eitaa logo
امتداد حکمت‌ و فلسفه
843 دنبال‌کننده
406 عکس
22 ویدیو
128 فایل
#اِمتدادِحِکمت‌وَفَلسَفِه، از ضرورت جریان یافتن اعتقادات تا عمل در مقیاس جامعه، بحث می‌کند. همان دغدغه‌ای که فَقیه‌ِحَکیم‌ِحاکمِ‌انقلاب از اهالی فلسفه مطالبه می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️انا لله و انا الیه راجعون◾️ 🏴 تنها راه جبران این ، تعهد به محضر امام زمان (ارواحنافداه) برای ادامه مسیر نورانی ایشان؛ از اندیشه ناب اسلامی، برای تأمین تئوری اداره نظام اسلامی، است. 🆔https://eitaa.com/monir110
شکل گیری فلسفه اسلامی.pptx
156K
✳ سابقاً خلاصه ای از کتاب «درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی»، جلد اول و فصل سوم آن تهیه کرده بودم که تقدیم عزیزان میکنم. این تلخیص از فارابی تا ابوحیان توحیدی را شامل می شود. مطالعه آن میتواند آشنایی اجمالی از تاریخ این دوران فلسفه اسلامی را در اختیار عزیزان قرار دهد. @monir_ol_din
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت‌نامه صدیقه‌شهیده(سلام‌الله‌علیها) @monir_ol_din
💥امتناعِ امتدادِ حکمتِ صدرایی 1⃣ یکی از گفتمان‌هایی که متأثر از مطالبات مقام معظم رهبری از اساتید حکمت و فلسفه اسلامی شکل گرفته است، گفتمان است. اساس تکوین این گفتمان مبارک، در جلساتی که ایشان با اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی قم داشتند، بنیان نهاده شد. بعد از آن جلسات و شکل‌گیری این گفتمان، فعالیت‌های خوبی صورت گرفته و پژوهش‌ها و تحقیقات مفیدی رقم خورده است. با این وجود به نظر می‌رسد که نمی‌توان پروژه امتداد حکمت را ذیل فلسفه صدرایی و براساس آن پیش برد. در این نوشتار اشاره مختصری به معنا و مقصود از امتداد حکمت و امتناع امتداد حکمت صدرایی صورت می‌گیرد که البته در بیان تفصیلی دیگری باید ابعاد بیشتری مورد بررسی قرار بگیرد. 2⃣ مقصود از امتداد حکمت چیست؟ امتداد حکمت یعنی نظام مسائل فلسفه اسلامی در موضوعات عینی اجتماعی و سیاسی جریان پیدا کرده و در آنها امتداد یابد. مثلاً؛ بعد از آنکه مسئله وحدت و کثرت در درون فلسفه تنقیح شده و به یک تعین مفهومی می‌رسد و تصویری فلسفی از آن به دست می‌آید که در فلسفه صدرایی به نظریه منتهی گشته است، این نظریه بتواند پایگاه تفسیر وحدت و کثرت موضوعات عینی اجتماعی و سیاسی قرار بگیرد. به عنوان مثال، نظام اقتصادی که در هر جامعه‌ای یکی از واقعیات آن جامعه است، باید بتواند از تحلیل فلسفی نظریه «تشکیک در مراتب وجود» بهره لازم را ببرد. به این صورت که بتوان با استفاده از این نظریه، وحدت و کثرت در یک نظام اقتصادی را شرح و بسط داد. اگر این نظریه امکان تفسیر را داشته باشد و وحدت و کثرت آن را توصیف نماید به گونه‌ای که معنای واقعی و عینی نظام و روابط آن به دست آید، می‌تواند در عینیت جاری شود. حال به چه صورتی این تفسیر فلسفی در عینیت جریان پیدا می‌کند، مطلب بسیار مهم دیگری است که، باید در مجال دیگری مورد بحث قرار بگیرد و لیکن تمام‌الکلام درباره ظرفیت نظریه‌ای مثل نظریه تشکیک است که آیا می‌تواند موضوعات عینی را تفسیری واقعی و قابل تحقق ارائه نماید به گونه‌ای که بتوان براساس آن یک نظام اقتصادی را در خارج از حوزه ذهن و نظر محقق ساخت؟ 3⃣ به نظر می‌رسد که، پاسخ منفی است و حکمت صدرایی چنین ظرفیتی ندارد و امتداد حکمت صدرایی در ساحات اجتماعی و سیاسی ممتنع است. توضیح اینکه؛ مفهوم اصلی این حکمت است که نظام مسائل فلسفی بر روی آن بنا شده است. این مفهوم حاکی از یک حقیقتی است که، وصول به حاق آن از طریق شهود و حضور امکان‌پذیر است آن هم نه تمام حقیقت وجود بلکه به میزان سعه وجودی افراد بستگی دارد. حال سخن بر سر این است که، آیا آن حقیقت که مساوق با بساطت و وحدت و تشخص و فعلیت است، می‌تواند اساس و پایه تولید نظریه‌ای قرار بگیرد که براساس آن بتوان نظریات اجتماعی و سیاسی را تولید نمود و در متن خارج آنها را محقق ساخت؟ مفهومی که از حقیقت وجود با آن مشخصاتی که دارد، حکایت می‌کند باید حاکی از همان حقیقتی باشد که بسیط است و عین تشخص، و از همین‌روی است که می‌توان گفت که نظریه اصیل ملاصدرا همانا نظریه است. با این وصف است که دیگر نمی‌توان از ساختارسازی براساس نظریات فلسفی صدرایی سخن گفت، چون تمام ظرفیت این فلسفه همان نظریه وحدت شخصی است که نمی‌تواند توجیه‌کننده کثرات وجودی باشد و چون چنین است نمی‌تواند نظامات و ساختارهای اجتماعی را که از تقوم وحدت و کثرت تکوین می‌یابند، شرح و بسط دهد و نمی‌تواند در عینیت امتداد یابد و این اشاره‌ای مختصر به فقدان ظرفیت و امتناع امتداد است و تفصیل مطلب در موقف خود صورت می‌گیرد. 4⃣ براساس همین فقدان ظرفیت در حکمت نظری صدرایی است که، حکیم معاصر آیت الله جوادی آملی(دام عزه) از امتداد صدرایی سخن می‌گویند که در این صورت هم باید این پرسش را طرح کرد که؛ آیا حکمت عملی صدرا جوهره‌ای متفاوت از حکمت عملی سینوی و فارابی دارد؟ یعنی صدرا در حکمت عملی چه ویژگی ممتاز و متمایزی دارد که بتوان پروژه امتداد حکمت را براساس آن پیش برد؟ و براساس همین فقدان ظرفیت در حکمت نظری صدرایی است که، برخی از اساتید معاصر تولید نظریات علوم انسانی اسلامی را از نظریه علامه طباطبائی پی‌گیری می‌کنند که این نظریه هم مبتلا به انفصال اعتبار از متن واقعیت است، هرچند تفاسیری ارائه شده است که بتواند ربط واقعیت و اعتبار را ذیل نظریه علامه طباطبائی را تبیین نماید. 🆔https://eitaa.com/monir_ol_din
امتداد حکمت‌ و فلسفه
#یادداشت 💥امتناعِ امتدادِ حکمتِ صدرایی 1⃣ یکی از گفتمان‌هایی که متأثر از مطالبات مقام معظم ره
