eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار حسینی و آموزش مداحی
. #مناجات #میلاد_امام_حسین دلربای عالم آرا، عشق زیبای گوارا جذبه تسخیرِ عشقت، برده روح و جان ما
. دارد نگاه عباس حال و هوای دیگر او هست از نگاهِ حق، مرتضای دیگر ترکیبی از حسین و از مجتبای دیگر مانند او نیامد قد رسای دیگر حتی اگر بیاید کرب و بلای دیگر شیر خدا علی بود، شیر علی اباالفضل چشمِ امامِ خویش و دستِ ولی اباالفضل ماه سپاه عصمت، نور جلی اباالفضل باشد عجب در عالم میرِ یلی اباالفضل مانند او در عالم کو مقتدای دیگر ماه حرم، فنای خیرالنساست عباس روح ادب، خدای شرم و حیاست عباس از جان مطیعِ شاهِ کرب و بلاست عباس پشت و پناه زینب، سلطان ماست عباس آرام بخش دل نیست، چون او صدای دیگر او هست در مناجات، محوِ خدای زینب از بس همیشه بوده، محوِ دعای زینب کرده دعا نبیند، هرگز نوای زینب روزی به نیزه گردد، او مبتلای زینب مانند او نیامد، سوزِ نوای دیگر در بیت وحی و قرآن، شاگرد مصطفی اوست در مکتب ولایت، سرباز مرتضی اوست در خلق و خوی و رافت، همتای مجتبی اوست در هیبت و شجاعت، مجموعِ هل اتی اوست با این حسینِ ثانی، کو نینوای دیگر در جای جایِ میدان، شیرِ شجاعِ رزم است در ابتدای میدان، تا انتهای عزم است در ساحتِ قِتالش، عزمش هماره جزم است او پیشرانِ جنگ و لشکر بسوی هزم است حتی اگر ببیند، صفین های دیگر شمشیرِ لافتایش، مانند ذوالفقار و غوغای حمله هایش، کرارِ بی‌قرار و تکبیرِ رعدهایش، تسبیحِ مستعار و فریادِ خطبه‌هایش، تبیینِ آشکار و عباس، حیدری با، نام و نمای دیگر تاریخ در قضاوت، زین مردِ با شرافت صادق کند مدیحِ، این نورِ با حقیقت سجاد کرده وصفش، در طاعت و عبادت عالِم، فقیه، آگاه، در قلّه‌ی بصیرت دیده ندیده چون او صاحب لوای دیگر از او به گلشنِ عشق، خوشبو و یاس تر کیست؟ با آل مصطفی از او، هم قیاس تر کیست؟ زان نافذالبصرت، دشمن شناس تر کیست؟ وز خصمِ بی حیای، او ناسپاس تر کیست؟ شقُ القمر که دیده، چون او به جای دیگر شاهِ رکابداران، چون از رکاب افتاد فرقش عمودِ آهن، ریشَش خضاب افتاد گویی که از جمالِ، حیدر نقاب افتاد آن دست‌های بی مشک، از شرمِ آب افتاد آن جسم را نمانده، بر تیر جای دیگر از فرطِ تیرباران، چون خارپشت جسمش در پیشِ پای دلبر، تیری میانِ چشمش خونگریه ی علمدار، با خنده های خصمش دیگر نشد بریزد، بر فرقِ خصم، خشمش بگذار این قضایا، تا ماجرای دیگر مستأصل است اما، آقا کنارش آمد زینب نیامد اما، زهرا کنارش آمد حیرانِ مادر است و مولا کنارش آمد عطر پیمبر انگار، آن‌جا کنارش آمد پروازِ او شد آغاز، سوی سرای دیگر .
. السلام علیک یا قمر العشیره و یا کشف الکتیبه... __________________________ بادلی که پر از تب و تاب است آمدم در حریم دلداری او که دارد به دست دل‌ها را صاحب منصب علمداری گره آورده‌ام به درگاهت با نگاهی بیا گره بگشا باب حاجات معنی احساس یا ابالغوث حضرت دریا مثل زورق اسیر گردابم در تمنای دیدن ساحل ذکر لب های من در این طوفان مددی حضرت ابو فاضل چشم امید من به ساحت توست شاه ملک وفا مرا دریاب سائلم رزق سال می خواهم کاشف الکرب حضرت ارباب خاطرم نیست کی؟ کجا؟ اما... دل ما را گره زدند آقا به نگاه پر از عطوفت تو به ضریحت امیر تاسوعا پاسبان حریم آل الله ای رشید حریم پاک حسین یار ناموس اعظمی آقا .... عاشق و مست و سینه چاک حسین عبد صالح مطیع امر امام ای رسیده به قله‌های یقین چشم‌هایت قصیده می‌گویند بلی آقا به سبک ام بنین با تمام شکوه حیدری‌ات یک قبیله به تو عمو گفتند با حضورت غزال‌های حرم روی دامان مادران خفتند تا تو بودی نبرد باد خزان سمت آتش نگاه قاصدکی تا تو بودی نبرد غارت تلخ لذت خواب‌های دخترکی ساقی فیض ناب حضرت عشق کرمی کن به من تبسم کن قسمت می‌دهم هم به حفره مشک من حرم لازمم ترحم کن .
