eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
349 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 گفت را چگونه یاد گرفته ای؟ گفتم از آن گمنامی که معشوق را حتی به قیمتِ از دست دادن هویتش ، خریدار بود. خدایا بحق ما رو یک لحظه هم به حال خودمون توی این دنیا رها نکن. غرق دنیا شده را جام ندهند. 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🌹 🌴🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 مادر من است ، به مادر من توهین نکن... وقتی سید را می‌آورند توی اتاق تیمور بختیار، او به فحاشی می‌کند و به بد می‌گوید . می‌گوید مادر من است ، به مادر من توهین نکن و صندلی را بلند می‌کند بزند توی سر بختیار . در همان لحظه تیمور بختیار اسلحه‌اش را می‌کشد و با شلیک شش گلوله ، سینه‌ را مضروب ساخته و به می‌رساند ... 🌴 🕊🌹
شهدا عاشقند، معشوقشان خداست شاگردند، معلمشان (ع)است معلِّمند... درسشان است مُسلَّحند سلاحشان است مسافرند،مقصدشان لقاءالله است مستحکمند،تکیه گاهشان ست
معیار فُضَیل‌هاست...! پایان غربت آدمی و آغاز قربت اوست.. پیوند آسمان و زمین است شهید از تبار دیگری است که ریشه‌اش به آسمان گره خورده و قلبش ‌از معنویت‌ و ن‍ور، بارور است...!🌱
🌷🌴🥀🌹🥀🌴🌷 ، تنها برای نیست می تونی زنده باشی و سرباز باشی... اما یه شرط داره باید فقط برای کار کنی نه ... 🌹 🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 برادر و همرزم ، تعریف می کرد : به خاطر هوش بالایی که داشت ، شرکت نفت دنبالش فرستاده بودند برای استخدام . یه روز میاد خونه، همینطوری که وارد خونه می شه ، می بینه مادر داره آش می پزه و در عین حال با درد و دل می کنه و می گه که این بچه ام (امیرحسین) پاش قطع شده و من دیگه رزمنده ندارم برای راه تو، یا زهرا و گریه می کنه مادر ادامه میده که هم دنیا را برداشته و آخرتش رو فروخته . شب این و برام تعریف کرد و گفت: من پشت سر مادر بودم ولی مادر اینو نمی دونست ، وقتی تنهایی داشت آش پزی می کرد و با صحبت می کرد ، رفتم بوسیدمش و بهش گفتم : « ننه به خدا اینجوری نیست که تو ناراحتی ». همون روز کارت رسمی حفاری نفت را از شرکت گرفته بود . هم همون لحظه کارتش را به مادرم نشون میده و می گیره رو گاز و بهش میگه ببین ننه اینم دنیا ، سوزوندمش ، از فردا هم میرم عملیات و بعداز اون آمد جبهه . از سال ۵۹ تا ۶۳ همه عملیات ها را شرکت کرد و در عملیات بیت المقدس هم خیلی تاثیر گذار بود . متولد : 1337 : 1363/12/22 عملیات : منطقه : 🌹 🕊🥀
🌹💐🕊🌷🕊💐🌹 ، علاوه بر اینکه یک روحانی برجسته و فداکار و روشن فکر و آشنا به نیاز زمان بود، خصوصیتی داشت که در تعداد معدودی از فضلای آن زمان این خصوصیت وجود داشت و آن قدرت ارتباط گیری با نسل جوان و دانشجویان و کسانی که مایل بودند پیام دین را با زبان روز از یک روحانی و یک عالم به دین بشنوند، بود . تصادفی هم نیست که روز اتحاد دانشجو و روحانی، یا حوزه و دانشگاه، روز ایشان قرار داده شده است؛ چون انصافاً حلقه وصلی بود متناسب با چنین خصوصیتی. خدای متعال پاداش این عزیز را داد و آن بود . پاداش بزرگ و اجر عظیمی است و خدای تعالی بندگان ساحل خود را از این اجر محروم نکرد . 🌹 🕊 شادی روح و 🌹 🕊🌷
