمی را. فضایِ تاریک جهانی را، با تجمیع عجیب و غریبِ بچه پاپتی هایِ دور وَر از چاله میدون تا کوتعبدالله، از مسجد امام علی علیه السلام پامنار تا سینما رکسِ آبادان، انفجار نوری بود! همچو تابش وجود به مشبک های ماهیّت در منظومهی ملاهادی!
فضای سرد و زمستانی، با هیچ چیز جز گرمای خمپاره ها در معیّت گعده های شبانه ی رفقایِ قدیمی در سنگر هایِ جنوب کشور پُر نمیشد! طنز و شوخی و بذله گویی، بگو و بخندِ شبِ یلدا و بازی های بامزّه با چفیهیِ مقدس را از بزرگشان حبیب ابن مظاهر به ارث برده بودند. و هرچه یار خواهد و میلش به چه باشد را از جنون انگیزی هایِ عابس! و قصّهی رفاقت های دیرین با عمقی از ترتب آه بر هم، ارثیه شوذب برایشان بود.
اسمِ کربلایِ چهار اگر برداشتی از سربازان حسین علیه السلام و قراری آرام بر شهدایِ این عملیات باشد؛ هیچ ایرادی ندارد، چرا که عشق جاریست ابدی و سرمدی! خضاب او که دائم است و هرکه خواهان است؛ دعوت به حنابندانِ تاریخی حسین(ع)!
ظهرِ عملیات در نزاع گرمایِ عشق آدم و سرمایِ سر به هوایی حوّا، در آنجا که محور ابوالخصیب خوانده شده، تیری نفسِ برادرش را به «انا الیه راجعون» لبهایِ اخویاش گره زد! در آغوشش افتاد، خاطرات بچیلِ گودل در ثانیهای از چشمانش عبور کرد! سینما آزادیست اینجا؟! قرمزی خاطرات با سرخی خونش در آمیخت و چشمانش را پر از اشک بر مسعود کرد! «رایتُ السماء کالدّخان» تجلی مقتلش شد! دستانش را هرچه به تمنّای نام قائم قسم داد، تاب نیاورد و هرچه صبر را فراخواند نیامد! سر پُر، اسلحه خالی، قلبی ایستاده به بلندای تاریخ و نفسی در سینه حبس، چشم به چشم برادر، خیره به دریای خونِ زیرِ کتفِ او! لبهایی چاکچاک از عطش و آسمانی آبی که عمقی از درد را به کبودی شب میفروخت! کبوتری نجوا کنان که آلالهی شهداست به نگاه اهل تمثیل! مسعود آرام زبانش را تکان داد و لبی تر کرد و گفت؛ علی! تو برو! من را در این خاک رها کن! جانی نمانده و حس مادّی رو به زوال است! و حال معنوی رو به بقا! گویی امامِمان بلاخره نگاهی کرده و به استقبالی آمده! مرا غریبانه رها کن! این خاک نه مثل خاک کربلا گرم است و نه من همچو حسین(ع) غرق به خون! و نه ناموسمان در کوچه و بازار! اصلا میروم که پایِ ناموس به امانت بماند!
لباس خاکیِ بچه هایِ نخلستانِ کوتعبدالله، کفن شد تا مبادا همچو حسین(ع) بی کفن باشد و آه از بی کفنی.... علی اما غرق در بُهت ماند و خلسةُ العشاقی خود را هیچگاه تا این لحظات ترک نگفت! دستانش را باز و به دستور برادرش مسعود به یاری دیگر مجروحین پیوست! او را در خاک غربتِ عراق رها کرد و خودش را در بند یاد و یار! سرش را نمی دانم برگرداند که آخرین لحظات برادرش را ببیند یا سرخوشی پیالهیِ کمک به دیگران تمام وجودش را گرما بخشید و اورا به نسیان وا داشت؟! آه از انسان که هم خانوادهیِ نسیان است! جنونی اینچنین از که به تملّک رسیده؟! تاریخِ جنون را فوکو اگر تعقّلاً مینوشت ؛از عابس شروع میکرد و با کربلای چهار خاتمه میداد! اما حیف!