✳ در واکنش به این مطلب، پیام‌های مختلفی از جانب برخی از دوستان رسید. برخی پیام‌ها نوازش این کمترین با ادبیات «فلسفه بلدنیست» و «نفهمیده است» و.... بود و برخی از پیام‌ها هم با ادبیاتی علمی به نقد مطلب پرداخته است. روشن است که، هرچقدر که آن پیام.های مانع از شکل‌گیری گفتگوهای علمی است، نقادی صورت گرفته، زمینه‌ساز تحقق مباحثات دقیق و عالمانه خواهد بود. فلذا نقد علمی یکی از دوستان به نام آقای "میثم رستمی" را منعکس کرده و نکاتی را که پیرامون آن به ذهن می‌رسد عرض خواهم کرد؛ 👇👇👇 اساس استدلال این متن بر امتناع امتداد اجتماعی فلسفه ی صدرا این است: نظریه ی اصیل ملاصدرا وحدت شخصی وجود است نظامات و ساختارهای اجتماعی از تقوم وحدت و کثرت تکوین می یابد نتیجه: نظام ملاصدرا نمی تواند نظامات اجتماعی را تشریح کند. اما اشکالات این استدلال: ۱- مغالطه ی انحصار: فلسفه ی ملاصدرا گزاره های دیگری نیز دارد و برای اثبات امتناع امتداد، یا باید بنحو العموم استدلال کرد و یا برای تک تک قضایای اختصاصی ملاصدرا، دلیل بر امتناع آورد مثل حرکت جوهری و اتحاد علم به عالم و... ۲- مغالطه ی عدم تکرار حد وسط: در دو مقدمه ای که در متن ذکر شده، به طور عجیبی حد وسط ذکر نشده است و صرفا به خاطر تنافی دو کلمه ی «وحدت» در گزاره ی اول و « کثرت» در گزاره ی دوم حکم به امتناع امتداد اجتماعی شده است. سوال این است که فلسفه ای که توانسته است از کثرات مورد مشاهده ( مثل من و شما و میز و... )عبور کند و به وحدت برسد و سپس از همین وحدت به همین کثرات برگردد، به چه دلیل توان عبور از کثرات دیگر و بعضا اعتباری در نظام های اجتماعی و اقتصادی را ندارد و به چه دلیل از آن وحدت شخصی نمی تواند به کثرات بازگردد؟ ادل دلیل علی امکان الشیء وقوعه. مگر به اذعان نویسنده ی متن، ملاصدرا یکبار چنین عبور و مروری نسبت به کثرات انجام نداده؟ و بار دیگر هم... ۳- نویسنده ادعا می کند که نظامات اجتماعی متقوم از وحدت و کثرتند؟ کدام کثرت؟ اگر کثرتی که نویسنده ادعا دارد، کثرتی حقیقی باشد، در این صورت بنابر ادعای نویسنده، ملاصدرا که از کثرات عبور کرده، این کثرات را حقیقی نمی داند، پس نظام اجتماعی در نظر ملاصدرا متقوم از کثرات واقعی نیست و بر اساس وحدت(شخصی وجود) می توان به نظام رسید و تجلی و مظاهر وحدت را در هر ساختاری به نظاره نشست( به عنوان یک قضیه ی ممکنه ی عامه) و اگر کثرتی غیر حقیقی است که در این صورت گفتمان قوس نزول ملاصدرا از وحدت به کثرت، شاهدی محکم بر امکان تبیین کثرت بر اساس وحدت است. پ ن: همه ی این بحث ها با پیش فرض صحت انتساب نظریه ی وحدت شخصی وجود به ملاصدرا بود. @alfigh_alosul
امتداد حکمت‌ و فلسفه
#انعکاس ✳ در واکنش به این مطلب، پیام‌های مختلفی از جانب برخی از دوستان رسید. برخی پیام‌ها نوازش این
؛ 1⃣ پاسخ به مغالطه انحصار؛ اولاً: یادداشت مذکور هیچ ادعای نداشت، بلکه می‌خواست و استطاعت حکمت صدرایی را در تبیین وحدت و کثرت حقیقی و واقعی که مشخصه اصلی ساختارها و نهادهای اجتماعی است، گزارش دهد و امتناع امتداد را از منظر فقدان تئوری در تحلیل وحدت و کثرت بیان نماید و هیچ ادعای انحصاری نشده است. ثانیاً: مهمترین ظرفیت حکمت صدرایی مفهوم است. دوست عزیزم، به این مسئله التفات نکرده‌اند که، توجه به ناتوانی حکمت صدرایی در تحلیل وحدت و کثرت ریشه در مفهوم وجود است که امکان امتداد عینی اجتماعی ندارد. پس بهتر بود که به آن نکته توجه ویژه‌تری داشته باشند و از خود بپرسند که؛ حقیقت وجود که مساوق با بساطت و وحدت است، چگونه می‌خواهد مفسر کثرات حقیقی باشد؟ 2⃣مغالطه عدم تکرار حد وسط؛ اولاً: دوست عزیزمان، از آن یادداشت یک قیاسی را ترتیب داده‌اند و اشاره کرده‌اند که در آن قیاس حد وسط تکرار نمی‌شود. در حالیکه اگر قیاس را به گونه‌ای دیگر تنظیم کنند که از درون آن یادداشت استخراج می‌شود، نمی‌توانند این مغالطه را نسبت دهند: صغری: نظامات اجتماعی وحدت و کثرت واقعی‌اند. کبری: وحدت و کثرت واقعی با نظریه وحدت شخصی وجود صدرایی قابل تفسیر نیست نتیجه؛ نظامات اجتماعی با نظریه وحدت شخصی وجود صدرایی قابل تفسیر نیست. 3⃣ ادل الدلیل علی امکان الشیء وقوعه؛ عجیب است که، ایشان مطلبی را دوباره تکرار می‌کنند. توضیح اینکه؛ همانطور که ایشان هم گفتند، ملاصدرا از کثرات عبور کرده و به وحدت وجود رسید لیکن او توان بازگشت به کثرات را ندارد. دلیل بر این ادعا همان یادداشت است. در آن یادداشت گفته شد که، اصلاً مفهوم وجود ظرفیت تبیین کثرات واقعی را ندارد و . چرا به فرمایش آیت الله جوادی آملی که، ایشان هم این نظر را دارند و در انتهای یادداشت آمده است توجهی نمی‌کنند؟؟ 4⃣در پاسخ به نکته سوم برادر بزرگوارمان باید از ایشان پرسید که مقصود ایشان از نظامات اجتماعی چیست؟ آیا برادر عزیز ما که در یک کشور و با نظامات متعدد سیاسی و فرهنگی و اقتصادی زندگی می‌کنند، هیچ کثرتی را مشاهده نمی‌کنند؟ در ساختارهای اجتماعی هیچ کثرت واقعی وجود ندارد و هیچ‌گونه تکثر واقعی دارای آثار واقعی را بالوجدان نمی‌یابند؟ اگر چنین است که، ادامه بحث درست نیست. فرض این است که، ما قبول داریم که، نظامات اجتماعی مرکب از وحدت و کثرتند. هر ساختار و سیستمی دارای اجزاء متکثر واقعی است که به وحدت می‌رسد. حال ادعا این است که، فلسفه صدرایی با وحدت‌گرایی محضی که دارد آیا توان تحلیل سیستم‌های اجتماعی که مرکب از وحدت و کثرت واقعی هستند را دارد؟ آیا اینکه مردم یک کشور در یک انتخابات فراگیر عمومی یک دولت تعیین می‌کنند یا با یک انقلاب، حکومتی را ساقط می‌کنند، اعتباری و وهمی‌اند؟ اگر اعتباری نیستند، واقعی‌اند و آثار واقعی دارند؟ اگر واقعی‌اند، دارای وحدت و کثرت حقیقی‌اند؟ اگر چنین است، با نظریه وحدت شخصی وجودیا نظریه می‌توانند انقلابات اجتماعی یا اصلاحات اجتماعی را تحلیل فلسفی نمود؟ اگر آری، پس باید درباره انقلاب مردم ایران در سال ۵۷ گفت که؛ این انقلاب از واجب الوجود است همانطور که انقلاب مردم فرانسه از شئونات واجب الوجود است همانطور که انقلاب‌های کمونیستی دنیا از شئونات واجب الوجود است؟ آیا مقصود دوستان از امکان تحلیل وحدت و کثرت‌های اجتماعی براساس فلسفه صدرا همین بود؟ طیب الله انفاسکم که کافر و مؤمن یکی شد. @monir_ol_din
سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه.pdf
1.82M
عنوان: سیاست متعالیه از منظر حکمت متعاله نویسنده: آیت الله جوادی آملی ناشر: فصلنامه اسراء ✳ آیت الله جوادی آملی: «نباید داشت که از اصالت وجود، حرکت جوهری جسمانیةالحدوث بودن نفس، قانون علیت و مانند آن راهی به یافت.» @monir_ol_din
