<💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان
💢خاطره(دستنوشته)
#شهید_مدافع_حرم_محرم_ترک:
🌷امروز از ساعت چهار عصر به یکباره دلم گرفت ، به یاد #دخترم فاطمه و #همسرم که امروز تقریبا #هشتاد روز است که آنها را ندیده ام افتادم
عکس ها و فیلم هایی که از فاطمه داشتم را نگاه می کردم و در دلم به یاد حضرت #رقیه افتادم و این که چه کشید این خانم سه ساله.
🌷در همین حال بودم که یکباره تلفن به صدا درآمد ، با صدای تلفن حدس زدم حتما همسرم هست که تماس گرفته حدسم درست بود ولی بدون این که صحبتی کند گوشی را به دخترم داد دیدم که گریه امانش نمی دهد ،گفتم چی شده خانم طلا ، باباجانی؟ دختر بابا چی شده چرا گریه می کنی؟!
گفت : بابایی دلم برات سوخته
کی میایی ، من دوستت دارم ، بیا بابایی
دیدم حال فاطمه خیلی بد بود شروع کردم به نوازشِ فاطمه خواستم حواسش را پرت کنم.😭😭😭
🌷گفتم : برای بابایی شعر می خونی ؟
در حالی که فاطمه متوجه نشود آرام #اشک می ریختم ، اشکم برای #سه ساله امام حسین بود برای وقتی که بهانه بابا را گرفت و سر پدر رت برایش آوردند...
#شهادت:۱۳۹۰/۱۰/۲۹
#سالــــروز_شهادت
#اولین_شهید_مدافع_حرم_عمه_زینب(س)
🦋🦋🦋
#قسمت_دوم
#مداح بود و #مراسمهای خانوادگی از صدای #مداحی او برای #اهل بیت(ع)🌷 گرم میشد اما حالا مدتهاست #صدای #دلنشین و #پرشورش در فضا شنیده نمیشود و جای خالی او در #مناسبتها بیشتر احساس میشود.😭😭
🍃🌷🍃
وقت #رفتن بهش گفتم اگر #دلیل رفتنت را مردم از من پرسیدند چی بگم؟ گفت: بگو #خودش رفت،
با #عشق هم رفت، بگو خودش
را #فدای #اهل بیت(ع)🌷 و #دینش کرد. من هم این روزها خودم را با همین #موضوع #دلداری میدهم.😭
🍃🌷🍃
هر زمان ناراحت میشم به این فکر میکنم که #محمد #نعمت و #امانتی از طرف #خدا بود و من #امانتی را به #صاحبش #پس دادم و #خدا را #شکر میکنم که در این #امتحان #سربلند بودم و این قلبم را# آرام میکند.
😭
🍃🌷🍃
به تشویق #خواهر شوهرم که حکم #مادر برای #شوهرم را داشته در حال ادامه تحصیل هستم تا بتوانم مسیر #تعالی #همسرم را #ادامه دهم.
خبر #شهادت #همسرم را ابتدا به #پدرش اطلاع دادند و پدرشون هم من و دیگر اعضای خانواده را مطلع کردند.
😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت_۳
هرچه گفتم شغل من #حفاری است و #حفر چاه در هیچ جای دنیا #جرم نیست کسی به حرفم گوش نداد.
و متأسفانه بعضی از اهالی روستا هم که در آن روزها تحت تأثیر #تبلیغات سوء #ضدانقلاب قرار گرفته بودند گروهكها را به اين قبيل كارها تشويق میكردند😔
#اسارت من در #روستاهایی كه در تصرف ضدانقلاب بود و سپس در روستاهای #مرزی از جمله دوله تو و آلواتان #دو سال به درازا کشید و در مدت #دو سال #اسارت بارها تصمیم به #اعدام من گرفتند😔
ولی هر بار به دلایلی که من از آنها خبر نداشتم از اقدام خود منصرف میشدند. در آن #ماه اول #همسرم #فاطمه اسدی، بسیار #تلاش کرد تا مرا آ#زاد کند ولی موفق نشد😔
🍃🌷🍃
و یک بار هم با #تهیه مبلغ #۲۰۰ هزار تومان که در آن سالها مبلغ #قابل توجهی بود برای #آزادی من اقدام میکند ولی چون نتیجه نمیگیرد به صورت #لفظی با گروهکهای ضد انقلاب #در گیر میشود😔
🍃🌷🍃
و آنها #ناجوانمردانه #همسرم را که در آن سالها #بیست و دو سال بیشتر نداشت به #شهادت میرسانند و #پیکرش را در روستای نرگسله به خاک میسپارند.😔
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت_۴
بعد از #رهایی از #زندان #ضد انقلاب با خوشحالی خود را به #روستای محل زندگیام رساندم ولی متأسفانه در کمال ناباوری متوجه شدم که #همسرم توسط #ضد انقلاب به #شهادت رسیده و فرزند #پسرم در همان سالهای اول #فوت کرده و #دخترم هم #آواره شده. 😭😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام #شهیده فاطمه اسدی هم در سن #۲۲ سالگی توسط #حزب دموکرات در #کردستان به #شهادت رسید.