امروز که حدود سی و اندی از واقعه کربلای چهار میگذرد؛ مسعود کماکان در قهقه مستانه اش «عند ربهم یرزقون» است و علی هنوز به مادرش داستان را نگفته! مگر میشود داستان شهادت برادر کوچک را که به تو سپرده اند باز کرد و گفت؟! لبی باز نکرده و هنوز در نیمه شب بُهت در پسِ خوابی به او حمله میکند! بنیاد شهید اورامفقود الاثر خوانده اما علمایِ حکمت متعالیه ازین رو اصالت را با وجود میدانند که صاحب اثر است جمیع آثار از اوست! و ماهیت عرصه ی فقدان! برادرش مفقود الجسد شد اما مفقود الاثر خیر! إنّی و لمّی درخت امنیّت میهن با خونآبهی ابدان اطهرشان سیراب شده است، چه اثری ازین بالاتر؟ که آنها «رجال صدقوا ما عاهدالله علیه» اند.!
مسعودرحمانی
https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
مسجود
«بچیل گودل در تاریخ جنون!» صبح،ظهر،شب! صدایِ توپ، تانک،نارنجک! امانی را چنان میبرید، که سلاخ غنمی
#لغت
#گویش
معنای بچیل گودل
۱. در گویشهای لری ، بختیاری و قنواتی ( که ممزوج از عربها و بختیاریها هستند ) برای جمع بستن چیزی بجای استفاده از واژه « ها » از واژه « +یل» استفاده میکنند. برای مثال : « تهرانیها : تهرانیَّل » و در متن فوق؛ « بچهها = بَچیَّل » .
۲. در زبان عربی، برای « ال » معانی استعمالی بیان شده است ، یکی از مهمّترین آنها « ال عهد ذهنی » است مثل: «كما ارسلنا الی فرعون رسولا فعصی الرسول». در گویش قنواتی اگر بخواهند منظورشان را درباره یک عهد ذهنی بیان کنند ، از واژه «+_َل» استفاده میکنند ؛ در مثال فوق « گودَل = گودی+ل = گودی مدّ نظر » .
۳. « بچیل گودل = بچههای گودی » جمعی از بچههای هم سنّ و سال بوده اند که در گودی ورودی منطقه کوتعبدالله اهواز که در آن زمان غالبا قنواتی نشین بود ، جمع میشدند و بازی می کردند. دست تقدیر همه آنهارا رزمنده و بسیاری از آنها را شهید ، جانباز و.. کرد.
https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
مسجود
« محمّد داراشکوه و تعاملگرایی فلسفی »
#تعامل_گرایی
#فلسفه
#هندویسم
#اسلام
« محمّد داراشکوه و تعاملگرایی فلسفی »
تعامل گرایی(Interactionism) یکی از جریاناتی است که با عناوین مختلف در موقعیّتهایِ مختلفِ بشری و در ساحت عملگرایانه نمودهایی داشته است. امّا چندسالی است ، نظریّهای تحت عنوان « تعامل گراییِ فلسفی» در ایران توسّط محقّق ارجمند استاد دکتر ایزدپناه مطرح گردیده ، که بجای تعامل در ایدئولوژی و باید نباید ها ، تعامل در عرصهیِ فکر و اندیشه ، و از آن بالاتر در فلسفه و جهانبینی را محور این ایده و جریان قرار داده است.
این نظریه از چند جهت ارزش دو چندان پیدا میکند؛ یکی آنکه، مکتب تعامل گرایی گامی فراتر از پلورالیزم و تکثّرگرایی است. چرا که ، قبول تکثّرگرایی در نهایت به پذیرشِ احتمالِ صادق بودن نظرات دیگران و مخالفین میانجامد، امّا در نگاه تعامل گرایانه، علاوه بر محتمل دانستنِ صدقِ گزارههای دیگران، در پی راهکاری جهت پیوند یا مخرجِ مشترک یافتن و در نهایت تعامل فکری_فلسفی با آن است. دوم آنکه، ثمره پراگماتیک و عملگرایانه پلورالیزم ، در نهایت ختم به اخلاق و احترام به نظر مخالف و نفی تحکّم قرائت رسمی میشود، اما تعاملگرایی نه فقط احترامات اخلاقی را ارج مینهد، بلکه پیوندِ عملی نیز با آن برقرار میکند. بدین سان ؛ جامعه از حالت یکسانبودن به کیفیّت یکپارچگی و همپوشانی تغییر فرم میدهد.
