🔘 مرغ خوبم و بی توجهی من‼️
🍃 در سال اول رشته ی ادبی یک #مرغ داشتم. مرغ خوبی بود و هر روز #تخم می گذاشت. همان موقع خانواده ی بی سوادی در همسایگی ما زندگی می کردند که دختر و دامادشان در تهران بودند، آنها از من می خواستند برای دختر و دامادشان نامه بنویسم. نامه هایی هم که از تهران می آمد برای آنها می خواندم، در عوض به من مربای آلبالو می دادند. من هر روز تخم مرغ نیمرو می کردم و مربای آلبالو را هم روی آن می ریختم و می خوردم. وقتی ظهرها مادرم از محل کارش می آمد، برای من غذا درست می کرد. زمستانها آفتاب به اتاق ما نمی رسید، طرف روبروی اتاق ما، آن طرف گودالی آفتاب گیر بود من ومادرم می رفتیم کنار دیوار، روبروی آفتاب می نشستیم و به اصطلاح ناهار می خوردیم.
▫️ بارها دیدم انگشتان دست #مادرم سفید می شد، از او می پرسیدم چرا انگشتان دستت سفید می شود؟ می گفت: نمی دانم؛ می گفت: انگشتانم سفید و سرد می شود. روزی فاطمه جان همسایه هم جلو آفتاب پهلوی من نشسته بود. من همین سئوال را از مادرم کردم. فاطمه جان گفت: مادرت گرسنه و #کم_خون است. پسرِ آمیرزا احمد پاپلی، اگر می خواهی انگشتان مادرت سفید نشود، گوشت بخر او بخورد، اگر او گوشت بخورد خوب می شود. حالا اگر گوشت نمی خری همین یک تخم مرغ که هر رور خودت می خوری به مادرت بده، آن زمان مادرم ۳۸ سال بیشتر نداشت، با آن همه کار نمی توانست گوشت بخرد، آن وقت کم خون می شد.
🍃 مادرم ۱۲ ساعت پای یک ماشین پارچه بافی در خانه یکی از اهالی محل #کار می کرد. بیمه هم نبود، حقوقش آنقدر نبود که بتواند حداقل هفته ای دوبار گوشت بخورد. این #شهرها این طور #صنعتی شده اند؛ #کارگرانشان را تا سر حد #مرگ استثمار می کردند، تا آن ها پول دار می شدند، بعد هم #شعار می دادند که هر کس کار کند وضعش خوب می شود. قبرستان ها شهادت می دهند که چه تعداد آدم ها برای کار طاقت فرسا در چه سنی مرده اند تا عده ای وضعشان خوب شده است.
▫️در این حال و احوال من غرور و پُز خود را داشتم، در آن زمان حتی #شهامت این را نداشتم که به همکلاسی ام بگویم من در این خانه خرابه زندگی می کنم، من شهامت این را نداشتم که در مقابل کاری که در گاراژ می کنم مزد بخواهم، شهامت این را نداشتم که تابستان ها در جایی دیگر به غیر از گاراژ کاری پیدا کنم که مزدی بدهند. آیا شهامت نداشتم یا می خواستم #آبروداری کنم؟ یا غرور و عقده های جوانی بود یا اصلا نمی دانستم که باید چه کار کنم؟ آخر بسیاری از اقوامم، دوستان و آشنایان فکر می کردند وضع ما خیلی #خوب است. عده ای می گفتند: آمیرزا احمد خیلی برایشان پول و پله گذاشته است. اگر مسئله ی ارث و میراث از همان ابتدا حل شده بود شاید یک چیزی بود. اگر دعوای بزرگترها نبود، این مختصر ارث و میراث تبدیل به اَحسن می شد و یک چیزی دست ما را می گرفت.