✅ ضرورت امتدادعملی فلسفه اسلامی 💥حضرت‌آیت‌الله امام‌خامنه‌ای‌(مدظله العالی): ✅ما یک نظامی داریم با این پدیده‌ها و با این حوادثی که پیرامونش و در درونش وجود دارد؛ این [نظام] باید اداره بشود با اسلام، با فکر اسلامی. فکر اسلامی در ، همان فقه اسلام است؛ البتّه بنده با فلسفه‌ خواندن، نه فقط مخالف نیستم بلکه کاملاً تأیید میکنم، فلسفه هم لازم است؛ حالا چه‌ جوری داخل برنامه‌های شما بشود، آنها به برنامه‌ریزی مدیران محترم آنجا بستگی دارد؛ ➖لکن فلسفه خوب است، لازم است، نه اینکه فقط خوب است؛ لازم است؛ در این تردیدی نیست➖؛ لکن آنچه زندگی را میکند، عملاً فقه ما است؛علّت هم این است که فلسفه‌ی اسلامی در طول زمان نداشته؛ یعنی این حکمت نظری ما به حکمت عملی امتداد پیدا نکرده؛ در حالی که فلسفه‌های که از لحاظ نفْسِ فلسفه بودن خیلی کم محتواتر و ضعیف‌تر از فلسفه‌ی اسلامی هستند، امتداد عملیّاتی دارند؛ یعنی اگر چنانچه شماها مثلاً فرض کنید که فلسفه‌ی یا یا را معتقد باشید، در مورد حکومت نظر دارید، در مورد فرد نظر دارید، در مورد ارتباطات اجتماعی نظر دارید؛ امّا [اینکه] اقتضای فلسفه‌ی ملّاصدرا یا فلسفه‌ی فرض بفرمایید که ابن‌سینا یا دیگری در حکومت یا در فلان [مسئله] چیست، چیزی برای ما روشن نشده؛ نه اینکه ندارد،‌ قطعاً دارد؛ 🔹سفارش من به متفلسفین و فعّالان فلسفه همیشه این بوده که این را پیدا کنند🔹 چون معتقدم اثر دارد؛ این امتداد وجود دارد امّا خب روی آن کار نشده؛ بنابراین آنچه میتواند جامعه را اداره کند، فقه ما است؛ خب پس این اقتضای بیرونی و نیاز بیرونی، این هم حوزه. 🔸در دیدار با دانش‌پژوهان موسسه فقه و علوم اسلامی. https://eitaa.com/monir_ol_din
💥نظریه تشأن و جامعه پردازی ✍محمد متقیان 1⃣ پروژه‌ای که می‌تواند فلسفه اسلامی را به انقلاب اسلامی در دو عرصه کلان؛ جامعه‌پردازی و حکومت‌سازی متصل گرداند، پروژه است که اساس آن با مطالبات مقام معظم رهبری از اساتید فلسفه اسلامی بنیان گذاشته شد. با توجه به قرائنی که در کلام ایشان موجود است، امتداد حکمت به این معناست که؛ مفاهیم فلسفی بعینه و بدون انضمام و الصاق مفاهیمی از بیرون دستگاه فلسفی، بتواند در موضوع و فرآوری گردد، به گونه‌ای که هم آن مفهوم فلسفی از حقیقت فلسفی‌اش خارج نشود و هم مفهوم جامعه و حکومت به معنای واقعی آن که مورد وجدان و ادراک همگانی است، به دست آید. 2⃣ درباره «امکان امتداد حکمت صدرایی» ابهام‌های فراوانی وجود دارد، که در شماره قبل به نظریه «وحدت شخصی وجود» و امتناع امتداد آن پرداخته شد. در این شماره - که اشاره‌ای کوتاه است- به نظریه «تشأن» صدرا اشاره می‌شود. ابتدائاً به جمله‌ای صریح و ساده از ملاصدرا که به جایگاه این نظریه در نظام فلسفی او اشاره دارد، توجه نماییم: «فما عقلناه أولا بحسب الوضع و الاصطلاح و من جهة النظر الجليل أن في الوجود علة و معلولا أدى بنا أخيرا من جهة السلوك العلمي إلى أن المسمى بالعلة هو الأصل و المعلول شأن من شئونه و رجعت العلية و التأثير إلى تطور العلة في ذاتها و تفننها بفنونها» (الشواهدالربوبیة، جلد اول، ص 50) صدرا می‌گوید: آنچه که در ابتدای اندیشه فلسفی براساس اصطلاح علمی داشتیم که در صحنه هستی، علت و معلول وجود دارد، در مرحله اخیر اندیشه ما به این نقطه منتهی شد که، آنچه که مسمی به علت است همان «اصل» است و معلول هم «شأن» از شئون اوست و علیت و تأثیرگذاری هم به تطور ذات علت و تفنن ذات علت بازگشت می‌کند. 3⃣درباره نظریه تشأن و انتقال صدرا از تشکیک و علیت به آن، که او در مواضع متعددی به این انتقال اندیشه فلسفی تصریح کرده است، مطالب فراوانی می‌توان گفت، لیکن از منظر امتداد حکمت به آن پرداخته و سؤالاتی را طرح می‌نماییم؛ آیا نظریه تشأن صدرایی ظرفیت تفسیر فلسفی دو مقوله «جامعه» و «حکومت» را داراست؟ اگر براساس فلسفه صدرایی، جامعه و حکومت امری حقیقی باشد، آیا نظریه تشأن، فارقی فلسفی در تفکیک میان جامعه و حکومت دینی از جامعه و حکومت غیر دینی ارائه می‌نماید؟ یا اینکه براساس نظریه تشأن، همه جوامع و حکومت‌ها، از شئونات واجب تعالی هستند و امکان تفکیک میان جوامع وجود ندارد؟ اگر براساس فلسفه صدرایی، جامعه و حکومت امری اعتباری باشند و آحاد افراد جامعه وجود حقیقی داشته باشند، آیا نظریه تشأن می‌تواند ساختارهای اجتماعی را تفسیر فلسفی نماید؟ یا اینکه فقط به بیان اینکه، انسان‌ها همه شئونات واجب تعالی هستند اکتفا می‌نماید؟ اگر این نظریه از چنین امکانات فلسفی برخوردار نیست، آیا برای اینکه بتواند در ساحات اجتماعی و حکومتی وارد شود، می‌تواند در مفهومی یابد و آن مفهوم اساس و بنیان برای شرح فلسفی جامعه و حکومت قرار بگیرد، به گونه ای که بتوان مدعی و گردید؟ اگر آری، آن مفهوم چیست؟ 4⃣ به نظر حقیر، این نظریه امکان امتداد ندارد و نهایت ظرفیت آن، ارائه تصویری از رابطه علة العلل عالم هستی با سایر موجودات است که او اصل وجود است و سایر موجودات شئونات و تطورات آن وجود. در صواب و صحت این تصویر که مجال ایراد و تردید وجود دارد بماند، اما چه گزاره‌های فلسفه اجتماعی و فلسفه حکومتی از این تصویر می‌توان برداشت نمود؟ این نظریه و مفهوم ، زایشگر و مولد مفهوم فلسفی که تنزل در فلسفه مضاف پیدا کند هم نیست. ↩ در همین مقام از محضر دوستانی که برخلاف نگارنده، اعتقاد به امکان امتداد نظریه تشأن دارند، درخواست دارم که اگر بر دیدگاه خود اصرار دارند، لطف فرمایند و از امتداد نظریه تشأن بدون بهره‌گیری از مفاهیم بیرون از دستگاه فلسفی ارائه نمایند، به گونه‌ای که حکایت از ظرفیت امتداد همان نظریه تشأن و مفهوم شأن باشد نه چیز دیگری. مشتاقانه تبیین فلسفی عزیزان را منعکس خواهم نمود. 🆔https://eitaa.com/monir_ol_din
✳ یکی از سایت‌هایی که در زمینه فعالیت می‌کند، سایت است که وابسته به بنیاد رصین می‌باشد. این سایت را خدمت دوستان معرفی می‌کنم تا چنانچه علاقمند به پیگیری این مبحث مهم بودند، به این سایت نیز توجه داشته باشند. 👇👇 http://rasin-stu.com/ 🆔https://eitaa.com/monir_ol_din
🔸استادشیخ عبدالکریم فرحانی، از اساتید مبرز فقه و اصول و حکمت، از کسانی هستند که مجدانه پروژه را پیگیری می‌نمایند. مطالب ایشان را که در کانال منعکس می‌شود به دوستان عزیز معرفی میکنم. البته و بررسی این نکات بعد از مطالعه و تامل در زوایای آنها صورت خواهد گرفت. 👇👇👇 ✅ 🔅نقش حداقلی و حداکثری حکمت https://eitaa.com/albayann/43 🔅آینده فقه شیعه و حکومت اسلامی https://eitaa.com/albayann/45 🔅چالش های اسلام و فلسفه غرب https://eitaa.com/albayann/65 🔅قوانین مداری و منزلی https://eitaa.com/albayann/104 🔅نقص فلسفه ما در چیست؟ https://eitaa.com/albayann/80 🔅امتداد حکمت عامل انقلاب https://eitaa.com/albayann/166 🔅علت جهانی شدن اسلام https://eitaa.com/albayann/204 🔅علوم انسانی اسلامی مطالبه مقام معظم رهبری از حوزه و دانشگاه https://eitaa.com/albayann/220 🔅مشکل امروز حوزه و دانشگاه در عرصه اسلامی سازی علوم https://eitaa.com/albayann/13 🆔https://eitaa.com/monir_ol_din