. حیدری در خانه ی حیدر به دنیا آمده یا که امشب حمزه ای دیگر به دنیا آمده لرزه افتاده به جان دشمنان اهل بیت حامی اولاد پیغمبر به دنیا آمده ای فدائیان دربار حسین و مجتبی چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده رفت دوران سراب و عالمی سیراب شد تشنگان سقای آب آور به دنیا آمده درد بی درمان ندارد جا به عالم بعد ازین سر پناه سائل این در به دنیا آمده ای پریشان ، ای گرسنه ، ای گرفتار ، ای فقیر آمده باب الحوائج ، هر چه می خواهی بگیر السلام ای زاده ی آزاده ام البنین ای مسیح سفره های ساده ی ام البنین چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب آن دعاهای سر سجاده های ام البنین روز میلادت علی آن قدر از تو گفت که شد زمین و آسمان دلداه ام البنین عالمی را مست کردی ساقی مشکل گشا بس که گشتی مست مست از باده ام البنین مستجاب الدعوه بودن روزی ما نیز شد تا به تو گفتیم ، آقازاده ام البنین دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت هر چه خوبی می رسد لطف تو هست و مادرت تو که هستی ؟ که علی زد بوسه بر دستان تو تا ابد هم اولیا هم انبیا حیران تو ما چه باید وقت ابراز ارادت رو کنیم گفته وقتی که امامت ، 《جان من قربان تو》 تو چه کردی مرزها را عالم عشقت شکست تو چه کردی ارمنی شد بی سر و سامان تو می زند تا روز محشر هر فرشته بوسه بر دست هر کس که گره خورده است بر دامان تو بین عالم هر کسی را بهر کاری ساختند تو بلاگردان زینب من بلا گردان تو ای ابالغوث ، ای ابالقربه ، امیر علقمه من تو را دارم فقط ، پس بی نیازم از همه ای ستون کربلا ، ای قرص مهتاب حسین حضرت صاحب علم ، ای یار نایاب حسین آن قدَر نزد امامت تو ادب کردی شدی از همه محبوب تر در بین اصحاب حسین ای کسی که کاشف الکرب امامت می شوی نام زیبای تو گشته نقش محراب حسین با نگاهی هر که را خواهی حسینی می کنی بعد زینب نیست کس مثل تو بی تاب حسین ای خداوند کرم با تو رفاقت کرده است هر که نوشیده در عالم از می ناب حسین اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است غم ندارد در دلش هر کس ابالفضلی تر است ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی با همه نیروت حامی بنی الزهرا شدی تا قیامت داده ای درس ادب بر شیعیان تو سپهسالار لشکر بودی و سقا شدی ای حلالت شیر مادر ! پهلوان با وفا آخرین ساعات هم گریه کن آقا شدی بشکند دستی که پاره پاره کرده مشک را از همه شرمنده تر در روز عاشورا شدی فکر فرداهای زینب عاقبت جانت گرفت تو همانی که کفیل زینب کبری شدی تا خبر پیچید افتاده عموی خیمه ها حرمله با لشکرش آمد به سوی خیمه ها ✍ .