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴 : ۱۳۶۶/۱۱/۱ : بیت المقدس ۲ زمستان سال شصت وشش عملیاتی به نام بیت المقدس دو در منطقه غرب کشور در کردستان صورت می گیرد در ساعات ابتدایی بامداد اول بهمن طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی ماووت عراق و در جنگ روبرو توسط تیر بار عراقی در تاریکی شب این دو بزرگوار به می‌رسند ، همرزمان این این عزیزان رو زیر برف پنهان می کنند و به عقب برمی گردند اما آقا عطا و چند نفر دیگه می مانند تا حتما دوستانشون رو برگردونن... روزها به خاطر داشتن دید توسط دشمن حرکتی نداشتن و در تاریکی شب و در اون برف و سرما و کوهستان، رو روی دوششون حمل میکردن... سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن که اونجا این عکس و چند تا عکس دیگه به یادگار می مونه... دعای مادران همیشه پشت سر عزیزانی ست که نگذاشتند مادرها چشم انتظار بماننند . 🕊 🌹 🕊 🌹 🥀🕊
دیر‌ یا‌ زود فرقی ندارد لایق شهادت که باشی هـر زمان که باشد خریدارت میشوند... :)🌱
🥀🕊🌷🌹🌷🕊🥀 این عکس ، ﺁﺩﻡ را ‌زده می‌کند ، یکی از انگیزترین و در عین حال حماسی ‌ترین لحظات فکه ، ماجرای حنظله است . 300 تن از رزمندگان این درون یکی از به محاصره‌ی نیروهای عراقی در می‌آیند ، آنها چند روز و صرفا با تکیه بر سرشار خود به ادامه می‌دهند و به مرور توسط آتش دشمن و با مفرط به می‌ﺭﺳﻨﺪ . ساعتهای آخر بچه‌ها در کانال، بیسیم‌چی حنظله را خواست ، آمد پای بیسیم و گوشی را به دست گرفت. صدای و پر از خش خش را از آن سوی شنیدم که می گوید : رفت ، هم رفت ، باطری بی‌سیم دارد می‌شود ، بعثیها عن قریب می‌آیند تا ما را کنند ، من هم می کنم . که قادر به محاصره‌ی تیپ‌های تازه نفس دشمن نبود ، همان طور که به صورت می ‌ریخت ، گفت : بی‌سیم را قطع نکن... حرف بزن، هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن ، صدای بی‌سیم‌چی را شنیدم که می‌گفت : سلام ما را به امام برسانید، از قول ما به امام بگویید:همانطور که فرموده بودید حسین‌وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم . 📚 🥀 🌹🕊
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 کفن را از روی چهره فرزندش بر میدارد، به چهره اش خیره می شود، خنده های فرزندش را به یاد می آورد. زمانی را به یاد می آورد که فرزندش را در رخت عروسی میدید، اما حالا جسد بیجان فرزند جلوی چشمان است. دلش میخواهد پیشانی بی جانش فرزندش را ببوسد، تنش را ببوید و او را در آغوش بکشد اما گویی نمی تواند، هنوز هم محو همان خاطره هاست. اشک هایی که از چشمانش جاری می شوند ضامن این ماجرا هستند. فرزندش را برای آخرین بار میبیند و می بوید و فرزند برای همیشه را ترک میکند. این است قصه فرزند و او. 🥀 🌴🌹
رفتن است بی صدا و آهسته بی هیچ و بی هیچ اما است با آهنگ پر دامنه و سرشار از و