امتداد حکمت‌ و فلسفه
#مُعرفی‌ِکانال 🔸استادشیخ عبدالکریم فرحانی، از اساتید مبرز فقه و اصول و حکمت، از کسانی هستند که مجدا
💥امتدادحکمت و استادفرحانی 1⃣ یکی از دغدغه‌هایی که بحق اساتیدی چون به آن می‌پردازند و به درستی میان آن با حرکت تکاملی انقلاب اسلامی پیوند برقرار می‌کنند همانا دغدغه است. اما اینکه چه تفسیری و تصویری از این پروژه مهم دارند، مجال تأمل و بررسی است. 2⃣ با مطالعه مطالبی که از ایشان در کانال آمده است - و امکان دارد که تمام بیانات ایشان در آن کانال منعکس نشده باشد- مخصوصاً عناوینی که در کانال ایشان با عنوان «امتداد حکمت» طرح شده است، به یک تلقی روشن و تعریفی واضح از امتداد حکمت دست نمی‌یابیم. البته اینگونه نیست که هیچ مطلب درخوری طرح نشده باشد و نکاتی که ایشان درباره امتداد حکمت در برخی از مسائل اصولی طرح می‌کنند، حکایت از تلقی خاص ایشان دارد اما تصویری کامل و جامع از این موضوع به دست نمی‌دهد، زیرا آن تصویر در اختیار ایشان هم نیست. یعنی نمی‌دانند که مقصود از امتداد اجتماعی وسیاسی حکمت متعالیه چیست؟ حکمت متعالیه چه تحولی باید پیدا کند که بتواند امتداد یابد؟ نقاط تحول حکمت متعالیه کجاست؟ آیا مبانی آن باید تحول یابد یا روش‌شناسی آن؟ یا اینکه برای امتداد حکمت هیچ تحولی لازم نیست؟ و.... 3⃣ تنها مجالی که استادفرحانی از آن به عنوان نمونه امتداد حکمت یاد می‌کنند؛ «پیوند خطاب وحیانی و مسئله نسخ» است. به زعم ایشان، با تحلیلی که از این مسئله به دست داده‌اند و به مراتب نفس انسان کامل، مراتب حکم، حقیقت وحی و الهام و جنس خطاب وحیانی اشاره کرده‌اند، حکمت رادر اصول فقه امتداد داده‌اند. 4⃣ اولاً: با وجود اینکه موضوع امتداد حکمت یکی از مهمترین عناوین کانال البیان - که بازتاب اندیشه های استاد فرحانی است- است، تنها یک نمونه از آن پروژه مهم ذکر می‌شود و صرفاً به بیان این دغدغه مهم در چند مطلب دیگر اشاره می‌گردد، نشان از دارد. این فقرایده همان ابهامی است که فراروی اساتید محترم فلسفه وجود دارد و پیشتر نیز در تحلیل مطالبی از جناب آقای ، نشان داده شد که کلیاتی که ایشان ذیل موضوع امتداد حکمت طرح می‌کنند، هیچ راهی برای پیگیری این مهم نمی‌گشاید و مطالب استادفرحانی نیز از همین سنخ است. ثانیاً: این نمونه اصولی که طرح کردند، چرا باید به عنوان امتداد حکمت تلقی شود؟ امتداد حکمت زمانی معنای واقعی به خود می‌گیرد، که مفاهیم پایه‌ای یک دستگاه حکمی در موضوعات دیگر فراوری شود نه آنکه چون در یک مطلب اصولی از تعابیری حکمی استفاده شده است پس آن را امتداد حکمت بنامیم. باید نشان داده شود که آن مطلب اصولی فرآوری شده و امتداد یافته کدام مفهوم فلسفی است که مع‌الاسف چنین نیست. ↩ نهایت اینکه؛ با وجود فحصی که در سایت استادفرحانی و کانال البیان صورت گرفت، آنچنان که صیت و صوت امتداد حکمت از این مجاری بلند شده بود، در ورای آن به صورت واقعی خبری از امتداد حکمت نبود و این در حالیست که ایشان و سایر اساتید فلسفه، حرفهای فراوانی پیرامون موضوعات و مسائل حکمی دارند و لیکن در پروژه امتداد حکمت با فقر ایده و محتوا روبرویند. @monir_ol_din
حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی .pdf
385.6K
✅موضوع نشست علمی: حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی 🔺ارائه کنندگان: حجج اسلام؛ دکتر پارسانیا، دکتر نجف لک زایی، دکتر صدرا 🔸مکان: مجمع عالی حکمت اسلامی 🔻زمان: ۹۵/۱۱/۲۱ @monir_ol_din
حکمت متعالیه وانقلاب اسلامی.docx
70.7K
✅موضوع نشست علمی: حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی 🔺ارائه کنندگان: حجج اسلام؛ دکتر پارسانیا، دکتر نجف لک زایی، دکتر صدرا 🔸مکان: مجمع عالی حکمت اسلامی 🔻زمان: ۹۵/۱۱/۲۱ @monir_ol_din
امتداد حکمت‌ و فلسفه
#مُعرفی‌ِنِشست‌ِعِلمی ✅موضوع نشست علمی: حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی 🔺ارائه کنندگان: حجج اسلام؛ د
🔅حکمت متعالیه ربط منطقی با پدیده انقلاب اسلامی ندارد. حجة الاسلام و المسلمین استادحمیدپارسانیا: ✳ اگر قرار باشد نوع ورود به بحث ذیل عنوان کلّی “حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی ایران” دنبال شود، صورت‌های مختلفی می‌تواند به خود بگیرد: 1⃣ حکمت متعالیه با پدیده‌ای به اسم انقلاب به لحاظ معرفتی و نظری؛ آیا مسأله انقلاب اسلامی یک مسأله فلسفی و به عنوان یکی از مباحث فلسفه در درون حکمت متعالیه مطرح می‌شود، به گونه‌ای که بتوان دفاع از پدیده‌ای به نام انقلاب اسلامی را از مشخصات حکمت متعالیه دانست؟ یا چنین ربط منطقی مستقیمی وجود ندارد و ارتباط غیرمستقیم دیگری برقرار است؟ یعنی بحث انقلاب اساساً به حکمت و فلسفه مربوط نیست و حوزه دانشی و معرفتی دیگری به آن می-پردازد. امّا بین این دو ارتباط وجود دارد. 2⃣ به نظر من پدیده‌ انقلاب اسلامی به لحاظ منطقی با حکمت متعالیه ندارد. یعنی نمی‌توان گفت که انقلاب اسلامی به طور مستقیم و منطقی از حکمت متعالیه نتیجه شده است. حکمت متعالیه یک بحث فلسفی در مورد مسائل وجودشناختی است. آن چیزی که انقلاب اسلامی برای تحقق خود به لحاظ نظری و معرفتی با آن تعامل مستقیم و نزدیک دارد، افقی از دانش است که به مسائل اجتماعی می‌پردازد. این دانش، حکمت و علم به وجود و موجود از آن جهت که وجود و موجودند نیست. بلکه علم اجتماعی و علم سیاسی است. خصوصاً بخش تجویزی و انتقادی آن است که در جهان اسلام با عنوان فقه شناخته می‌شود. 3⃣ همان‌طور که در صدر مشروطه مباحث مربوط به نظریه مشروطه و عدالت‌خانه و ضرورت محدود، مشروط و مقید کردن ظلم ظلمه برای تئوریزه کردن مشروطه برای انقلاب مشروطه نقش ایفا می‌کرد، نظریه ولایت فقیه نیز به همان مقدار در انقلاب اسلامی نقش ایفا می‌کند. آن معرفت قریبی که فعال می‌شود و انقلاب را در خود تئوریزه