eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. مُلک و مَلک مُرید و مسلمانِ احمد است در ذيلِ لطفِ بی حد و احسانِ احمد است احمد محمّد است و محمّد رسولِ حق جمع صفات نیز، به عنوانِ احمد است هر گل که بشکُفت به گلستان معرفت مدیونِ قطره قطره ی بارانِ احمد است "اقرأ.."بخواند و غار حرا پر زِ نور شد مبعث، شروعِ تابش قرآنِ احمد است معراج رفت و هم سخنِ کردگار بود این نقطه، اوجِ عزت و ایمانِ احمد است زهراست دخترش، ثمرش، مادرش، بَلی.. زهرا شکوهِ مِدحَت دیوانِ احمد است سرمایه اش خدیجه و شمشیر او علیست این دو، دو بالِ فتح به میدانِ احمد است این شعر را بخوان، که جهان را خبر کنی جانِ جهان علی و، علی جانِ احمد است .
‍ . اشعار ،با هشتک های هرشب تفکیک شده و بشرح زیر است: ................. .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... . .................... . .................... .................. وقایع بعد از شهادت ............... ................................ آقا رسول الله * لطفا هشتک یا "کلمه آبی رنگ" فوق را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت راست، علامت ۸یا بالا (↑ و ↓)را بزنید و از اشعار آیینی بهرمند شوید .___ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab . گروه مخصوص کلاس آموزشی تفسیر زیارت عاشوراء و پاسخ به سوالات و شبهات مقتل امام حسین ع است. https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 لینک کانال ضامن اشک @zameneashk ای دی برای پاسخ به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh2 آی دی ارسال اشعار @Yaghoubian1349 .ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. لبیک یا رسول الله لبیک یا امین الله نورباران شد حراء از مقدم افلاکیان شد تلاوت آیه های نور در کلّ جهان بر خلایق آمده دین همیشه جاودان شد محمّد جانشین کردگار مهربان با ندای( اِقرأ) ِ جبریل،احمد شد رسول تا که باشد برخلایق سوی رب،راه ِ وصول ناله ی ابلیس پیچیده میان آسمان رود اشک از دیده ی کفّار گردیده روان بتکده ها شد خراب و نور ایزد شد عیان (اشهدُ اَنّ محمد...)شد مصفّای اذان شیعیان مژده ،غروب موسم ماتم شده صد مبارک مبعث پیغمبر خاتم شده شد میان عرش اعلا نغمه خوان، روح الا‌مین عرضه شد دین خدا بر رحمةٌ لِلعالمین عایدش شد از لیاقت ،کرسی عرش برین تا شود تنها نشان راه حق روی زمین حق، زِمام خلق را در دست پیغمبر نهاد عید مبعث بر تمام شیعیان تبریک باد از حراء آمد برون احمد امیرالانبیا تا رساند بر تمام خلق پیغام از خدا عید مبعث شد بهانه تا به دست مصطفی بر همه عالم شود حیدر امام و مقتدا عید مبعث خود مبلّغ بر غدیر خم شده بعد احمد حضرت حیدر شه مردم شده احمد و حیدر دو خورشید مجزّا نیستند هردو دُرّی واحدند و از دو دریا نیستند دشمنان آن دو غیر از نار عقبا نیستند لعنت حق بر کسی که گفت:مولا نیستند احمد و حیدر به حق یک روح در دو پیکرند پس مسلمان حقیقی، شیعیان حیدرند شد مسلمان حقیقی آن که بعد از مصطفی کرده بیعت با پسرعمّش علی، نورالهدی' کوری آل سقیفه، طبق دستور خدا شد وزیر مصطفی، حیدر امام الاتقیا