در این خصوص ، بنده در جلسهای که خدمت استاد ایزدپناه بودم ، به ایشان عرض کردم : یکی از مهمّترین نکاتی که باعث قبول شدن یک نظریّه در بین اهل فضل میشود ، اتّکای آن گفتار بر مصادیقِ تاریخی آن سخن است. از این رو باید مصادیق تاریخی_عملی نظریه تعاملگرایی را پیدا کرد و نقاط ضعف و قوّت ایشان را بررسی نمود. از زمره آنان ؛ مرحوم سیّد مرتضی و خواجه طوسی است.
یکی از مهمّترین تعامل گرایان تاریخ محمّد داراشکوه( ۱۰۶۹_۱۰۲۴ ) از شاهزادگان سلسلهی گورکانی در شبه جزیره هند است. وی کتابی فارسی با عنوان مجمع البحرین دارد. در آن به وحدت بین اسلام و هندوئیسم میپردازد. این اثر کوتاه ، به قرابتها و سپس تعاملهای بین آموزهها و مفاهیم صوفیگری و ویدانته اختصاص دارد. مرحوم داریوش شایگان در کتاب هندو و عرفان اسلامی به تفسیر [ و یا شرح ] این اثر میپردازد.
دکتر سیّد محمد جلالی نائینی در مقدمهی تحقیق خود بر مجمع البحرین میآورد : « [ این کتاب را ] به منظور ایجاد تفاهم و نزدیکی فکری و معنوی و همچنین همزیستی مسالمت آمیز ، میان پیروان مذهب هندو و دین اسلام فراهم آورده است. [ و در ادامه مینویسد:] تا با صفا و سازش بتوانند، در محیط آرام و صلح و سلم زندگی کنند و در مذهب و عقیدهی خود آزاد باشند و از نظر مسلمانان زنگِ بت پرستی از چهره عوام هندو زدوده گردد و هردو طایفه ، به عنوان دو ملّت موحّد و یکتا پرست شناخته شوند».
دقّت شود که ایشان برای آنکه بین دو ملّت، سازش برقرار کند، بجای سخنان ایدئولوژیکی ، سخن از قرابت فکری و معنوی زده است. این امر نشان دهنده آن است که او پیوند در فلسفه را ریشهای تر و مهمّتر از باقی پیوندها دانسته است. علیهذا داراشکوه مباحثی همچون ؛ عناصر خمسه ، حواس ، روح و نفس ، اسماء ، مسأله رؤیت ، عوالم اربعه ، برزخ ، قیامت و بی نهایت بودن ادوار را بیان می کند، که تمامی آنها از مسائل مهمّ فکری-فلسفی تاریخ بشر میباشند.
مسعودرحمانی
https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
صلّی الله علیک یا رسول الله (ص)
خال لبی کجاست که از ذوق دعوتش
گلبانگ یا بلالِ آرحْنا برآورم؟
بگشا دهان چو غنچه به رنگین تبسمی
تا کام از آن لبان شکرخا برآورم
چون آفتاب، تیغ به فرقم اگر کشی
گردن نهم، زبان به اطعنا برآورم
دامن کشان اگر گذری بر مزار من
دستی زدل به عرض تمنا برآورم
#حزین_لاهیجی
«فهرست مجموعه یادداشتهای رشد عقلائی»
در این مدّت یکی از ایدههایی که سعی شد تا مقداری به آن پرداخته شود ، ایدهء « رشد عُقلائی علوم » بود. تلاش بر این بود به شکل کاربردی و عمل گرایانه ، تاثیر این امر مهمّ در علوم مختلف نشان داده شود.
نشانهء مجموعه یادداشتها با موضوع فوق اینچنین است.
https://eitaa.com/masjoud/146
1⃣فراگیری علوم به روش تاریخی با محوریت آثار «اصیل و اصلی»
https://eitaa.com/masjoud/148
2⃣تاثیر شناخت «رشد عقلائی» در علوم آلی و بررسی تطابقی آن در کیستی واضع علم اصول
https://eitaa.com/masjoud/158
3⃣تفاوت «معرفت و علم» و شباهت ادراک درجه دوم به معرفت
https://eitaa.com/masjoud/160
4⃣«رشد عقلائی» در اسباب ایجاد یک ایده و مکتب جدید
https://eitaa.com/masjoud/164
5⃣تاثیرگذاری علوم بر یکدیگر بر اساس «رشد عقلائی»
May 11
بنظر حقیر باید این قسمت از سخنرانی دیروز رهبر انقلاب را به عنوان متن درسی در دانشگاههای علوم سیاسی درس داد و ساعت روی آن کار پژوهشی و فکری کرد.