می‌کند بخشی از دانش علمی ما است که از آن با عنوان یاد می‌کنیم. 4⃣ یکی از بهترین عقبه‌هایی که به لحاظ منطقی از فقه دفاع می‌کند حکمت متعالیه است. حکمت متعالیه هم از منابع استنباط فقه و هم از هویت این دانش دفاع می‌کند. حکمت متعالیه چنین ظرفیت و نقشی دارد. فقهی را که به عنوان فقه شیعه می‌شناسیم و پدیده انقلاب در درون آن تئوریزه می‌شود و از دل آن به دست می‌آید، یکی از بهترین صورت‌بندی‌های نظری فلسفی برای دفاع از انقلاب است. البته نمی‌گویم که تنها صورت‌بندی است. امّا قاعدتاً به لحاظ تاریخی یکی از بهترین فلسفه‌هایی است که این کار را انجام داده و با فقه موجود ما تعامل داشته است و در استمرار آن نقش دارد. بسیاری از مواجهاتی که امروزه با فقه و فقیهان ما اتفاق می‌افتد و مطالبات و مناظراتی که با آنان صورت می‌گیرد در واقع نه در افق فقه و فقاهت، بلکه از سنخ مسائلی است که در عقبه نظریه و در مبادی معرفت‌شناختی آن قرار گرفته است. اینکه فهم چیست و آیا متن قابل فهم است یا نه؟ ماتن قابل قرائت است یا باید به سراغ هرمنوتیک‌های مفسرمحور برویم. بسیاری از نظریات فلسفی، هویت فقه امروزی ما را به چالش می‌کشاند و کسانی که متعرض فقه می‌شوند از آن مواضع فلسفی سخن می‌گویند. حکمت متعالیه ظرفیتی برای حضور در این مسائل دارد و به نظر من ظرفیت آن کم‌نظیر است. همان‌طور که قبل از انقلاب هم حکمت متعالیه از این حوزه و موضع نقش تأثیرگذاری برای دفاع از هویت معرفت فقهی ما داشته است. 🔹 سخنرانی در نشست علمی «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی» ۹۵/۱۱/۲۱ ➖➖➖➖➖ سخنان استادپارسانیا دو فراز عمده دارد: ۱.نفی ربط مستقیم حکمت متعالیه با پدیده انقلاب اسلامی. با این بیان ایشان هم نظر هستیم و نقدی نداریم. ۲. ارتباط میان حکمت متعالیه و فقه. درباره این بخش، نقدهایی به ذهن می‌رسد و به نظر می‌رسد که، حکمت متعالیه صدرایی توانایی دفاع از فقه را به مثابه ندارد. شاید بتوان این وظیفه را بر روی دوش یا گذاشت، اما حکمت صدرایی از درون بلااقتضاء و ناتوان از سخن درباره علم تجویزی مانند فقه است. تفصیل الکلام فی محله ان شاءالله. @monir_ol_din
امتداد حکمت‌ و فلسفه
#مُعرفی‌ِنِشست‌ِعِلمی ✅موضوع نشست علمی: حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی 🔺ارائه کنندگان: حجج اسلام؛ د
🔅بنیاد انقلاب اسلامی بر حکمت متعالیه است./ این ادعا با واقعیت حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی تطابق ندارد. دکتر علیرضا صدرا: 1⃣ انقلاب اسلامی ایران بر بنیاد حکمت متعالیه استوار است. به عبارت دیگر حکمت متعالیه انقلاب اسلامی که ضرورت آن را ایجاب ساخته است. حضرت امام و مردم علت موجده آن هستند که آن را ایجاد نموده اند. امامی که رهبری انقلاب را بر عهده داشت و مردمی که از او پیروی می‌کنند. رهبری امام از راهبردی نشأت می‌گیرد که آن راهبرد حکمی متعالیه است؛ هم حکمی است و هم متعالی. به تعبیری موضوع بحث من رابطه وثیق و استوار علّی و نسبت هم‌سو و مثبت حکمت متعالی و حرکت متعالی انقلاب اسلامی است. برآمد این‌ها خود حکومت انقلابی متعالی جمهوری اسلامی بر بنیاد حکمت حکومت بوده که در حقیقت حاکمیت حکمت و حکومت حکمت می‌باشد. 2⃣ یک حکمت حاکمیت داریم که همان است. یک حکومت حکمت داریم که همان می‌باشد. انقلاب اسلامی حکمیت حکومت را به حاکمیت حکمت تبدیل کرده است. هرچند ممکن است ما شعائر، شالوده و شاخصه‌های انقلاب را استقلال، آزادی و مردم‌سالاری دینی بدانیم، اما این ظاهر قضیه است و در واقع بزرگ‌ترین انقلاب این بوده است که امام حکمت را وارد حکومت کرده و حکومتی بر اساس حکمت بنیان نهاده است. آرزویی که تمامی حکما در طول تاریخ در پی آن بوده‌اند. 3⃣ حکمت توحیدی متعالی سیر بیش‌تر نداشته و کاملاً متکامل بوده است. اما مرحله به مرحله حرکت کرده تا به حکمت صدرایی رسیده است. این برآمد خاصی از این سیر متکامل و مشترک اشتکاکی و اشتدادی است که وارد اندیشه امام و بعد از آن وارد شده است. در حقیقت لبّ‌لباب و اصل اصول حرف همین است. ↩ پس بنیاد انقلاب اسلامی حکمت می‌باشد و حکمت ذاتاً متعالی است؛ در نتیجه حکمت متعالی بنیاد حکومت اسلامی می‌باشد و برعکس نیز این انقلاب و این حرکت و حکومت بر این حکمت استوار است. 🔹 سخنرانی در نشست علمی «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی» ۹۵/۱۱/۲۱ ➖➖➖➖➖ ✳ چند سؤال از دکتر صدرا: 1. اگر حکمت متعالیه، بنیاد انقلاب اسلامی است، چرا ۴۰ سال است که از صحنه انقلاب و اداره نظام اسلامی مانده است؟ به گونه‌ای که مقام معظم رهبری که موسس گفتمان هستند، به انزوای حکمت و عدم حضور فعال در صحنه حکومت‌داری تصریح کردند. پس یا حکمت متعالیه، ظرفیت تأسیس حکومت اسلامی را داشت و لیکن ظرفیت حکومت را ندارد. یا اینکه اساساً چنین ادعایی موهوم و خلاف واقع است. 2. اینکه حکمت متعالیه وارد انقلاب اسلامی شده است، به چه معناست؟ آیا به این معناست که، شعارهای انقلاب اسلامی، مبتنی بر اندیشه حکمت متعالیه بوده است؟ یعنی شعار استقلال، آزادی، نه شرقی، نه غربی، مبتنی بر حکمت متعالیه بود؟ کدام حکمت متعالیه؟ همان حکمت متعالیه‌ای که همه عالم را شأن باریتعالی می‌داند و و بیان تمایز میان شرق و غرب را ندارد؟ همان حکمت متعالیه‌ای که، مبتلا به ضرورت علمی و جبرفلسفی است، آیا می‌تواند شعار را تشریح کند؟ به نظر می‌رسد آنچه گفته شده است، چندان متکی به استدلال فلسفی نیست و صرفاً شعار است و خالی از هرگونه عقبه محتوایی است. و جالب اینکه، حضرت آیت الله جوادی آملی(دام ظله) به عنوان ، هرگونه ارتباط حکمت نظری متعالیه با عرصه سیاست و اجتماع را انکار می‌کند. 3. مقصود از حکمت متعالیه در انقلاب اسلامی چیست؟ آیا به این معناست که، مردمی که بار انقلاب اسلامی را برداشتند، علما و بازاریان و دانشگاهیانی که بخشی از انقلاب بودند، با التفات به اندیشه های حکمی، وارد حرکت انقلاب اسلامی شدند؟ یا اینکه ناخودآگاه متأثر از اندیشه حکمی امام خمینی قرار گرفتند و با آن همراهی نمودند؟ آیا چنین تلقی را می‌توان به علما و اندیشمندان نسبت داد؟ پس مقصود از جریان چیست؟ حکمت متعالیه چگونه در انقلاب اسلامی جریان یافته است که، نه عامه مردم نه غالب طبقه میانه که واسطه میان رهبر با عموم مردم بودند، حکیم نبودند و شاید مخالف حکمت متعالیه نیز بودند؟ به نظر می‌رسد این الفاظ خالی از هرگونه دقت و محتوایی است. @monir_ol_din