🍃اصلا فکر نمی کنم من هیچ وقت مغز اقتصادی نداشتم اصلا عقلم نمی رسید که باید در مقابل کار پول بگیرم. پدری نداشتم که در خانه بحث اقتصاد بکند، برادر و خواهر و شوهر خواهری نبود که بگوید نباید مجانی کار کرد باید در مقابل کار، پول گرفت، خانواده ای نداشتم که اعضایش در خانه بحث پول، خرید و فروش، اقتصاد، معامله، کلاه گذاشتن و برداشتن کنند تا من هم چیزی بیاموزم. در گاراژ، متوجه برخی جریانات اقتصادی می شدم ولی #آموزش نمی دیدم، در مدرسه هم که بحث از همه چیز بود جز اقتصاد و پول. من همیشه فکر می کنم این مدرسه های ما، بچه ها را #غیراقتصادی بار می آورند، البته حالا برخی از معلمها که تدریس خصوصی دارند و ماشاالله بحث پول را به داخل کلاس کشانده اند.
▫️ حالا من یک چیزهایی می نویسم که مادرم ناراحت نشود؛ مادرم ۸۴ ساله ام که پایش بسیار درد می کند در شهر یزد، یکه و تنها در خانه اش زندگی می کند بالاخره آخر عمری در خانه ی خودش، هر چند کوچک، زندگی می کند.
🍃 من و مادرم چند روزی سر خوردن تخم مرغ با هم بحث داشتیم، من می گفتم: تو تخم مرغ را بخور او می گفت: تخم مرغ خوبم نیست تو بخور. چند روزی تخم مرغ ها جمع شده بود. بالاخره مادر نیمرو درست کرد و گفت: بیا با هم بخوریم، البته بیشتر نیمرو را به من داد. مسئله این طور حل شد که مادرم هر دو روز یکبار دو تخم مرغ را نیمرو می کرد و با هم می خوردیم. فکر کنم سه چهارم نیمرو را به من می داد و بقیه را خودش می خورد. بالاخره #مادر است؛ الان هم وقتی به یزد می روم او هنوز نگران خورد و خوراک من است، چرا خوردی؟ چرا بد خوردی؟ اینها را نمی نویسم که شما بدانید من در ۱۶_۱۵ سالگی چه کردم، اینها را می نویسم که حواستان جمع باشد، مواظبِ #مادرتان باشید؛ بخصوص اگر از خانواده ی فقیر یا متوسط هستید، باید بیشتر به مادر، پدر و اقوامتان توجه کنید؛ #پول_دارها پولشان #مواظبشان است؛ در خانواده های فقیر و متوسط، اقوام باید مواظب هم باشند.
📚 شازده حمام/ دکتر پاپلی
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin
#امیرکبیر، میرزا تقی خان🌷
(۱۲۶۸_۱۲۲۰ه.ق.)
نخستین صدر اعظم ناصرالدین شاه
✅ فرزند کربلایی قربان، آشپز خانواده ی قائم مقام فراهانی بود. در هزاوه ی فراهان متولد شد دوره ی نوجوانی را در خانه ی قائم مقام در تهران سپری کرد و با توجه به #استعدادشگرفش مورد #حمایت او قرار گرفت.
✅ در #جوانی وارد دستگاه ولی عهد (ناصرالدین شاه) در #تبریز شد. در تبریز همراه ولی عهد، برای ملاقات با #تزارروس به اوچ کلیسا در #ارمنستان اعزام شد. اندکی بعد نیز به ریاست قشون آذربایجان منصوب شد و به #امیرنظام مشهور گردید.
✅ فرستادن #امیرکبیر از سوی محمدشاه به ارزوم عثمانی برای حلِ #اختلاف میان دو کشور، که با #کاردانی امیرکبیر #حل شد #لیاقت و کاردانی او را بیش از پیش #آشکار ساخت.
✅ پس از #مرگ محمد شاه، جانشین او ناصرالدین شاه، میرزا تقی خان را #صدراعظم خود کرد و لقبِ #امیرکبیر به او داد.
✅ #امیرکبیر در مدت کوتاهی به #اصلاحات_مهمی در کشور دست زد؛ بسیاری از حاکمانِ #نالایق را #برکنار کرد و افراد شایسته ای به جای آنها گمارد. #قشون را منظم کرد؛ #مالیتهای عقب افتاده را گرفت؛ شهرها و راه ها را #امن کرد؛ #حقوق نابجای درباریان را دیگر نپرداخت؛ #تولیدکنندگان اقتصاد و صنعت را تشویق و #حمایت کرد؛ از #دخالتهای بی جای شخصیتهای #بانفوذ در امور #جلوگیری و فتنه ی بابیّه را نیز با #اعدام سید علی محمد باب، #سرکوب کرد و.....
✅ در زمینه ی #فرهنگی نیز امیرکبیر #دارالفنون را تاسیس کرد که که پس از #مرگش افتتاح شد و منشاء #پیشرفتهای بعدی کشور گردید. علاوه بر این، روزنامه ی #وقایع_اتفاقیه را منتشر و چاپ خانه ای نیز تاسیس کرد؛ #سیاست_خارجی_کشور را براساسِ #دوستی با کشورها #قرارداد.
✅ #اقدامات امیرکبیر با مخالفت عده ای از #درباریان منفعت جو رو به رو شد. #سرانجام ناصرالدین شاه پس از سه سال او را #برکنار و به کاشان #تبعید کرد. چندی بعد مخالفانِ امیر، #دستورقتل او را از شاه گرفتند و در کوتاه ترین مدت، حکم در #حمام_فین_کاشان اجرا کردند و با زدن #رگهای_دست_امیرکبیر، به زندگی ۴۴ ساله ی این مرد بزرگ #خاتمه دادند. جسد او را به #کربلا بردند و به خاک سپردند.
✅ از امیرکبیر #دودختر باقی ماند که بعدها یکی از آنها همسر مظفرالدین شاه شد و محمدعلی شاه از او متولد گردید.
✅ #امیرکبیر با #بیسمارک صدر اعظم #آلمان، معاصر بود از این رو پاره ای به او لقب بیسمارکِ #ایران داده اند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد....
📚 فرهنگ نامه ی نام آوران
(آشنایی با چهره های سرشناس ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
🍃و این جمله را نیز یادگار از #امیرکبیر داشته باشیم که می فرمایند: ابتدا فکر می کردم که مملکت وزیر دانا می خواهد، بعد فکر کردم شاید شاه دانا می خواهد اما اکنون می فهمم #ملت_دانا می خواهد.
@zarrhbin
🍃 اما کار و کاسبیِ یزد هم #حضور او را می طلبید. بالاخره حاجی آقا دل به دریا زد و خانه ای در یزد تهیه کرد و زن جدید را از تهران به یزد آورد. هر روز به طرق مختلف #اخبار به حاج نورسته خانم می رسید ولی او باور نمی کرد. بالاخره همسایه ی روبروی خانه ی جدید حاجی آقا اتاقی را در طبقه ی دوم در اختیار نورسته خانم گذاشت. آن #زن_صبور به آنجا می رفت و از پنجره بالای خانه روبرو شاهد رفت و آمد شوهرش بود. بالاخره او #باور کرد که شوهرش زن گرفته است؛
🍂 ولی هر روز پیراهن شوهرش را اتو می زد و او را تر و تمیز می کرد تا حاجی آقا به خانه ی آن زن برود. حاج نورسته خانم #غصه می خورد و گاه آهسته #اشک می ریخت ولی #آبروداری می کرد. هر کس برای او دلسوزی می کرد، می گفت: این حرفها #شایعه است و مرد او از این کارها نمی کند. حاج نورسته خانم سعی می کرد با #مهربانی، التماس، درخواست و خواهش از حاجی آقا و با نذر و نیاز این #قضیه را حل کند.