. خدا جلوه دارد به پیشانی تو فدای مناجات پنهانی تو شبِ روشنِ کوچه های مدینه است پُر از ریسه های چراغانی تو به لب آوَرَد جان داوودها را نوای تو اَلحانِ قرآنی تو تو بر کوهسارِ معارف نشستی زمین تشنه ی دست بارانی تو حسینیه ای سفره دارد حسینی که هر شب بود شام مهمانی تو فراوانی از تو/ سلیمانی از تو مسلمانی از تو/ ادب دانی از تو دعاهای روحانی از تو به کعبه رجزخوانی از تو احادیث طوفانی از تو روایات نورانی از تو عنایات سبحانی از تو نَفَسهای رحمانی از تو علی گویی از تو/ علی خوانی از تو دلِ ما و دربارِ سلطانی از تو چه خوش سرفرازی، چه خوش سر به زیری امیری حسینُ و نعم الامیری -- طلوع شکوهت برایت ندارد کَرَم خانه ی تو نهایت ندارد به جایی که یوسف دریده گریبان دل ما نیازی به غارت ندارد از این محشری که به پا کرده پیداست که رنگی به پیشت قیامت ندارد و نادِ علی دارد از تو حکایت بدون تو عطری محبّت ندارد به چشم تو غیرت/ به تیغ تو صولت به نامت صلابت/ به دامن سخاوت به بازوت قدرت/ به پای تو همت به دستت کرامت/ پُری از رشادت شهادت سعادت/بصیرت/ مَهابت فتوّت/مروّت/به میدان مسلّط/ رجزها مُسَمَّط که از برق چشمت همه غرق حیرت تو از آل عصمت/ تو از بیت عترت تو قامت قیامت/علی در هدایت علی در عنايت/ علی در قداست علی در مهارت چنان سرفرازی، چنان سر به زیری امیری حسینُ و نعم الامیری -- زتیغت سپاهی دلاور بریزد زِ تو یال و کوپال کافر بریزد میان زمستان هم از دیدن تو عرق از سرو روی لشکر بریزد علی هستی و گر علی را بخوانی فقط در نه،دیوار خیبر بریزد از این هیبت چشمهایت بکاهُ نگاهی نما ترس قنبر بریزد علی گفت هنگام صفین برگرد ز خشمت دلِ مالک اشتر بریزد اگر پرده ریزد/مکرر بریزد نه پر، سر بریزد سراسربریزد/ستمگر بریزد به هم اول،آخر بریزد به گاهی/ سپاهی / چو کاهی به راهی/ ز شاهی چو حیدر بریزد عجب سر فرازی، عجب سر به زیری امیری حسینُ و نعم الامیری -- من از جنس شبهای پر التهابم که در بند گیسوی پُر پیچ و تابم اگر بر حریم حرم مُستجیرم فقط با نگاه شما مستجابم من و لطف باب الحوائج همین بس بگو با تو باشد حساب و کتابم دعا کن حرم آیم و بر نگردم که این عشق کردست خانه خرابم خراب خرابم/خراب جوابم تویی انتخابم/ که عالیجنابم غم بی حسابم/ ز داغت کبابم و مشکت عذابم/ به یاد ربابم پُراز آب آبم/ که میگفت زینب چه شد با رکابم کجایی سحابم/کجایی نقابم دل زینبیه شده قرص با تو که در سایه ی بیرق آفتابم به نِی سر فرازی، به نِی سر به زیری امیری حسین و نعم الامیری ✍ .
. گُل اُمّ البنین باردیگر ساحت باغ توّلا دیدنی است گلشن ایمان به چشم اهل تقوا دیدنی است این چمن گردیده غرق لاله عباسی ، ببین دامن سرسبز گلزار توّلا دیدنی است غنچه های باغ می خندند بر روی نسیم خنده ی این غنچه های ناب وزیبا دیدنی است گوش عالم پُرشده از نغمۀ عشق وادب باچنین عشق ونشاط وشوردنیا دیدنی است می زند لبخند برروی علی عباس او گوهری شهواردرآغوش دریا دیدنی است تاعلی زد بوسه بردست پسر، جبریل گفت روز شادی وتبسم،اشک مولا دیدنی است روز میلاد گُل اُمّ البنین باید سرود دربهشت آرزو لبخند زهرا دیدنی است درلقب گرچه بود ماه بنی هاشم،ولی دربر خورشید دین این ماه سیمادیدنی است تابه گلشن می گذارد پا تماشایی بود چون به صحرامی رود اودشت وصحرادیدنی است ازسراپایش ادب می بارد این استاد عشق هرکه می بیند ورا گوید سراپا دیدنی است روز میدان رفتنش دشمن هراسان می شود بس که هم چون برق شمشیرش به هیجادیدنی است ازادب رخسارۀ او بس که گل انداخته لعل عطشانش کنارآب دریا دیدنی است علقمه جزچشمه ای شرمنده بی عباس چیست؟ علقمه با آن گل زیبا ورعنا دیدنی است ای«وفایی»اشک شوقی ریز براین آستان هرگل اشکی که می افتددراین جا دیدنی است ✍ .