ضرورت امتداد عملی فلسفه اسلامی ⁦1️⃣⁩فلسفه‌های مضاف - مثل فلسفه علوم انسانی، فلسفه روانشناسی - خوب و لازم است؛ اینها همان چیزهائی است که ما محسوب می‌شود؛ منتها تکیه اساسی را باید بگذارید روی مسائل کلان جامعه اسلامی؛ مثل . ما وقتی به فلسفه های غرب نگاه می‌کنیم، می‌بینیم مسائلی مثل حکومت، اقتصاد، شأن مردم، شأن انسان، طبق نظرات آنها، حل می شود. اینها مسائل بنیادی شاخه‌های اصلی زندگی و جامعه است؛ اینها باید در فلسفه پاسخ پیدا کند. ⁦2️⃣⁩ البته بعضی از آقایان در این یکی دو سال اخیر به من گفتند که ما داریم در این مسائل کار می‌کنیم - حالا من در این خصوص ارزیابیی ندارم - باید در این زمینه کار شود. واقعاً برویم ببینیم بر اساس فلسفه ما، شکل جامعه، بنیان سیاسی جامعه، حکومت در جامعه، به چه شکلی خواهد بود؛ یعنی ما برای مسئله حکومت، در فلسفه چه پاسخی داریم. نمی‌شود بگوئیم آقا فلسفه است و به مسائل زندگی و جامعه ارتباطی ندارد؛ این معنی ندارد. به نظر من بخش عمده از جاذبه فلسفه غرب، مربوط به این است. همچنین . بنابراین به طور کلی جهانبینی اسلام تبیین شود. مواد اصلی جهانبینی اسلام را مشخص کنید - مسئله انسان، مسئله خدا، مسئله ارتباط انسان و خدا، مسئله تکلیف - در فلسفه اسلامی روی اینها کار شود. البته اینها پاسخ‌های روشنی هم دارد، در فلسفه ما خیلی از اینها مسائل مبهمی نیست؛ اما باید این پاسخها منعکس شود، گفته شود.» 💥از بیانات مقام معظم رهبری در جمع "اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی" @monir_ol_din
🔅پیرامون سفر پاپ به عراق ✍دکتر سجادکوچکی 1⃣ اساس درگیری درطول تاریخ، آنچنان که گفته است اختلاف بین ارباب و رعیت، یا جامعه کشاورزی و صنعتی و فراصنعتی یا جنگ برسر نان، آب ومسکن نبوده و نیست، محور درگیری در طول تاریخ بین ايمان و کفر و دو جبهه حق و باطل و بین دو قطب و دو منظومه تاریخ است. یک قطب بر محور توسعه بندگی و پرستش خداوند متعال است که رهبری آن با نبی مکرم اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) است و قطب مقابل، قطب استکبار و فراعنه تاریخ است. هر دو منظومه در بطن نظام هستی وجود دارند، هر دو همواره در گذشته و حال، در نبرد اقتصادی، سیاسی (نظامی) و فرهنگی بوده‌اند. و این درگیری تازمان ظهور حضرت حجت( عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادامه دارد. 2⃣ این انتظار ساده لوحانه است که شرک و ایمان تحت عنوان تقریب ادیان دست دوستی بهم بدهند، همانگونه که موسای کلیم هیچ وقت دست آشتی و دوستی با فرعون زمان خود نداده است، و ابراهیم خلیل تسلیم نمرود نشده است و حضرت امیر(سلام الله علیه) بعنوان امام و خلیفه مسلمین، حاضر نشد برای یک لحظه معاویه(لعنه الله) را به عنوان استاندار خود در شام قبول کند. 3⃣ پروسه و فلسفه تاریخ مبنای درگیری انبیاء و اوصیاء با کفر و شرک بوده است. مبنای انقلاب اسلامی، مبنای انبیاء و اوصیا است، مبنای انبياء نیز در کشمکش تاریخ، درگیری حق و باطل بوده است. در واقع مبنای درگیری انقلاب اسلامی با استکبار ،استراتژی است نه استراتژی . و تنها متفکری که در غرب متوجه استراتژی درگیری بین تمدن اسلام و تمدن مادی و نظام سلطه شد، بود. و استراتژی تقریب اسلام اصیل و ادیان با بُن مایه استکبار، پایه منطقی ندارد و هیچ وقت عینیت پیدا نخواهد کرد، چرا که مبنای ايمان و استکبار قابل جمع نیست. 4⃣، باتوجه به جنگهای صلیبی و جنگ تمام عیار ۸ساله غرب ازطریق صدام علیه انقلاب اسلامی و همچنین جنگ‌های مسقیم و نیابتی معاصر علیه ملت های مسلمان منطقه غرب آسیا، هیچگاه حاضر نشد تولیدکنندگان این سلاحهای مخرب را محکوم کند و حتی هیچگاه حاضر نشد اسلام خشن داعش و القاعده که دستپخت و مولود غربیها و عربستان است، یک کلمه انزجار از جنایات این گروههای تکفیری بر زبان جاری کند. پاپ به خوبی می‌داند، بین اسلام اصیل و استکبار پلی زده نخواهد شد، پس کدام عقل سلیمی حاضر است بپذیرد پاپ دلسوز مسلمانان منطقه است؟ چرا که به اعتقاد اکثر عقلای مسلمان و حتی مسیحی، مرکز اطاق جنگ دکترین و آموزه های مذهبی غرب علیه مسلمانان منطقه بوده، هست و خواهد بود. @monir_ol_din
💠 فضايل پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله ‏زيادتر از آن است كه بیان شود و برتر از آن است كه درك شود، ⁉️ و چگونه ممكن است درك مكارم كسى كه محبوب پروردگار عالمين، و بهترين همه بندگان، و خاتم پيامبران و آقاى برگزيدگان و پيشواى ائمه هدايتگر است. ❇️ او كه خداوند به «طه و يس» خطابش كرده و اول عبادت كنندگان است، ❇️ و همان كسى است كه در عالم ميثاق هنگامى كه اقرار به ربوبيت پروردگار عالميان گرفته مى ‏شد، گوى سبقت به گفتن «بلى»¹ را از تمامى اشخاص (اولين و آخرين) ربود. ⚜️ در يك كلام او اسم اعظمِ خداوند، و مَثَل اعلى براى خداوند مالك و حق آشكار است. 📌 ۱. اشاره به آيه شريفه 172 سوره مباركه اعراف است. 🎙 برگرفته از بیانات آیت الله العظمی وحید خراسانی ◽️ ☑️ @Fatemyeh_ValiAsr
🔹و باز هم هزینه‌ای دیگر، برای اثبات امری (حکمت سیاسی متعالیه). برگزاری دومین کنگره حکمت سیاسی متعالیه، در حالی صورت می‌گیرد که، خالی از حضور منتقدین جدی امتداد حکمت صدرایی است. کسانی که معتقدند، این حکمت امکان امتداد ندارد. 🔹و مهمترین عاملی که اینگونه کنگره‌ها را به سرانجام نمی‌رساند، این است که، اساس آن برای و جستجوی حقیقت بنا نمی‌شود بلکه برای القاء مفاهیمی که از پیش تعیین شده است، راه می‌افتد. قرار است، آنچه را که به گفتگو و مباحثات درخور و زاینده علمی واگذار نشده و عده‌ای معدود بدان اعتقاد دارند، در کنگره‌ای به شیوه رسانه، شود و محتمل است که از تکرار عبارت (حکمت سیاسی متعالیه) این باور برای دیگران نیز ایجاد شود که، این حکمت، امکان امتداد در صحنه سیاست را دارد. ولی آیا بواقع این چنین است⁉️ @monir_ol_din
♻️و رهبری در اخرین جلسه‌ای که با اعضای موسسه فقه و‌ علوم اسلامی داشتند، تصریح کردند که فلسفه اسلامی در صحنه عینیت انقلاب حضور ندارد و باید همچنان چشم به فقه داشت. @monir_ol_din