#پیکر ایشان به تازگی #تفحص شده است.
🍃🌷🍃
قرار هست #پیکر#شهیده در جوار #مرقد بی بی هاجر خاتون(س)🌷 خواهر #امام رضا(ع)🌷 در سنندج دفن شود.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم
#پسر اولم ،
#محمدحسن در #عملیات فتحالمبین به #شهادت رسید و #پیکر او و#تعدادی دیگر از #شهدا پس از 13#روز در خاک عراق پیدا شد، تمام مقدمات ازدواج #محمدحسن فراهم شده بود اما #قبل از #ازدواج به #شهادت رسید.😭
🍃🌷🍃
همسرم بعد از #شنیدن #شهادت #پسرم که قرار بود داماد شود منزل را ۹#شب و روز چراغانی کرد و خودم نیز با انجام #غسل #صبر و #تلاوت قرآن #فراق #فرزندانم را بر خود آسان کردم.😭
🍃🌷🍃
#پسردومم
#محمد محسن هنگام #شهادت تنها 15#سال داشت، از 13#سالگی به #جبهه رفت و با اینکه #سن و سال #کمی داشت اما در #گروه #شناسایی #فعالیت داشت، در سالهای 1360# تا 1362# در #جبهه بود و در خاک عراق به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#پسر سومم،
#محمدجواد پس از #شهادت #برادرش که #لباس #برادر بزرگ خود را به #تن کرده و در سن 18#سالگی وارد #سپاه شد و در همان 18# سالگی نیز با #خواهر #شهید سید عبدالحمید حسینی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
#محمدجواد پس از #برادران خود به #جبهه رفت و در #عملیات کربلای 5 به #برادران خود #پیوست و #داغ از دست دادن #فرزندانمان برای #همسرم بسیار #سخت بود.😭😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت دوم
#مداح بود و #مراسمهای خانوادگی از صدای #مداحی او برای #اهل بیت(ع)🌷 گرم میشد اما حالا مدتهاست #صدای #دلنشین و #پرشورش در فضا شنیده نمیشود و جای خالی او در #مناسبتها بیشتر احساس میشود.😭😭
🍃🌷🍃
وقت #رفتن بهش گفتم اگر #دلیل رفتنت را مردم از من پرسیدند چی بگم؟ گفت: بگو #خودش رفت،
با #عشق هم رفت، بگو خودش
را #فدای #اهل بیت(ع)🌷 و #دینش کرد. من هم این روزها خودم را با همین #موضوع #دلداری میدهم.😭
🍃🌷🍃
هر زمان ناراحت میشم به این فکر میکنم که #محمد #نعمت و #امانتی از طرف #خدا بود و من #امانتی را به #صاحبش #پس دادم و #خدا را #شکر میکنم که در این #امتحان #سربلند بودم و این قلبم را# آرام میکند.
😭
🍃🌷🍃
به تشویق #خواهر شوهرم که حکم #مادر برای #شوهرم را داشته در حال ادامه تحصیل هستم تا بتوانم مسیر #تعالی #همسرم را #ادامه دهم.
خبر #شهادت #همسرم را ابتدا به #پدرش اطلاع دادند و پدرشون هم من و دیگر اعضای خانواده را مطلع کردند.
😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت سوم
به روایت از همسر #شهید :
#همسرم #اکثر روزها #روزه می گرفت و در #گرمای طاقت فرسای #جنوب با زبان #روزه به #کمین اشرار مسلح و سوداگران مرگ می رفت.
🍃🌷🍃
دقیقا #یک روز قبل از #شهادت شون، طبق روال همیشه چند #سبد کالا برای #خانواده های #بی سرپرست #تهیه کردند و به دست آن عزیزان رساندند.
😭
🍃🌷🍃
#شهید بخردان در مورد افراد #ضعیف و #مظلوم احساس #مسئولیت می کردند.😭
🍃🌷🍃
خیلی وقت ها از سرکار که برمی گشتن چند #بطری آب برمی داشت، یک شیشه #گلاب می گرفت، به اتفاق هم به #زیارت #مزار #شهدای #گمنام می رفتیم. همیشه می گفت این #شهدا اینجا #غریبند...😭😭
🍃🌷🍃
آرزو داشت #آخرین سفرش #زیارت #کربلا🌷 باشه
😭😭
خوش به سعادتش... وقتی به #شهادت رسید هنوز #رد #تاول های #پیاده روی اربعین روی #پاهایش بود...😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