شد شعار روز : یامحمد، یاعلی دین ِبرحق شد ازآن ِشیعه ی مولا علی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار بخوان که باغ شود غرق در طراوت و نور بخوان که دفتر گل وا شود به نام بهار بخوان به نام خدایت که باغ را ببری به میهمانی گل‌ها، به بار عام بهار بخوان که با نَفَس پاکت ای مسیحا دم جهان جوان شود از نو، به احترام بهار بخوان که عالم و آدم قرار می‌گیرند به زیر سایۀ فیض عَلی‌الدّوام بهار بخوان که تا سحر ایمان بیاوَرد خورشید به آیه آیۀ سی جزء از پیام بهار اگر تو لب بگشایی، به عطر یاس قسم که دامن گل یاسین شود مقام بهار.. در آستانِ شکوهت شکوفه‌باران است که بوی عشق رسیده‌ست بر مشام بهار.. طلوع فجر رسالت رسید و آمده‌اند فرشتگانِ مقرّب، پی سلام بهار بخوان که بر سرِ راهت «علی»ست چشم به راه که اقتدا به پیمبر کند امام بهار تو ماه چلّه‌نشینی، «خدیجه» منتظر است که از دلش بِبَرد غم گلِ کلام بهار بخوان که لعل لبت ترجمان آب بقاست بخوان که قولِ کریم تو «عُروةُ الوُثْقی»ست بس است هرچه به بیراهه‌ها سفر کردند بس است هرچه به بیهوده عمر سر کردند بس است هرچه به سودای سود، رفت زیان بس است هرچه که سرمایه‌ها ضرر کردند بس است، هرچه خزان‌باورانِ غارتگر تمامِ حاصلِ این باغ را هدر کردند بس است هرچه ستم‌بارگان جادوگر دعا و ناله و نفرین بی‌اثر کردند بس است هرچه به افسون قصۀ پَریان «هزار و یک شبِ» این قوم را سحر کردند بس است هرچه بشر منّت از «مَنات» کشید بس است هرچه به «لات و هُبَل» نظر کردند.. بس است هرچه به شمشیر و نیزه نازیدند و پیش اهلِ نظر سینه را سپر کردند بس است هرچه به جرم رَمیدن یک اسب قبیله را همه تاراج و دربه‌در کردند بس است هرچه که خون ریختند در صحرا بس است هرچه زمین را ز اشک تر کردند بس است هرچه که با غنچه‌های زنده به گور نهالِ عاطفه را قطع با تبر کردند.. اَلا که می‌شود از جلوه‌ات جهان روشن! اگرچه بحث در این جلوه مختصر کردند بلند، تا ابد آوازۀ تو خواهد شد جهان‌گشا خبرِ تازۀ تو خواهد شد زمان، زمانِ قیام است و امتحان دادن زمانِ درس محبت، به این و آن دادن الا رسول بهارآفرین، ارادۀ توست نجاتِ باغِ گل از پنجۀ خزان دادن به یک اشارۀ چشم تو، ای یتیم قریش! تمام مزرعه را آب می‌توان دادن اگر چه هست «معاد از پی معاش» آری ثواب اگر چه بود، رسمِ‌ آب و نان دادن غذای روح، به این مردم فقیر بده که سعی توست طراوت به بوستان دادن درون سینۀ این قوم، جای دل، سنگ است تویی و معجزۀ سنگ را تکان دادن.. بگو: کتاب خدا معجز رسالت ماست رواست بوسه بر این نورِ جاودان دادن.. مسیح از نفس آسمانی‌ات آموخت ز فیض گوشۀ چشمی به مرده جان دادن اگر قرارِ تو، دل بردن است از این مردم اشاره کن به «بلال» از پی اذان دادن گواه اگر ز تو خواهند «قُل کَفی بِالله» از این دلیل چه بهتر به کاروان دادن؟.. چه جای صحبت بیگانگان که سهم علی‌ست تجلّیاتِ جمال تو را نشان دادن بخوان تجلّی «صَلُّوا عَلَیه» از این جَلَوات یکی‌ست ذکر خدا و فرشتگان، به پای خیز! که دل‌ها ز شوق آب شوند به یمن نور تو، ذرّات، آفتاب شوند بخوان! به نام خدا «بِاسم رَبِّکَ الاَعلی» که لاله‌ها همه پیمانۀ گلاب شوند امینِ وحی و نبوت! «اَلا بِذِکرِ الله» بخوان! که با خبر از متنِ این کتاب شوند سمندِ صاعقه زین کن، خدا نکرده مباد که بی‌عدالتی و جهل، هم‌رکاب شوند.. رسولِ نهضتِ بیداری زمان! مگذار که پلک‌های فروبسته، گرم خواب شوند شتاب کن که روان‌های تشنۀ ایمان رها ز پنجۀ تردید و اضطراب شوند به یک اشارۀ تو، برگ‌های پاییزی لطیف و تازه چو نیلوفرانِ آب شوند بخوان حدیث محبت که بردگانِ سیاه در این کویر درخشان‌تر از شهاب شوند بگیر دستِ همه پابرهنگان زمین که این شکسته‌دلان مالکُ‌الرّقاب شوند یتیم آمنه! اصحاب سرسپردۀ تو طلایه‌دار ظفرمند انقلاب شوند سحر که آیۀ «أمَّنْ یُجیب» می‌خوانند امیدوار دعاهای مستجاب شوند بگیر دستِ علی را، که با امیرِ عرب مجاهدان، همه پیروز و کامیاب شوند چه جای حیرت، اگر یازده ستاره و ماه به جانشینی خورشید انتخاب شوند بعید نیست که پروانگانِ اهل‌البیت اسیرِ معنی این شاه‌بیت ناب شوند «به ذرّه گر نظر لطف، بوتراب کند» «به آسمان رَوَد و کارِ آفتاب کند»
اقرأ... بخوان هر آنچه که از او شنیده‌ای مهتاب رو! بگو که از آن سو، چه دیده‌ای؟ افسانه بود قبل تو، رویای عاشقان تو پای عشق را به حقیقت کشیده‌ای «تبت یدا»... ابی‌لهبان شعله می‌کشند تا «لا» به لب، به خرمن بت‌ها رسیده‌ای رويت سپيده‌ايی‌‌ست، که شب‌های مکه را... خالت پرنده‌ای‌‌ست، رها در سپيده‌ای اول خدا، دو چشم تو را آفريد و بعد با چشمکی، ستاره و ماه آفريده‌ای باران گيسوان تو، بر شانه‌ات که ريخت هر حلقه، يک غزل شد و هر چین، قصيده‌ای راهب نگاه کرد... وَ آرام يک ترنج افتاد از شگفتی دست بريده‌ای مستند آیه‌ها، عرق عقلِ اوّلند یا از درخت معرفت، انگور چيده‌ای آه ای نگار من! که به مکتب نرفته‌ای ای جوهر یقین! که مُرکّب ندیده‌ای بالاتر از بلندی روح‌الامین، امین! تا خلوت خدا، تک و تنها پريده‌ای حق با تو، با صدای علی حرف می‌زند سبحان ربِّنا! چه صدایی شنیده‌ای؟ دستت به دست ساقی و جایی ندیده‌ام توحید را، چنین که تو در خُم چشیده‌ای بر شانه‌ی تو رفت و کجا می‌توان کِشد عالم، چنین که بار امانت کشیده‌ای؟ دريای رحمتی و از امواج غصه‌ها، سهم تمام اهل زمين را خريده‌ای حتی کنار اين غزلت هم نشسته‌ای خط، روی واژه‌های خطايم کشيده‌ای گاهی هزار بیتِ نگفته، نهفته است محبوب من! در اشک به دفتر چکیده‌ای گفتند از جمال تو، اما خودت بگو از ‌آن محمدی که در آيينه ديده‌ای
شما زمان شروع من ابتدای منید مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد ولی همیشه شما اشهد صدای منید به شوق روی شما هست وقف محرابم شما تهجدمید و شما دعای منید شما برای خدایید و من برای خودم نه من برای شما نه شما برای منید شما بهار، شما آسمان، شما برکات به خاندان شما اهل بیت حق بهشت را تو ظهور مصوّرش بودی خدای آینه‌ها را تو دلبرش بودی تو حق محضی و در خلوت خداوندی کسی نبود فقط تو، تو در برش بودی برای آن که خدا ناظر خودش باشد شبیه آیینه‌ای در برابرش بودی در آن زمان که درختی نبود و برگی هم خدای بود و تو هم سیب نوبرش بودی قرار نیست چهل سال بگذرد از تو تو قبل از آمدنت هم پیمبرش بودی مدینه تا که تو را داشت تا محمد داشت