🍃 حاجی آقا روز به روز وضع مالی اش بهتر می شد ولی #آرامش از خانه رخت بربسته بود. حاج آقا هم حرص و جوش می خورد. او هم به طرق مختلف سعی می کرد خود را از گرفتاری ها، حرف و حدیث ها، پیغام و پس پیغام ها برهاند. حاجی آقا ورزشکار بود ولی سالها بود ورزش را کنار گذاشته بود. در مراسمی بنا به #خواهش_دوستان در زورخانه میدان دار شد. فشارهای روحی و عصبی زمینه ی سکته را آماده کرده بود، حاجی آقا در سن ۵۴ سالگی وسط گود زورخانه #سکته_شدید_مغزی کرد #پول و سرعت عمل حاجی آقا را از #مرگ نجات داد. با هواپیمای #اختصاصی به تهران و بیمارستان آمریکایی ها (ساسان بعدی) منتقل شد.
🍂 حاجی خانم باید هم #غم_شوهر را می خورد و هم حضور هوو را در بیمارستان تحمل می کرد. آن زن باید روزی یک بار از اتاق بیمارستان #بیرون می رفت تا هوو بیاید و حاجی آقا را #ملاقات کند. حاجی آقا #بهبود یافت ولی برای همیشه نصف بدنش #فلج شد، حرف زدن و خواندن و نوشتن را هم #فراموش کرد. بعد از مدتی حاجی را به یزد آوردند؛ دیگر نمی توانست به طورِ #مستقل از خانه بیرون برود. قرار شد زن جوان طلاقش را بگیرد و آزاد شود.
🍃 حاج نورسته خانم ترتیب همه ی کارها را داد. او بعد از ۲۵ سال شوهرش را #بازخرید می کرد. حالا این شوهر نیمه فلجِ بی زبان مالِ خودش بود. من زن نیستم تا احساسات زن ها را بفهمم. دختری، ندیده همسر مرد می شود و بعد از ازدواج به شوهرش #عشق می ورزد و همیشه چشمش به در خانه است که کی شوهرش به خانه می آید. حالا بعد از ۲۵ سال شوهرش را، شوهر فلج و بی زبانش را تمام و کمال در #اختیار داشت. من حالِ این زن و هیچ زن دیگری را نمی فهمم. ولی می دانم که حاجی نورسته خانم حالا احساس می کند که مردش مالِ خودش است.
🍂 حاجی نورسته خانم به کارهای بیرون می رسید او باید با ده ها مرد سر و کله می زد و حساب و کتاب ها را راست و ریس می کرد. به بیمه ی کارگران، مالیات و مسائل دیگر می پرداخت. پاسخ شکایت کارگرانش را می داد. شوهرش را برای ادامه ی معالجه به #آمریکا می برد. دخترها را عروس کرد. خانه ی قدیمی را فروخت و خانه ی جدید بزرگی ساخت. شوهر را به مسافرت های خارج و داخل به فرانسه به مکه، سوریه، دبی و ... برد.
🍃 آن مرد که بعد از سالهای سال خانه نشین شده بود کم کم تسلیمِ #محض_خداوند شد. برای هر کاری و هر چیزی شکر خدا را می گوید. اما حاجی آقا در دردون خانه در ذهن خودش برنامه ی مخصوصی را برای خودش طرح ریزی کرده است. سر موقع باید غذا بخورد، سر موقع باید نماز بخواند، حمام کند. اگر کوچک ترین تغییری در برنامه اش پیدا شود، اعتراض می کند. عملاً برنامه هایش در حد #خودخواهی است. سی و چند سال است حاج نورسته خانم از شوهر فلجش که مثل یک #بچه خودخواه شده است نگهداری می کند.
🍂 در این مدت حاجی آقا چندین عمل جراحی ( عمل کیسه صفرا، چشم و...) داشته است. حاجی آقا در سال ۱۳۸۷ تقریباً هشتاد و هفت سال سن دارد. هنوز می تواند با نصفه ی سالم بدنش روزی یک ساعتی راه برود. پاهایش درد می کند ولی هنوز بدنش را می کشد. یک چشمش #نابینا شده است اما چشم دیگرش او را یاری می دهد.