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 معامله ی پرسودی است ! فانی می دهی ... و بـــــاقے می گیری ! جســـــم می دهی ... و جـــــان می گیری! جـــــان می دهی .....و جانـــــان می گیری ! چه لذتـــــی دارد ؛ نظـــــرکـــــردن به " وَجـــــْهُ اللـــــه " ! لیـــــاقـــــت مے خـواهـــــد کـــــاش لایـــــق بودیـــــم ! یا ایهـــــا الشهـــــداء ! دســـــت ما و دامـــــان پر مهـــــر شمـــــا 🥀🕊🌹 ‌‎‌‎‌‌ 🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 و ... به خدا قسم همه ما ، امنیت ، آرامش ، آسایش ، ناموس ، دین ، اسلام ، بودن ، زندگی ، مسئولیت و ... و ... و ... را وامدار یک به یک این هستیم . شما را به خدا قسم می دهیم بیائید و فقط و فقط و فقط به اندازه 1 دقیقه به این موضوع فکر کنیم . آنها کجا و در چه فکری بودند و حالا ما کجا و در چه فکری هستیم . 🥀 🌹🕊
🍀🌹🌴🥀🌴🌹🍀 راه تقلید از نیست ! مثلا شب بخوانیم بعد فکر کنیم می شویم! اگر این باشد ، از ! راه و رمــزش به خداســـت ... شادی روح و 🍀 🕊🥀
🌹🌴🥀🍀🥀🌴🌹 در مڪتب ما مرگی نیست ڪه دشمن بر ما تحمیل ڪند ، مرگ دلخواهی است ڪه مبارز مجاهد و مومن ، با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب می‌ڪند . 🌴 🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ‏احتمالا تصویر این بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم ... که هیچ کس نبود ...! 🌷 از بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده ای ندارد. کم سخن می گفت و... با سن کم سخت ترین کار جبهه یعنی بودن را قبول کرده بود. 🌷سرانجام توسط منافقین اسیر شد ، برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از به رساندن وی ، برای به دست آوردن رمز و کد های بیسیم ، و رو ولی چیزی نصیب آنها نشد ...! 🌷یادمان باشد این نظام اسلامی امانت مظلوم است!!! شادی روح و 🥀 🌹🕊
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹 گذری کوتاه بر زندگی #شهید_والامقام #آیت_الله_حسین_غفاری #قسمت_اول در سال‌ 1335 به تهرا
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹 گذری کوتاه بر زندگی پس از سخنرانی تاریخی در عصر عاشورای سیزدهم خرداد 1342 حکومت شاه در واکنش به این سخنرانی، حضرت و علمای دیگری را دستگیر کرد که از جمله آنها بود. مبارزات سیاسی این عالم مجاهد علیه رژیم منحوس پهلوی سالها ادامه یافت تا این که سرانجام در تیرماه سال 1353 هجری شمسی ساواک بار دیگر او را دستگیر کرد. به گواهی اسناد تاریخی ، ماموران خون ریز ساواک با وحشیانه ترین شکنجه ها - که سوراخ کردن استخوانها با مته های برقی یکی از فجیع ترین شکنجه ها بود - می خواستند آن را از راه و مسیری که انتخاب کرده باز دارند ولی این عالم شجاع با تنی پاره پاره جمله معروف و تاثیر گذار خود را با صدای بلند فریاد زد و در کاغذ اعترافات نوشت که : 🌹دشمن خمینی کافرست و من فکر می کنم تنها کسی که می تواند ایران را نجات دهد است 🌹 این مجاهد نستوه سرانجام در دی ماه 1353 براثر شکنجه های شدید جسمی و روحی در دخمه های ساواک به رسید. پیکر آغشته به این عالم پس از تشییع باشکوه در ، در قبرستان این شهر به خاک سپرده شد . شادی روح و 🌴 🕊🌹