🔅همایش: فلسفه و تعامل جهان‌ و انسان 🔹به همت: بنیاد حکمت اسلامی صدرا ♻️ یکی از مراکز فلسفی که فعال در عرصه امتداد حکمت می‌باشد، بنیاد حکمت اسلامی صدرا است. این مرکز، در همین عرصه، همایش‌های متعددی را ترتیب داده است. و بنا دارد در سال ۱۴۰۰ به موضوع تعامل جهان‌ و انسان بپردازد. موضوعی بسیار اساسی و مهم که میتواند مبنای فلسفی علوم زیستی_اجتماعی قرار بگیرد. @monir_ol_din
♻️ به مناسبت ۱۴ مارس، سالمرگ کارل مارکس. 🔹یکی از مهمترین عرصه‌های مواجهه فلسفه اسلامی با فلسفه غرب، تقابل متفکرین و حکمای مسلمان با بود. پرچمداران این عرصه، ابتدائاً علامه طباطبائی و شاگرد بزرگوار ایشان شهید مطهری با کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، در کنار سایر کتب نقد مارکسیسم از استاد مطهری بودند. و سپس علامه مصباح یزدی در مناظرات مهمی که با رئوس این جریان - احسان طبری و کیانوری- داشتند و در کتاب گفتمان روشنگر منعکس شد. در این تقابل، ظرفیت فلسفه اسلامی به میدان آمد و توانست مقابله جانانه‌ای با مارکسیسم داشته و هیبت و هیمنه آن را بشکند. و زمینه تولید نظریات و مقالات بدیع و نوینی را فراهم سازد که بتواند برای اعصار بعدی، سرمایه‌ای فکری فلسفی فراهم سازد. اساتید فلسفه اسلامی باید به مواجهه با فلسفه غرب برخیزند. اگر فلسفه اسلامی در انزوا بماند، مسائلش واقعی نمی‌شود، ظرفیت‌های درونی‌اش استحصال نمی‌شود، رشید نشده و بالنده نمی‌گردد. 🔹قطعه‌ای از سخنرانی انگلس در کنار قبر مارکس بعد از مراسم خاکسپاریش در لندن ، ١٧مارس ١٨٨٣: «....همانطور داروین به قانون تکامل جهان ارگانیک و موجودات زنده پى بُرد، مارکس هم قانون تکامل تاریخ بشر را کشف کرد....اما این همه‌اش نیست. مارکس قانون ویژه حرکت ناظر بر شیوه تولید سرمایه‌دارى عصر حاضر و آن جامعه بورژوایى که زاده این شیوه تولید است را هم کشف کرد...مأموریت واقعیش در زندگى این بود که از هر طریق به سرنگون کردن جامعه سرمایه‌دارى و نهادهاى دولتى مخلوقش مدد برساند، به آزادى و رهایى پرولتاریا کمک برساند» @monir_ol_din
🔅حضرت آیت الله خامنه‌ای(مدظله العالی): اگر حضور در صحنه موجب تحریک دشمنی‌هاست، این دشمنی‌ها در یک جمع‌بندی نهائی مایه‌ی و‌ خیر است. آن دشمنی‌هاست که غیرتها و انگیزه‌ها را تحریک میکند و فرصتهائی برای موجود زنده می‌آفریند. هر جا به مجموعه‌ی روحانیت یا به دین یک خصومت‌ورزی و کین‌ورزیای انجام گرفت، در مقابل، حرکتی سازنده از سوی بیداران و آگاهان انجام گرفت. یک وقتی در جمعی گفتم که نوشتن یک کتاب به وسیله‌ی یک نویسنده‌ی متعصب ضد شیعه، موجب به وجود آمدن چندین کتاب منبع بزرگ شیعی شد. در همین شهر قم اگر کتاب «اسرار هزار ساله» از سوی یک فرد منحرف که ترکیبی از تفکرات سکولاریستی و گرایشهای وهابیگری داشت، منتشر نمیشد، امام بزرگوار ما نمیرفت درس خود را مدتی تعطیل کند و کتاب «کشف الاسرار» را بنویسد؛ که در این کتاب، اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه، نخستین جوانه‌هایش مشاهده میشود. بازتولید این تفکر مهم فقهی و شیعی در کتاب «کشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرک گرایشهای چپ و مارکسیستی و حزب توده در دهه‌ی ۲۰ و اوائل دهه‌ی ۳۰ نمی‌بود، کتاب ماندگاری مثل «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تولید نمی‌شد و به وجود نمی‌آمد. بنابراین، این دشمنیها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومت‌ورزی انجام گرفت، موجود بیدار و آگاه - یعنی حوزه‌ی علمیه - از خود واکنشی نشان داد و فرصتی آفرید. دشمنیها فرصت‌آفرینند؛ آن وقتی که ما بیدار باشیم، آن وقتی که ما زنده باشیم، آن وقتی که ما غافل نباشیم. 🔹در دیدار با طلاب و روحانیون- ۱۳۸۹/۷/۹ @monir_ol_din
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️مواجهه فیلسوفانه علامه مصباح یزدی(قدس‌الله‌نفسه‌الزکیه) با فلسفه مارکسیسم: تضاد، قانون جهان‌شمول نیست. ♻️فلسفه‌اسلامی در گفتگو با فلسفه غرب، بالنده می‌گردد و ظرفیت واقعی خود را درمی‌یابد و در انزوا، دلخوش به ظرفیت موهوم می‌شود. @monir_ol_din
تأملی در تفکیک انسان‌شناسی و هستی‌شناسی در مطالعات بنیادین. ✍محمد وحید سهیلی؛ طلبه مقطع درس خارج، دانشجوی دکتری فلسفه علوم اجتماعی. 1⃣ امروزه صحبت از مبانی انسان‌شناختی علوم و نظریات مختلف بسیار رواج دارد، لکن به نظر می‌رسد تأمل و تعمق کافی پیرامون معنای و نسبت مبانی سه‌گانه ، و ، مورد غفلت واقع شده است. محصول این غفلت، عدم توجه به ویژه حکمت اسلامی و به طور خاص حکمت صدرایی در توجه به منطق و بنیان‌های تکوین نظام دانش است و از سویی نیز نوعی آشفتگی در استفاده از اصطلاحات و مفاهیم بوجود آمده است. به همین دلیل در این یادداشت به دنبال تأمل در معنای انسان‌شناسی و نسبت آن با هستی‌شناسی هستیم. 2⃣ تا قبل از ، در دستگاه‌های مختلف فلسفی، تفکیکی به عنوان هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی مطرح نبوده و تمام پرسش‌های مربوط به معرفت و انسان، ذیل هستی‌شناسی پاسخ می‌یافتند. اما در عصر روشنگری، به واسطه عواملی، همچون چرخش کپرنیکی، گستره متافزیک و فلسفه با تغییرات بنیادینی روبرو شد. از جمله؛ الهیات بالمعنی الأخص و گفتگو از خدا، از گستره متافیزیک خارج شد و از سویی دیگر، تأمل پیرامون خود انسان جایگزین گردید. در نتیجه، انسان به جای خدا در مرکز آگاهی انسان جای می‌گیرد، به گونه‌ای که توجه انسان به خود در دوره روشنگری، جایگزین توجه به خداوند و قلمرو متعالی آن میوشود. به تعبیری کانتی، همان‌گونه که در نظام کیهان‌شناسانه‌ی کپیرنیکی، خورشید به جای زمین در مرکز کیهان قرار می‌گیرد، در روشنگری نیز انسان به جای خدا در مرکز آگاهی قرار می‌گیرد. از این منظر، تلاش‌های در آثاری مانند «جستاری در باب بشر» و «رساله‌ای در باب طبیعت انسان» با ایده محوری «من می‌اندیشم، هستم» تفاوت بنیادینی ندارد. هیوم در ابتدای «رساله ای در باب طبیعت انسان» انسان‌شناسی را علمی می‌داند که به واقع، بنیانی برای همه علوم است، زیرا همه علوم ذیل شناخت انسان قرار می‌گیرند و داور، قوا و توانایی‌های انسان است. به بیانی دیگر، از آن حیث که کل علم، شناخت متعلق به انسان است، شناخت علمی انسان، بنیان تمام علوم است. از اینجا بنیانی به نام انسان‌شناسی برای هر نظام دانشی ممکن