🍃 دوستان قدیمش گاه گاه به دیدن او می آمدند یکی یکی می میرند حاجی آقا همیشه چشم به راه است تا آشنای قدیمی از در وارد شود و با او از قدیم از دوره ی #پهلوانی، از دوره ی جوانی صحبت کند. هر مصیبت یا خوشی که به او و خانواده اش وارد شود #خدا را شکر می کند. حاج نورسته خانم این مرد مریض را مثل بچه تر و خشک می کند. حالا حاجی نورسته خانم خودش مریض تر از حاج آقاست، او هم هفتاد و چند سال دارد و سالی چند بار در بخش مراقبت های ویژه #قلب (CCU) بستری می شود، اما خوشحال است که شوهر ۸۷ ساله معلولش مال خودش است. همین او را سر پا نگاه داشته، شوهرش مال خودش است. #وفاداری_زن_یزدی_یعنی_همین، یعنی همین.
📚 شازده حمام، جلد ۱، دکتر محمدحسین پاپلی یزدی
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin
💠 اَلسَلامُ عَلیک یا ابالحَسَن یا #علیبنموسیالرضا....🌹
🔘 دستگيری امام هشتم عليهم السلام از زائران در راه مانده...
🍃 #محدثنوری رضوان الله عليه نقل ميكند :
يكی از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام گفت : در شبی كه نوبت خدمت من بود، در رواقی كه به دارالحفاظ معروف است، خوابيده بودم .
🍃 ناگاه در خواب ديدم كه درِ حرم مطهر باز شد خودِ حضرتِ #امامرضاعلیهالسلام از حرم بيرون آمدند و به من فرمودند: « برخيز و بگو مشعلي فروزان بالای گلدسته ببرند، زيرا جماعتی از #اعراببحرین به زيارت من میآيند و اكنون در اطرافِ "طرق" ( هشت كيلومتري مشهد ) بر اثر بارش برف راه را گم كردهاند برو به ميرزا شاه نقی متولی بگو مشعلها را روشن كند و با گروهي از خادمان جهت نجات و راهنمایی آنان حركت كنند .»
🍃 آن #خادم میگويد: از خواب پريدم و فوري از جا برخاستم و مسؤول خدام را از خواب بيدار كرده و ماجرا را برايش گفتم او نيز با شگفتی برخاست و با يكديگر بيرون آمديم در حالی كه برف به شدت مي باريد مشعلدار را خبر كرديم و او به سرعت مشعلی روی گلدسته روشن كرد آنگاه با عدهای از خدام حرم به خانهي متولی رفتيم و ماجرا را برايش شرح داديم سپس با گروهی مشعلدار به طرف طرق حركت كرديم نزديك طرق به #زوار رسيديم . آنان در هواي سرد و برفی ميان بيابان گويي منتظر ما بودند . از چگونگي حالشان جويا شديم گفتند : ما به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام از بحرين بيرون آمديم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتيم و ديگر نمیتوانستيم مسير حركت را تشخيص دهيم تا اينكه از شدت سرما دست و پای ما از كار افتاد و خود را آمادهی #مرگ نموديم.
🍃 از مركبها فرود آمديم و همه يك جا جمع شديم . فرشهايمان را روي خود انداختم و شروع به گريستن كرديم و به #حضرترضاعلیهالسلام متوسل شديم . در ميان مسافران مردی صالح و اهل علم بود . همين كه چشمش به خواب رفت، حضرت رضا عليه السلام را در خواب زيارت نمود ،كه به او فرمود :
🍃 « برخيز ! كه دستور دادهام چراغها را بالای منارهها روشن كنند. شما به طرف چراغها حركت كنيد .» همه برخاستيم و به طرف چراغها حركت كرديم كه ناگاه شما را ديديم .»