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌧❄️🌧☁️🌨❄️🌧 در اسفند ماه ۱۳۶۶، قرار شد یک عملیات برون‌مرزی در غرب کشور و در منطقه حلبچه در خاک عراق انجام شود. جمعی از فرماندهان و مسؤولان لشکر ثارالله، از جمله حاج قاسم، برای شناسایی به منطقه می‌روند. در مسیر برف سنگینی باریده بود، پوششی عجیب و زیبا همه‌جا را پوشانده و منظره‌ای چشم‌نواز پدید آورده بود، در مرحله اول این تیم خود را با هزار سختی به بالای ارتفاعات می‌رسانند و از آنجا به محل اصلی منطقه‌ی عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله می‌روند. هوا سوز عجیبی دارد اما حاج قاسم و همراهانش نمی‌توانند از خیر برف‌بازی بگذرند، وسط راه می‌ایستند و حاج قاسم بانی برف بازی می‌شود! مثل بچه‌هایی که تازه چشم‌شان به برف خورده شروع می‌کنند به برف بازی! گلوله‌های برف یکی پس از دیگری به سر و صورت‌شان فرود می‌آید. الله‌دادی چون ورزشکار زورخانه‌ای بود خیلی برف به سمت بچه‌ها می‌زد و گلوله برفی‌هایش هم به هدف می‌خورد. غروب به سنگر اطلاعات لشکر در بالای ارتفاع می‌رسند و قبل از نماز، شیطنت نجیب‌زاده که برف زیادی از الله‌دادی خورده بود، گل می‌کند و به حاج قاسم پیشنهاد می‌دهد حال او را بگیرند، حاج قاسم هم قبول می‌کند ... در مسیر وضوخانه یک چاله بزرگ در برف می‌کَنند، روی آن را پلاستیک می‌گذارند و با برف آن را می‌پوشانند، حاج قاسم اول از همه به الله‌دادی می‌گوید، محمدعلی اول تو برو وضو بگیر. الله‌دادی می‌رود، پایش در چاله گیر می‌کند و روی زمین می‌افتد، اینجا بود که همه دورش را می‌گیرند و تا می‌توانند برف به سر و صورتش می‌کوبند تا یادش بماند گلوله برفی را آن قدر دقیق نزند. محمدعلی الله‌دادی هم شهید دی ماه کرمانی است، او یکی از نیروهای مستشاری ایران بود که در سال ۹۳ و در سوریه به رسید. 🌧 ❄️☁️
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 در وصیت نامه خود، بعد از سفارش به ، پیروی از و احترام به والدین، دوستانش را به خواندن سفارش کرد، عملی معنوی که شهید در هر صبح و شام به آن مبادرت می ورزید و این چنین بود که آخرین حلقه عهد علی با خدا و قرائت همه روزه زیارت عاشورای اباعبدالله الحسین است. 🕊 🌴🌹
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_بیستم_و_پنجم 🍁بہ دستور
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁هر کدام از کسانے کہ بہ گروه آدم خوارها ملحق مےشدند ماجراهائے داشــتند . مثلا قبل از انقلاب هم دانشجو بود و بہ زبان انگليسے مسلط بود . جذب شده بود . بعدها مواد را ترك كرد و بہ يكے از رزمندگان خوب و شــجاع تبديل شد . در عمليات كربلاے پنج به رسيد . 🍁شــخص ديگرے بود كه براے دزدے از خانہ هاے مردم راهے شده بود . او با آشنا مےشود و رفاقت او با به جائے رسيد كہ همہ كارهاے گذشتہ را كنار گذاشت . او به يكي از رزمندهہاے خوب گروه تبديل شد . در گروه همہ جور آدمی بود . مثلا شخصے بود کہ فارغ التحصيل از آمريکا بود . افراد بے نمازے بودند که در همان گروه بہ تبعیت از نماز خوان شدند تا افراد شب خوان . 🍁اکثر نيروهایے کہ جذب گروہ مےشدند وارد گروه آدم خوارها مےشدند . وقتے براے جماعت مي رفت همه ے بچہ ها بہ دنبالش بودند . امام جماعت ما بود . دعاے و دعاے را از حفظ مےخواند و حال معنوے خوبے داشت. در شرايطے که کسے از اون بچہ ها بہ فکر نبودند ، به دنبال اين فعاليتہا بود و خوب نتيجہ ميگرفت . 🍁در همان روزها پســركے بہ نام حدود همیشہ با بود . مثل فرزندے كه همواره با پدرش باشد . با تعجب گفتم رضا پسر شماست ؟ خندید و گفت : نه این پسر همون مهین خانم هست که توی کاباره پل کارون بود . آخرین بارے کہ براش خرجے بردم گفت : رضا خیلے دوست داره بره و پسرش را بہ من سپرد ، من هم آوردمش . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 🌹 🕊 گفتم : کلید قفل شکسته است؟ یا اندر این زمانه ، در بسته است؟ خندید و گفت : ساده نباش ای پرست ... در بسته نیست بـال و پر ما است ... شادی روح و 🌷 🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 مهم ترین جاذبه‌ای که این جوان ها را به سمت خود می‌کشاند، جاذبه‌ی است. جاذبه‌ی یعنی حیات ابدی . یعنی همین که امام (ره) فرمودند : ما از درک مقام عاجزیم همین بس که آنها عند ربهم یرزقونند که پای همه می‌لنگد در تفسیر و تحلیل و فهم این آیه. اشتیاق به جاذبه‌ی کوچکی نیست. این تیز هوشی می خواهد، این یک عامل بزرگ و جذاب است ، مثل یک مدار مغناطیسی عظیم است . انسان های مستعد را به سمت خود می‌کشد ، این کاری به فرمان حکومتی ندارد ... 🌹 🕊 🥀 🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 حسین محمدی مفرد از جمله واحد تخریب لشکر ۵ نصر که همرزم بوده، درباره وی می‌گوید: در شب عملیات کربلای ۴ با اصابت تیر به ناحیه شکم شد و عراقی ها شد. نیمه های بود که با یک ضربه از خواب بیدار شدم. در سمت چپ من روی یک پتو بود و من هم در سمت راست نزدیک به نرده های درب زندان بودم. مقداری بود که خون آلود و مقداری هم مواد داخل روده بزرگ به من داد و خواست که این را از سلول بیرون بیندازم. وقتی این را دیدم متوجه وضعیت بد شدم؛ آنقدر جراحاتش زیاد بود که از طریق انجام می‌شد. با خودم گفتم در داخل شکم همه چیز جابجا شده است . سعی کردم فکر نکنم و بعد از انداختن آن به خارج دوباره خوابیدم. ساعت ۱۰ شب بود که دیگر کاملا بی حال شده بود و دیگر توان ناله کردن هم نداشت به من نگاه کرد و گفت حسین یادت نرود که من بچه بودم و چگونه جان دادم (شهیدشدم) و بعد گفت خواهش می‌کنم کمی به من آب بده که خیلی هستم و من به چشمان که می‌گفت آخرین لحظات زندگیم هست نگاه می‌کردم . صدای خیلی آهسته شده بود او خیلی صدایش رسا و بلند بود، ولی دیگر خبری از آن صدا نبود دستم را به سمت قابلمه هایی که در آن آب بود بردم و بلند کردم و به سمت بردم فکرکنم این وضع شاید ۵۰ ثانیه هم طول نکشید که محمد از قابلمه جدا شد و بر زمین افتاد و به رسید. 🌹 🕊 🥀🕊🌹
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 استان کرمان ، شهرستان « رابر »، روستان قنات ملک، خانواده هفت نفره حاج حسن سلیمانی! قاسم فرزند سوم بود و با نان کشاورزی و لقمه حلال بزرگ شد . "نوجوان روستازاده، جهانی شد چون نام بلندی داشت" راهی کرمان شد، بنایی می کرد، درس می خواند، کاراته کار می کرد، برنامه و تدبیر داشت برای زندگیش، هوای برادر کوچکترش و دیگران را هم داشت. مربی رزمی شد فرمانده شد سردار شد شهید شد شهر و روستا ندارد. کشور و قاره ندارد. امکانات و... ندارد. آن چه که انسان را می سازد،‌همتی است که خدا به همه داده است. آن چه که زندگی ها را پیش می برد، عزم و اراده ای است که از لطف الهی سرازیر شده است. آن چه که انسان را جاودانه می کند و مؤثر، بندگی خداست. غفلت از خدا تمام آنچه که داریم را می برد . و گناه مانع 🕊 🌹🕊
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_بیستم_و_هشتم 🍁آخر شــب