می‌شود. در کانت نیز همین معنا استقرار می‌یابد. بنابراین می‌توان گفت؛ انسان‌شناسی به عنوان یکی از بنیان‌های نظام دانش؛ اولاً بیرون از هستی‌شناسی و در عرض آن است، و ثانیاً همانگونه که انسان به جای خداوند می‌نشیند، انسان‌شناسی نیز جایگزین نسبت الهیات بالمعنی الأخص با نظام دانش می‌شود. 3⃣ اما در سنت و به طور خاص ، مفهوم مطرح « علم النفس» است. در علم‌النفس، بر خلاف انسان‌شناسی مدرن که انسان به مثابه سوژه است، انسان به مثابه نفس- با تمام خصوصیات وجودی- مورد توجه است. همچنین علم‌النفس در حکمت متعالیه، آغاز سفر چهارم عرفانی از اسفار اربعة است. این مرحله، سفر فی الخلق بالحق است. توضیح آنکه؛ در این سفر، مشاهده خلایق و اثار و لوازم آنها بالحق رخ می‌دهد. در این سفر، سالک همه ضررها و منفعت‌های دنیا و آخرت را به خوبی می‌داند و از کیفیت رجوع همه امور، به خداوند و نتایج خوب و بد امور آگاه است، لکن همه این امور بالحق انجام می‌شود. لذا سالک که در این سفر واجد مقام ولایت است؛ دانشمند نیز هست و یک وجود حقانی است که در عین توجه به کثرت‌های مختلف که نظام‌های دانشی مختلف، متکفل توضیح آنها است به وحدت نیز التفات دارد. از همین‌روی، علم النفس برخلاف تعبیر رایج، مابه ازاء روان‌شناسی مدرن! نیست بلکه گونه‌ای از توضیح حقیقت انسان است که ذیل آن، کثرت‌ها و نظام‌های دانشی متناظر با آن تکوین می‌یابند. 4⃣در نتیجه علم النفس، به مثابه انسان‌شناسی در حکمت اسلامی در عرض هستی‌شناسی نیست، بلکه ذیل هستی‌شناسی و الهیات بالمعنی الاعم و الاخص رقم می‌خورد. فلذا تفکیک واقعی هستی‌شناسی و انسان‌شناسی وجهی ندارد. حتی اگر به خاطر ادبیات مشهور علمی از آن استفاده می‌کنیم، در ضمن آن، باید تلاش کنیم نسبت به قرار گرفتن انسان‌شناسی، ذیل هستی‌شناسی در سنت فلسفه اسلامی توجه و التفات ایجاد نماییم. همچنین با توجه به جایگاه علم‌النفس، در بحث ، نباید تمرکز بر آن بخش از فلسفه که متناسب با سفر اول و دوم صورت بگیرد، زیرا در آنجا کثرت در عین وحدت مورد توجه نیست، بلکه مقام نفی کثرات است و لذا علم، که متکفل توضیح کثرت‌ها است شکل نمی‌گیرد، بلکه نقطه آغاز بحث، را باید بر مطالب سفر سوم و چهارم و از جمله بحث علم النفس قرار داد، که کثرت در عین وجود مورد نظر است و مطالب مربوط به سفرهای پیشین در حکم مقدمات بعیده، تنها باید مورد توجه قرار بگیرد. @monir_ol_din
🔹امتداد حکمت در فلسفه فارابی 🔺 شماره اول ♻️ علت شکل‌گیری اجتماع، در بیان فارابی 1⃣ مهمترین فیلسوفی که می‌توان _فی‌الجمله_ ادعای امتداد حکمت را درباره او صادق دانست، فارابی(متوفی ۳۳۹ هق) است. او کتابهای متعددی در عرصه فلسفه و منطق دارد. ابتکارات ویژه‌ای در حوزه مطلق دانش و بالخصوص فلسفه داشته است، اما در میان آنها، آنچه که مورد اشاره است، دو کتاب او در عرصه تحلیل حیات اجتماعی، مبتنی بر اندیشه فلسفی است: ۱.السیاسة المدنیة. ۲. آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها. 2⃣ او در این دو کتاب، ابتدائاً هستی‌شناسی فلسفی خود را بیان می‌کند و سپس در امتداد همان هستی‌شناسی، به تبیین انواع جوامع و ویژگی‌های آنها می‌پردازد. به عنوان نمونه به فهرست 📙کتاب توجه کنید: الباب الأول مراتب الموجودات 1 - الله ..... ص : 22 2 - الثواني ..... ص : 22 3 - العقل الفعال ..... ص : 23 4 - النفس ..... ص : 23 5 و 6 - الصورة و المادة: ..... ص : 28 الباب الثاني تفاضل الموجودات 1 - فضيلة الصورة و المادة ..... ص : 33 2 - فضيلة الثواني و العقل الفعال و نقصهما ..... ص : 35 3 - فضيلة الأنفس و نقصها ..... ص : 36 4 - فضيلة الأول و الله ..... ص : 39 الباب الثالث العالم نظرية الفيض ..... ص : 45 الثواني ..... ص : 50 الأجسام السماوية و الأرضية ..... ص : 52 الموجودات الممكنة و الواجبة و المستحيلة ..... ص : 56 الباب الرابع الاجتماعات المدنية خصائص الأمة و أسباب اختلاف الأمم ..... ص : 74 الباب الخامس الاخلاق دور العقل الفعال ..... ص : 77 الإرادة و أنواعها ..... ص : 78 السعادة و الخير و الشر ..... ص : 79 يبلغ الإنسان السعادة إذا وجد بفطرته استعداد لقبول المعقولات من العقل الفعال ..... ص : 81 الباب السادس المدينة الفاضلة حاجة الإنسان إلى معلم يرشده إلى السعادة ..... ص : 86 الرئيس هو من يقدر على إرشاد غيره و تعليمه ..... ص : 87 الرئيس الأول ..... ص : 88 ملك السنة ..... ص : 90 مصير نفوس أهل المدينة الفاضلة الخلود ..... ص : 91 مصير نفوس أهل المدن الضالة البطلان ..... ص : 93 مراتب أهل المدينة الفاضلة تشبه مراتب الموجودات ..... ص : 94 في العالم و رئيسها يشبه الله ..... ص : 94 ما ينبغي أن يعرفه أهل المدينة ليسعدوا ..... ص : 96 الباب السابع المدن المضادة للمدينة الفاضلة 1 - المدينة الجاهلة ..... ص : 100 2 - المدينة الفاسقة ..... ص : 119 3 - المدينة الضالة ..... ص : 120 4 - النوابت ..... ص : 120 3⃣ او وقتی که می‌خواهد وارد و تحلیل اجتماعات مدنیه شود، ابتدائاً در مرحله پیشین، با تحلیل اقسام موجودات ممکنه، به این نکته اشاره می‌کند که، برخی از موجودات، امورات ضروری خود را فقط در اجتماعات تحصیل می‌کنند: «**و من أنواع الحيوان و النبات ما لا يمكن أن ينال الضروري من أمورها إلا باجتماع جماعة من أشخاصه بعضها مع بعض‏.»** و انسان از جمله آن موجوداتی است که، امورات ضروری حیات او فقط در حیات اجتماعی، قابل تحقق است: «**و الإنسان من الأنواع التي لا يمكن أن يتم لها الضروري من أمورها و لا تنال الأفضل من أحوالها إلا باجتماع جماعات منها كثيرة في مسكن واحد**» پرواضح است که، او می‌توانست به بیان اقسام موجودات و ویژگی‌های آنها اکتفا نماید و بیان فلسفی خود را در تحلیلی تجزیه نگرانه و انتزاعی از موجودات تمام نماید، لیکن با طرح این نکته که، ضروریات زیستی برخی موجودات، متوقف بر اجتماع آنهاست، مرحله دیگری فراروی فلسفه می‌گشاید که در آن، از حالت اجتماعی موجودات و روابط آنها بحث نماید. https://eitaa.com/monir_ol_din/1856
🔹معرفی سه کتاب ویژه برای مطالعه فارابی ۱.فارابی، فیلسوف فرهنگ؛ دکتر رضا داوری اردکانی ۲. فارابی، فیلسوف غریب؛ دکتر نصرالله حکمت ۳. خوانشی نو از فلسفه فارابی_گسست بنیادین معرفتی از سنت یونانی؛ دکتر قاسم پور حسن @monir_ol_di