. مژده از نسل علی شیرِ نری می آید شجره طیبه را برگ و بری می آید شام میلاد حسین آمده عباس اگر پیِ خورشید همیشه قمری می آید ✍ .
‍ . اشعار ،با هشتک های هرشب تفکیک شده و بشرح زیر است: ................. .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... .................... . .................... . .................... .................. وقایع بعد از شهادت ............... ................................ آقا رسول الله * لطفا هشتک یا "کلمه آبی رنگ" فوق را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت راست، علامت ۸یا بالا (↑ و ↓)را بزنید و از اشعار آیینی بهرمند شوید .___ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab . گروه مخصوص کلاس آموزشی تفسیر زیارت عاشوراء و پاسخ به سوالات و شبهات مقتل امام حسین ع است. https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 لینک کانال ضامن اشک @zameneashk ای دی برای پاسخ به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh2 آی دی ارسال اشعار @Yaghoubian1349 .ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
دریا دل ابوفاضل شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل همانکس که جلال از هیبت چشمش مجلل شد همانکه شد کمال از خلقتش کامل أبوفاضل به لطف گوشه‌ی چشمش مسلمانیم و آنکس که به طاق ابروانش قبله شد مایل ابوفاضل میان موج غم با دیدنش ارباب میخندید به دریای حسین بن علی ساحل ابوفاضل به عشق او دلم با هر تپش در سینه میگوید أبوفاضل ابوفاضل أبوفاضل أبوفاضل شبیه مجتبی وقت کرم یکدفعه هم حتی نرفته نا‌امید از خانه‌اش سائل، ابوفاضل مسلمانان چه غم دارید وقتی اینچنین بوده برای ارمنی ها حل هر مشکل أبوفاضل .
. حضرت سقا وقت آنست که این بار قلم بردارم محتوایی ز ادب ،لطف و کرم بر دارم بانگ شادی زده و دست ز غم بردارم پرده از آتش سوزانِ دلم بردارم مژده بر مهر دهم، ماه به دنیا آمد باب حاجات زمین ، حضرت سقا آمد در کمالات ادب ،روحِ حیا عباس است صاحب غیرت و معنای وفا عباس است قمر هاشمیان ،صدق وصفا عباس است قبله ارباب بود، قبله نما عباس است تا که لبریز شود چشمه جان از احساس بنویسید کمالات بخوانید عباس سنگ خارا که به دستان تو گوهر باشد هر غلامی به درت آمده سرور باشد چشم از لطف و عنایات شما تر باشد کیست در اوج ادب با تو برابر باشد؟! عطر، چون عطر گل یاس نباشد هرگز یاوری مثل تو عباس نباشد هرگز خیل مردم همگی بر سر کویت سائل چشم حاتم شده بر دست رئوفت مایل هر تلاشی به در غیر، بود بی حاصل که تو حامی و عمیدی و تویی بوفاضل در مَدارج نرود از تو کسی بالا تر هر چه گشتیم ندیدیم کسی آقاتر در شب تار فقط چاره غم مهتاب است طاق ابروی قمر جلوه گه محراب است بی سبب نیست اگر ،محترم ارباب است مثل عباسِ برادر نَبُود، نایاب است خنده ای کرد غم از چهره ی آقا پر زد ذره از خاک به آفاق و ثریا پر زد ✍ .