خدا همیشه در آن شهر رفت و آمد داشت فدائیان نگاهت شهید جانانند ملازمان سر کوی تو بزرگانند فراریان سر گیسویت پر از کفرند اسیرهای سر زلفت اهل ایمانند به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد مگر عقول بشر از خدا چه می‌دانند؟! نگاه خاک نشینان خانواده‌ی تو به غمزه مسئله‌آموز صد مسلمانند نگاه روشنت آن روز صرف سلمان شد عرب کنار تو بود و عجم مسلمان شد تو آفتابی و انوار آفتاب، علی‌ست کتاب سرّی و اسرار این کتاب، علی‌ست قرار شد همه عقد برادری خوانند برای سهم شما حُسن انتخاب علی‌ست اگر تو خضر رهی، مرتضاست موسایت اگر تو آب بقایی، بقای آب علی‌ست اگر سؤال کنند از تو حضرت حق کیست، قسم به ذات تو محکم‌ترین جواب: علی‌ست برای فخر تو این بس یگانه دامادت جناب حضرت حیدر ابوتراب علی‌ست «به ذره گر نظر لطف بو تراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند»
«مثنوی عید مبعث» ندای وحی پیچیده تلاوت کن تو ای قاری و إقرأ بِاسمِ‌ربِّک را که تو پیغمبری، آری! میان باغ رویت گونه ات گل داده بود از تب به روی منبر مهتاب خواندی از “عَلَق” آن شب بلرزان با وقار خود دل سنگ هُبَل ها را کمی آرام کن روح پریشان گسل ها بگو از حال میخانه بگو از عالم مستی بزن فالی “أدِر کأساً” بکش بر باده ها دستی شراب از برکت چله نشینی اش ثمر دارد و این باده هزاران مشتریِ پشت در دارد بیا بندی بزن چینیِ لبریز از ترک ها را بیا آزاد کن از گور ، جان دخترک ها را خدا وقتی که قرآن را سروده در رثای تو یقینا آمده انجیل و توراتش برای تو بنات‌الله می‌خواندند در کعبه سه تا بُت را تو ثابت کرده ای با سوره ی مریم تفاوت را تو که اولیٰ تر از روح الامینی! یا امین الله کمی در آسمان ما تجلی کن جناب ماه اگر آنها ابوجهل اند و اهل کینه و قهرند خدیجه با علی جانت هوا خواه تو در شهرند رسول الله گفتن لفظ اغیار است ، نه زهرا به گوش توست زیبا تر همیشه واژه‌ی بابا فراز کوه دوش تو علی در عرش اعلیٰ بود و این تصویر عرفانی فرود لات و عزّی بود حسن در هر کجا سایه به سایه بوده همراهت حسین آرامِ جانت بود و تب می کرد با آهت کسی همنام تو بر مرکبی از نور می آید شبیه بعثتی موعود ما از دور می آید 🖍️
. ✍ ➖➖➖ رسیده موسم رحمت به حرمت باران وزیده در دل صحرا نسیم نافله خوان شکفته در دل صحرای بی سر و سامان گلی که داده جهان را به مهر خود سامان نسیم از نفحاتش نفس کشید و نشست به روی دوش بهار و گذشت فصل خزان رسیده آیه اعجاز و خوانده نون و قلم به نامی نامی احمد خلیفة‌ُ الرحمن چه شاخه ها که به مدحش شکوفه سر داده چه چشمه ها که گرفته به شوق او جریان اشارتی ز کلیم و بشارت از عیسی محمد عربی شد رسول جاویدان زبان از عطر گلاب محمدی سرشار همین که نام محمد رسد به صحن دهان کسی که در پی وصفش جماد ناطق شد کسی که در پی مدحش خرد شده حیران به آن جمال جمیلش قسم که درلولاک وجود بی بدلش شد دلیل خلق جهان حدیث سرمدی او رسیده تا افلاک قسم به آیه ی کوثر به هل اتی به دخان نشان به سوره ی طاها محمد و یاسین که آیه آیه گل است وشکفته در قرآن چنان که موج خروشان سیزده دریا رسیده چشمه به چشمه به صحن آن دامان و سر زد از گل رویش