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁قضیہ ڪلہ پاچہ و بریدنهاے فرماندهاے دشمن بد جورے باعث ترس ها شده بود . یکے از بچہ ها ڪہ اخبــار مهــم را از رادیو عراق می شنید و براے مےآورد یہ بار تا مرا ديد گفت : يازده هزار دينار چقدر مي شــہ !؟ با تعجب گفتم : نمي دونم ، چطور مگہ !؟ گفــت : الان در مورد صحبت مي کردنــد ! با تعجب گفتم : خودمون ! فرمانده گروه پيشرو ؟! گفــت : آره حســابـے هم بہـش فحش دادنــد . انگار خيلـے ازش ترســيدند . گوينده مي گفت : اين آدم شبيہ ميمونه . اون آدم خواره هر کے سر اين جلاد رو بياره جايزه مي گيره ...!! 🍁چند روز بعد با رفتند براے شناسایے قرار بود عملیات بشہ . اونا چند ساعتے طول کشیده بود ڪہ رفتہ بودند و خبرے ازشون نبود . راديو هم اعلام کرد یکے از فرماند هان بہ نام را اسیر گرفتیم ، همہ ے بچہ ها ناراحت بودند و از اونجایـے ڪہ براے سر جایزه تعین کرده بودند نگرانـے همہ بیشتر شده بود . بعد از چند ساعت صداے بچہ ها بلند شد . از شناسایـے برگشتند . 🍁صبح فردا جلســہ اے با حضور فرماندهان برگزار شد و در آخر قرار شــد در غروب روز نيروهاے فدائيان اسلام با عبور از خطوط نبرد در شــمال شرق بہ مواضع دشمن حمله کنند . ســہ روز تا شــروع مانده بود . شــب جمعہ براے به مقر رفتیم ، همہ نيروهايــش را آورده بود . رفتار او خيلے عجيب شــده بود . وقتے دعاے کميل را مي خواند بہ شدت گریہ مے کرد . 🍁 دستانش را بہ سمت آسمان گرفتہ بود مرتب مےگفت : ... خيلے ســوزناك مي خواند . آخر دعا گفت : عمليات نزديڪہ ، خدايا اگہ ما لياقت داريم ما رو پاک کن و رو نصيبمان کن . هم سرش را گذشت روی سجده و بلند بلند گریہ میکرد . بچہ هایـے ڪہ از گذشتہ خبر داشتند مانده بودند ڪہ دم مسیحایـے امام با چہ کرده است . صبح فرداش یکے از خبرنگاران تلوزیون بہ منطقہ آمد و با همہ مصاحبہ کرد . وقتے مقابل رسید از او پرسید چہ آرزویـے دارے ؟ بدون مکث گفت : پیروزے نہائے براے رزمندگان اسلام و براے خودم . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در سال 1346 در شهر مقدس قم به دنیا آمد. 14 ساله بود که عازم جبهه شد. 5 سال در جبهه های جنگ حضور فعال داشت و در 19 سالگی به رسید. او در جریان عملیات کربلای4 به اسارت دشمن درآمد. او با بدنی مجروح اسیر می‌شود. وضعیت جسمانی اش مناسب نبود و نیاز به عمل جراحی داشت ولی عراقی‌ها توجهی نداشتند. چند روزی که در اردوگاه بود درد زیادی کشید و در آخر از عوارض جراحت در غربت و تنهایی به رسید. در مدت 11 روز از زمان اسارت تا بسیار شکنجه شد . صلیب سرخ که از محمدرضا آگاه می‌شود، مسئولان بعثی را موظف می‌کند برای او قبری در شهر کاظمین در نظر بگیرند. پس از 16 سال پیکر این رزمنده قمی تفحص شده و به کشور بازمی‌گردد. پیکر صحیح و سالم از خاک بیرون آمده بود. محمدرضا در 14دی ماه 1365 شد و پیکرش در 4 مرداد ماه 1381 به کشور بازگشت. صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی جسد سالم مانده بود. حتی روی جسدش پودر مخصوص تخریب جسد ریختند که خاصیتش این بود که استخوان‌های جسد هم از بین می‌رفت ولی باز هم جسد سالم مانده بود. وقتی گروه تفحص جنازه را دریافت می‌کردند، سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه می‌کرده و گفته: ما چه افرادی را کشتیم. 🌹 🕊 شادی روح و 🌹 🕊🥀