حیدر نسبظ امشب که چلچراغ سماوات دیدنی است ماه سپهر عشق وفضیلت دمیدنی است از انعکاس آینۀ عشق ومعرفت زیباترین پدیدۀ اخلاص دیدنی است فوج فرشته روی زمین جمع گشته است هرسو صدای بال ملایک شنیدنی است پیوسته بوسه بررخ او می زند علی گلیوسه ازجمال ابوالفضل چیدنی است مهرش نصیب هردل غافل نمی شود بانقد جان ولایت این گل خریدنی است آید به گوش جان نغمات فرشتگان پیوسته می رسد صلوات فرشتگان آمد خبرکه فصل نشاط وطرب رسید ایام شادمانی میرعرب رسید دلهای حق شناس که غرق سرور شد شوقی دگر به سینۀ هرحق طلب رسید شیواترین سرور دوعالم سروده شد زیباترین پدیدۀ عشق وادب رسید با زر نوشته اند به هفت آسمان عشق این ماه هاشمی است که حیدر نسب رسید اندوه عالم از دل ما بار بست ورفت وقتی که نام نامی او روی لب رسید غرق تجلیات گل یاس می شود هرکس مرید حضرت عباس می شود امروز آمدی که به فردا علم شوی ! درپیشگاه حضرت حق محترم شوی! روزی پس ازحسین به دنیا قدم زدی تا با عزیز فاطمه تو هم قدم است! نسل تو در کرامت وعزت زبانزدند دیگر عجیب نیست که صاحب کرم شوی! ازکودکی خویش نشان داده ای بناست یک روز ساقی همۀ این حرم شوی! هرگز به زیر بار مذلت نمی روی حتی اگر به دست اجانب قلم شوی! جبریل با پرش به روی آسمان نوشت فانی فی الحسین شدی روز سرنوشت روزی که جان نثار مسیر بلا شدی! تو حمزة الحسین به کرب وبلا شدی! در رزمگاه عشق حسینی به مرتبت گاهی حسن شدی وگهی مرتضی شدی! ازچشمۀ فرات گذشتی تو تشنه کام آن گاه ساقی لب آب بقا شدی! ازبس مقام ومنزلت تو رفیع بود شایستۀ دعای همه اولیا شدی! باب المراد خلق تو بودی وباز هم باب الحوائج همۀ ماسوا شدی! ای کاشف الکروب غم از دل تو می بری! دل را زموج غصه به ساحل تو می بری! روح حیات می دهد آقا نسیم تو یعنی دوباره زنده شدم ازشمیم تو درمصحف همیشۀ جاوید روزگار نورانی است قدروجلال عظیم تو بر روی دامن همۀ سائلان عشق دائم کرم چکیده زدست کریم تو دلدادگان مهرو وفا وشرف شدند مدیون مهربانی وخُلق رحیم تو زائر به بارگاه تو احساس می کند عطر حضور فاطمه دارد حریم تو لطفی کن و«وفایی» خود را نوا بده برما کرامتی کن و کرب وبلا بده ✍ .
. 👈 👈 👈 . هشتک یا "کلمه آبی رنگ" فوق را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت راست، علامت ۸یا ۷ بالا (↑ و ↓)را بزنید و از اشعار آیینی بهرمند شوید
. ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 《سلام ما به حسین و به کربلای حسین سلام ما به علمدار باوفای حسین》 سلامِ ما به شبِ چارم از مَهِ شعبان شبِ رسیدنِ دریا وُ ساقیِ مستان سلامِ ما به کسی که خداست در رویَش سلامِ ما ابالفضل و دست و بازویش کسی که باقدمش شد جهان ما محشر ؟! نگارِ امِّ بنین باشد و یلِ حیدر همان کسی که ملک هست آرزومندش به نامِ نامیِّ عباس ؛ میشناسندش گرفت در بغلش مرتضی وُ میبویید دو دستِ این پسرش را مدام میبوسید علی به مادرِ عباس این چُنین فرمود ذخیره ی حرمِ کربلاست این مولود به لحظه ای نشود از برادرش غافل امیدِ اهلِ حرم میشود ابوفاضل ز روزِ اولِّ خود بر زمین ، علم زده است اَخُ الحسین به دنیای ما خوش آمده است ــــــــــــــــــــ تویی یل عرب و پهلوانِ جنگاور تویی شبیهِ جوانیِ حضرت حیدر تو هاشمی نصبی و تو شمس عالمتاب تویی خدای ادب در مقابل ارباب همیشه در همه ، حالات ، حافظ مکتب تویی رکابِ قدم هایِ حضرتِ زینب بدونِ تو چه سرِ روزگار می آید به دستِ تو چقدَر ذولفقار می آید خدای هیبت و ایثار و معدنِ عقل است ندای قدسیِ افلاکیان ابالفضل است ــــــــــــــــــــ ز "این عمل" به جهان شهره گشته نور دوعین غضب برای خدا و ادب برای حسین میانِ معرکه ؛ آنها که خسته و زردند همه زِ تیغ ابالفضل فرار میکردند به هیبتِ علوی بر زمین قدم میزد کنارِ آبُ ُ کنارِ شریعه می آمد رسیدُ مشکِ خودش را پُراب کرد و نشست گذاشت در دلِ آبِ روانِ آنجا ؛ دست همینکه خواست بنوشد کمی زِ آب ، اما نخورد ؛ یادِ علی اصغر و رباب ؛ آنجا ... خدا به این همه ایثارِ او صفا بخشید به مشکِ حضرتِ ساقی ؛ گناهِ ما بخشید عمو برای حرم ؛ حُکمِ دلگُشا دارد رقیه بر سر دوشش چقدرر جا دارد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعر از ✍ (بیت اول از بنده نیست فقط از جهت فضای شعر و مطلع آن ، اضافه شد) .