دوازده خورشید دوازده گل خورشیدِ عالم امکان دوازده گل خورشید منجلی از عشق نخست فاطمه و آخرش امام زمان چقدر دور سرش شمس ما قمر دارد اویس و مصعب و سعد و ابوذر و سلمان پیمبری که خدایش نیافریده مگر برای بذل محبت میان عالمیان به جای ناله و نفرین دعا و نافله خواند برای طایفه ای ک شکست از او دندان فقط نه یار شفیقش که دشمن او هم به مدح صوت بلیغش گشوده مهر زبان تمامی علما و تمام اهل عقول به فهم بحر کلامش چو موج سرگردان به جز جمال جمیلش که جلوه ای زخداست ندیده هیچ گلی را بدون خار انسان فلک ندیده به چشمش به روز و شب هرگز نه آفتاب و نه مهتاب اینچنین تابان کسی که نور خدا هم طواف کرد اورا چرا همیشه نگردد به دور او کیهان؟ یقین که تلخی کامم حلاوتش با اوست خوشا تلاوت نامش به هر زمان و مکان خوشا تلاوت نامش و بعد از آن نامی که شیعه بعد خدا و رسول خود دراذان خوشا تلاوت نامی که اسم اعظم اوست کلید قفل تمام مقدّرات جهان نبی برای علی و علی برای نبی دو جسم بوده ولیکن دو جسم با یک جان کسی که داشت به بدر و به خندق و به حنین یلی چو حضرت حیدر سپاه بی پایان علی عالی اعلا، علی ولی الله که خارج است مقامش زهرچه فهم و بیان قسم که قدر خدا را فقط علی دادند شناخت قدر علی را فقط خود یزدان قسم به بذر شکفته به عشق او در خاک قسم به درِّمیان صدف شده پنهان علی است آنکه حکومت برای او بوده شبیه چکه ی آبی ز بینی حیوان شبیه آتش و آب است، جمع اضداد است چگونه اش بنویسم نسیم یا طوفان؟ به غیر قامت حیدر نمی خورد هرگز ردای حق خلافت به قامت دگران گشوده کعبه برایش چو مادری آغوش هم او که بسته از آغاز با خدا پیمان به ذوالفقار چه حاجت که با ستیغ نگاه گرفته جان یلان را چو شیر در میدان قسیم نار علی و قسیم جنت علی هو العلی و هوالحق، هوالعلی میزان علی‌ست باقی و باقی علی است وجه الجلال به آن دمی که شود «كُلُّ مَن عَلَيهَا فَان» نماد عدل و عدالت شکوه رافت و عشق طلایه دار دو عالم به قله ی ایمان ستاره ای که درخشید روی شانه ی ماه و شام بتکده ها شد ز هیبتش ویران ستاره ای که درخشید و ماه مجلس شد تمام ،آینه ای حق نما و نور افشان فدای چشم سیاهش سپیدی چشمم به انتظار نگاهش سروده ام دیوان به ذکر اشهد و انّ علی ولیُ الله بلال باش و اذان گو و عاشقانه بخوان بخوان تو نام علی را الا بِذکرِ الله بده قصیده ی دل را به دست نامه رسان بگو که وسع من این است و عذر من هم این اگر ز من نپذیری دریغ و آه و فغان نجف که قبله قلبم شدی دعایی کن قدوم شاعر خود را به صحن خود برسان ➖➖➖ .
. بخوان به نام خداوند خالق یکتا خدای عالم امکان، خدای بی همتا یتیم مکه بخوان از هر آنچه نازل شد بگو برای همه سرّ علّم الاسماء از این به بعد تو ترویج حق پرستی کن به اذن حضرت حق شد رسالتت برپا چنین مروج دین باش و از کسی نهراس میان هجمه ی طوفان تو نیستی تنها بشُوی دامن مکه ز شرک و غفلت و جهل هر آنچه شد تو توکل کن ای رسول خدا به اصل لَم یَلِدُ، باور وَ لَم یُولَد به خاک افکن و بشکن تمامی بت ها به ذکر یا علی و یا عظیم معجزه کن مبارک تو ردای نبوت ای طاها ز اصل مبعث تو یک کلام می ماند که دین به حب علی مستدام می ماند ✍ .