رهبر انقلاب: ما پیشانی و بازوی طراحان مدبر و هوشمند و جوانان فلسطینی را میبوسیم اما آنها که میگویند حماسه اخیر کار غیر فلسطینیها است دچار محاسبه غلط شدهاند.
مسجود
«تلخیصِ نظاموارهی شیخ اشراق ، از معقولات ثانیِ فلسفی تا تشکیک ماهوی»
«تلخیصِ نظاموارهی شیخ اشراق ، از معقولات ثانیِ فلسفی تا تشکیک ماهوی»
مباحث فلسفهی اسلامی سخت با یکدیگر ممزوجاند، اما این آمیختگی، ذینظم و دارای منطقی بسیار دقیق است. این نکته حتیٰ در فلسفه نوری و حکمة الاشراقِ سهروردی نیز با توجه به اینکه فلسفهای تأسیسی و ناقدانه بود، رعایت شده است.
برای مثال سهروردی اولین کسیست که سخن از تفکیک بین معقولات اولی و ثانوی و بین معقولات ثانیِ فلسفی و منطقی میزند. قبل از وی در فلسفه مشاء و آثار ابن سینا اگر چه این تفکیک در بسیاری از نقاط رعایت شده ، اما اذعان به آن نشده است. شیخ شهید با طرح معقولات ثانی، تاثیرات زیادی بر نظام فلسفی خویش و حتی فلاسفهی بعد از خود مانند؛ صدرالمتألهین ، ملّاهادی سبزواری و علّامه طباطبائی نهاده است.
شیخ اشراق در پله نخست معقولات ثانی فلسفی را امری ذهنیِ صرف تلقّی کرد. او وجود، وجوب، امکان و.. همهگی را مفهومی ذهنی همچون؛ کلی ، جزئی ، جنس ، نوع و.. دانست. حدِّ وسط خارجی نبودنِ معقولات ثانی فلسفی در نزد شیخ اشراق؛ قاعدهی « کل ما یلزم من وجوده تکرّر فهو امر ذهنیٌ اعتباریٌ» است. در پلّه دیگر، او هر آنچه در خارج از ذهن واقعیت داشته باشد، را اصیل قلمداد کرد و در مقابلش هرچه صرفاً ذهنی باشد را اعتباری نامید. بر اساس آنکه وجود را از زمره معقولات ثانی فلسفی میدانست، آن را امری ذهنی تلقّی کرد و سپس آن را اعتباری خواند. از اینرو اصالت را با ماهیّت دانست.
در نظام حکمت مشاء، تقدّم علّت بر معلول بر اساس تقدّم وجودی، مسألهای واضح است. اما سهروردی در پلّه سوّم، این مسأله را مورد تفکیک قرار میدهد. یعنی تقدم علّت بر معلول را می پذیرد، اما اساس آن را تقدم وجودی نمیداند. بلکه چون تمامِ هویتِ علّت و معلول را ماهیت تشکیل داده، و وجود به دلیل ذهنی بودن امکان مداخله در آن را ندارد، جعل را تماماً به ماهیّت نسبت داده است. حال علّت به جز ماهیّت چیزی نیست و به جز خود ماهیّت چیزی را معلول نمیسازد. از اینجا روشن میگردد که علت به حسب ماهیتش بر معلول تقدّم دارد.
پذیرش پلّه سوّم از بحث، سبب ایجاد نظر بعدی او در مرحله چهارم میگردد. وی پس از اثبات تقدّم رتبیِ ماهویِ علّت بر معلول، این امر را به عنوان تشکیک میخواند. بدان معنا که تشکیکِ ماهوی ثمرهی قبول تقدم ماهوی علّت بر معلول است ، زیرا تقدّم علّت از معلول نشانهی بالا بودن رتبه علّت از معلول است. از این نقطه نظریّه تشکیک ماهویِ شیخ اشراق نیز جلوهگر میشود.
و من هنا یظهر: تغییر یک مبنای فلسفی در ابتدائیترین گزارههای آن علم ، سبب بروز تغییرات مهمّی در گزارههای متأخر میشود.
مسعودرحمانی
https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a