📚 دارالسلام
✍ #محدثنوری{رحمة الله علیه}
🌸 #دههی_کرامت_گرامیباد🍃
🎉
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
✔️از متانول به هیچ عنوان استفاده نکنید 🔺الکل صنعتی بدلیل داشتن متانول نباید جهت پاک کردن دستها اس
❌❌❌❌
👈 الکلهایی که بوی #مرگ میدهند؛
متاسفانه در این روزها عدهای از افراد سودجو ، بیوجدان و از خدا بیخبر، الکلهای صنعتی را با چند قطره وایتکس بیرنگ میکنند و به جای الکل اتانول میفروشند...
حتما اگر الکل خریدید اول امتحان کنید؛
یک پنبه را آغشته کنید و آتش بزنید، اگر شعله آبی بود #اتانول است و مشکلی ندارد. ولی اگر شعله زرد یا سبز بود #متانول است و احتمال مصمومیت دارد حتی در تماس با پوست،
بخصوص در کودکان.
✅ لطفا دقت کنید.
@zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نجات مغازه دار #برق_گرفته
پاکستانی با دستمال گردن !!!
دمش گرم عقلش کار کرد👌
تو اين موقعيت ها حفظ آرامش ميتونه خودمون يا سايرين رو از
#مرگ نجات بده...
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
#راز_فردوسی #وارثان_پر_سوم_سیمرغ #ایران؛ #خانه_سیمرغ تدوین :امراله مروتی @zarrhbin
#راز_فردوسی
#وارثان_پر_سوم_سیمرغ
#ایران؛ #خانه_سیمرغ
به خاطر داریددر وانفسای #کرونا که البته هنوز هم از بار آن کاسته نشده است؛ عده ای خائن و فرصت طلب با سواستفاده
از نگرانی و دلهره مردم؛ بازار کرونا هراسی را داغ کرده بودند و کاسبان کرونا با رد و بدل کردن شایعات و نشر اکاذیب در رسانه ها؛ توصیه های ضد و نقیض و بعضا خرافاتی نظیر معجزات روغن بنفشه و سماق و سیر و انواع ادعیه ساختگی ارائه میدادند و بنیاد تمام اینها بر تنها چیزی که استوار نبود و نیست؛ #خرد و #دانش و مبانی #علمی و #پزشکی است. برای انبساط خاطر شما مشترکان ارجمند هم که شده به اشتراک پستی متفاوت؛ آن هم از دل ادبیات حماسی و اسطوره ای ایرانیان که شاید بی ارتباط نباشد با #خرد و #دانش که این روزها بیش از هر زمان ارزش آن بر عوام و خواص خرافاتی آشکار شده است (اگر اهل بصیرت باشند)؛بپردازیم
👇👇👇
در شاهنامه ی فردوسی روایت عجیبی وجود دارد.
داستان از این قرار است که ؛
وقتی زال می خواست از سیمرغ خداحافظی کند و او را ترککند، #سیمرغ #سه_پَر از پَرهای خود را به زال می دهد و به او می گوید : "هر وقت در #تنگنا و #تیره_روزی قرار گرفتی پرها را به آتش بکش تا من ظاهر شوم و به #یاری ات بشتابم"
...سالها می گذرد؛ رودابه،همسرِ زال،#رستم را آبستن می شود و ناتوان از وضع حمل؛ در بستر مرگ می افتد. زال؛ هراسان اولین پر سیمرغ را به آتش میکشد؛ سیمرغ به یاری همسر و فرزندش می آید و از مرگ می رهاندشان.
زال در اواخر عمر و قبل از مرگش دو پر دیگر را به رستم می دهد تا در تنگنا آنها را به آتش بکشد.
...سالها می گذرد و رستم در جنگ با پهلوانی به نام اسفندیار دچار زخم های فراوان می شود و مستاصل از شکست او .رستم پر دوم را به آتش می کشد.