. سیاهی بود و ایمان در دل ظلمت عصا می زد جهالت راهبر می شد خودش را نور جا می زد نمی بارید غیر از غم،نمی رویید غیر از یأس گل ریحانه در گور حماقت دست و پا می زد زمین تا مرز عصیان رفته بود از جرم آدم ها زمان در خواب بود و فتنه ناقوس عزا می زد خدا از سنگ بود و داشت شیطان در دل دنیا به شادی دست در خلق هزاران ماجرا می زد برای ختم این کابوس جانفرسای مرد افکن زمین دست توسل رو به درگاه خدا می زد جهان چشم انتظار آیتی در آسمان اما خدا اعجاز را بر سینه ی غار حرا می زد ندا آمد بخوان، ترسید، اما داشت در آن شب خدا با صوت جبرائیل ،«احمد» را صدا می زد زمان انعکاس نور بود و بعثت خورشید خدا مهر نبوت را به نام «مصطفی» می زد پس از یک عمر جان کندن میان هجمه ی غمها زمین لبخند با اعجاز «ختم الاوصیا» می زد محمد(ص)ذکر لبها شد،غریق خیر دنیا شد از اسم با مسمایی که دل ها را جلا می زد .
. حضرت رسول اکرم صل الله علیه آیه آیه همه جا عطر جنان می آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می آید مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه با نفس هاي الهي تو جان می آید بس که در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است ریگ هم در کف دستت به زبان می آید هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين از سماوات خدا برگ امان مي آيد نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد عرشِ معراج سماوات شده محرابت ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالم تابت خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد نور توحید به قلب بشر ارزانی شد خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است عرش با نور نگاه تو چراغانی شد قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند نورت آئينه‌ی آئين مسلماني شد به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد خواستم در خور حسن تو کلامی گویم شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد اي که مبهوت تو و وصف خطي از حسنت عقل صد مولوی و حافظ و خاقاني شد «از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد» جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داري دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است اسداللهی چون حضرت حيدر داری حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید جلوه‌ی نورٌ علي نور ، مکرر داری اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند روشني بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست رحمت عالمي و نور هدايت با توست چشم امید همه خلق و شکوه کرمت پدر امتي و اذن شفاعت با توست با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست بايد از باب ولاي علي آيد هر کس در هواي تو و در حسرت جنت با توست سالياني ست دلم شوق زيارت دارد يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله .
. خبری آمده از عالم دیگر، اقرا حضرت باده به نام می و ساغر، اقرا تا شود از نفست عرش معطر، اقرا و خداوند تو را خوانده پیمبر، اقرا *"ساقیا، رونق میخانه مبارک باشد" بر تنت خلعت شاهانه مبارک باشد آیه آیه لب جبریل عسل می ریزد "وجعلناکم نورٌ" ز ازل می ریزد طبع مستانه، غزل پشت غزل می ريزد به زمین "حی علی خیر عمل" می ریزد "اشهد" عشق من انگار به لحن یمنی ست مرجع عاشقی ام راه اویس قرنی ست به دخیلی که زدم با گره ی دستانم پای چشمت "قمر" و "شمس" و "ضحی"می خوانم وقف محراب دو ابروی کمانت جانم عبد ایرانیتان، هموطن سلمانم افتخارم همه این است که در آن وادی تو  به یک مرد عجم منصب "منٌّا" دادی شجری طيبه از خانه ی طاها بايد دختری تا که شود همدم بابا بايد پس کنار تو فقط ام ابيها بايد مادرانه بشود مادر دنیا باید و خدا خواسته او صاحب کوثر بشود منکرش نیز بنا بوده که ابتر بشود حضرت ختم رسل لطف کن از شاه بگو تو صراط اللهی از راستی راه بگو ای که خورشيد منی خواهشا ًاز ماه بگو أشهد أن علياً ولی الله بگو *"دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد" جان احمد شد علی، جان علی شد احمد... .