سیمرغ آشکار می گردد.رستم را #درمان می کند و راز شکست اسفندیار را بر ملا می نماید.رستم پیروز می شود.اما راز سر به مُهری که فردوسی قرنهاست آن را پنهان کرده اینجاست.فردوسی تکلیف #پر_سوم را مشخص نکرده است.در هیچ جای شاهنامه نشان وخبری از پر سوم نیست.سرنوشت پر سوم در پرده ی معماست.
حتی هنگامی که رستم در هفت خوان در نبرد دیو سیاه و سپید گرفتار می گردد و یا در رزم اول از سهراب شکست میخورد پر سوم را به آتش نمیکشد. یا هنگامی که در چاه شغاد نابرادر به تیرهای زهر گون گرفتار می آید، کشته می شود ولی پر سوم را به آتش نمیکشد.
چه چیز با ارزش تر از جانش است که #مرگ را می پذیرد ولی پر سوم را نگاه می دارد؟ چرا؟ رستم پر سوم را به چه کسی سپرده است؟ پر سوم باید به دست چه کسی برسد؟ و در چه زمانی به آتش کشیده شود؟
ادبیات اساطیری ایران شعله گاهِ دیرنده ای از اشارات و کنایه ها و نشانه های ژرف و رازآلود است.اشاراتی که خاستگاه اش همان تجسمِ آمال و آرزوهای ساکنان فلات ایران می باشد.فردوسی با هوشِ تاریخی و جامعه شناس اش #پیش_بینی روزهای #تیرگون میهنش را نموده بود.
او نیک می دانست گردش گردون بر ایرانیان روزهای هم دیسِ حاکمیتِ ضحاک را بازمی آورد؛
چو ضحاک شد بر جهان شهریار،
برو سالیان انجمن شد هزار.
نهان گشت آیین #فرزانگان،
پراگنده شد نام #دیوانگان.
#هنر #خوار شد جادویی ارجمند،
نهان #راستی آشکارا گزند.
ندانست جز کژی آموختن،
جز از کشتن و غارت و سوختن.
فردوسی در تعبیری عاشقانه و رازآلود صبح #امیدِ رهایی بخش از #تیره_بختی ایرانیان در هر دوره ای از این تاریخ را درصدف مکتومی قرار داده است.
باور اینکه هنوز راهی بر سعادت مندی ایرانیان وجود دارد.
تاریخ گواه این مدعاست.
#ایران؛#خانه ی_سیمرغ است و ما نوادگان رستم و زال ایم .#سومین_پر_سیمرغ را به آتش خواهیم کشید تا سیمرغ #خِرَد و #شادی و #سعادتمندی از پس این #ظلام_وحشت و #تیره_روزی بر فلات ایران لبخند بزند.
#ما_وارثان_پر_سوم_سیمرغ_ایم!!!!
@zarrhbin
#معرفی_کتاب_نوجوان📚
#شصت_پرسش_اعتقادی
🔻فراموش نکنیم که بالاترین تکلیف پدر و مادر، تربیت فرزندان صالح است و حساسیت آموزه ها درباره فرزندان (حتی در اوایل تولد آن ها) آن قدر زیاد است که 🌟پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: در بدو تولد نوزاد، نغمه ی توحید با گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد زمزمه شود.
و نیز در روایتی دیگر فرمودند:آموزه هایی که در کودکی به فرزندانتان می دهید، مانند کنده کاری و حکاکی در سنگ، ماندگار است.
🔹این کتاب بسیاری از سوالات کودکان را که در باب خداوند متعال می پرسند، جواب داده است.
.خدا چه شکلیه؟؛ چرا خدا رو نمیبینیم؟؛ خدا کجاست؟؛ خدا از چه وقت بوده؟؛ پدر و مادر خدا کیه؟؛ چرا خدا بعضی از حاجتامونو نمیده؟؛ هدف خدا از آفریدن ما چی بود؟؛ چرا باید از خدا بترسیم؟؛ چرا خدا مادر بزرگ رو خوب نمیکنه؟؛ چرا خدا بابابزرگو ازمون گرفت؟؛ اگه نماز نخونیم، چی میشه؟؛ چرا خداوند بعضیها رو ناقصالخلقه به دنیا میاره؟؛ چرا خدا بعضیها رو به جهنم میبره؟؛ من دوست ندارم پیر بشم؛ وقتی میمیریم کجا میریم؟ چرا خدا شیطون رو آفرید؟؛ و بسیاری از پرسشهای دیگه ی کودکان درباره #خدا، #فلسفه_خلقت، #علت_بیماریها، #تقدیر، #مرگ و …
.
🔸تا حالا شده بچه ای از این دست سوالا ازتون بپرسه؟!
این #کتاب کارتونو راحت کرده و به این سوالا جواب داده😍
بنظرم برا هر خونه ای که بچه دارن و یا قراره ان شاالله صاحب فرزند بشن این کتاب لازم و ضروریه👌
✅جواب هایی کودکانه به سوال های اعتقادی
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
✍ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند :
✨ #مرگ انسان بر اثر #گناهان بيشتر از مرگش با #اَجَل است ، و #زندهماندن او بر اثر #نيكوكاري بيشتر از زنده ماندنش با #عمر است.
📗 مكارم الاخلاق ج٢ص١٧٩
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
✍ امام سجاد (ع) میفرمایند ؛
#گفتارنیک دارای پنج فایده است:
💢 #ثروت انسان را زياد میکند.
💢 #روزى فراوان نصیب انسان میکند. (روزی غیر از مال است و گستردهتر میباشد.)
💢 #مرگ را به تأخير مىاندازد.
💢انسان را #محبوب خانواده مىكند.
💢باعث ورود انسان به #بهشت میشود.
🔷 اَلْقَوْلُ الْحَسَنُ يُثْرِى الْمالَ وَ يُنْمِى الرِّزْقَ وَ يُنْسِئُ فِى الاَْجَلِ وَ يُحَبِّبُ اِلَى الاَْهْلِ وَ يُدْخِلُ الْجَنَّةَ؛
📕خصال : جلد 1 ص 317
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
✍پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
✨ #مرگ انسان بر اثر #گناهان، بيشتر از مرگش با اَجَل است، و #زندهماندن او بر اثر #نيكوكارى، بيشتر از زنده ماندنش با عمر است.
📚مكارم الأخلاق، جلد 2،ص۱۹۷
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
🔹️برکات روزه....
✍پیامبر اسلام (ص) میفرمایند؛
🔸️هیچ مومنی نیست که به خاطر خدا ، #ماهرمضان را روزه بگیرد جز اینکه خداوند برای وی چند چیز قرار می دهد:
اول : اینکه #حرام را از پیکرش ذوب می کند .
دوم : به #رحمت خدا نزدیک میسازد.
سوم : سختی های #مرگ را بر وی آسان میسازد .
چهارم : در #روزقیامت از گرسنگی و تشنگی مصون میدارد او را
پنجم: خداوند #برائت از دوزخ را به وی عنایت میکند
ششم : خداوند از #خوشگواریهای بهشت به او میخوراند
📚علل الشرایع شیخ صدوق ،صفحه ۸۵۱ ، باب ۱۰۹
@zarrhbin
#مکث
هزار حکمت آموختم که از آن،
چهارصد حکمت انتخاب کردم و از آن چهارصد،
هشت کلمه برگزیدم که جامع کلمات است؛
دو چیز را هرگز فراموش مکن؛
#خدا و #مرگ را
دو چیز را همیشه فراموش کن؛
هنگامی که به کسی #خوبی کردی
زمانی که از کسی #بدی دیدی
هرگاه به مجلسی وارد شدی #زبان نگه دار
اگر به سفره ای وارد شدی #شکم نگه دار
وقتی وارد خانه ای شدی #چشم نگه دار
و زمانی که برای نماز ایستادی #دل نگه دار
@zarrhbin🕊