eitaa logo
پاسخگو
885 دنبال‌کننده
460 عکس
111 ویدیو
12 فایل
مجموعه پرسش و پاسخ های (پایه های 1 تا 10) حوزوی؛ تحت اشراف جمعی از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم مدیر کانال: @Salooni
مشاهده در ایتا
دانلود
❓پرسش 21: در کتاب فرائد الاصول(رسائل) در بخش استصحاب، با عبارت «نعم هذا الشك اللاحق يوجب الإعادة بحكم استصحاب عدم الطهارة لو لا حكومة قاعدة الشك بعد الفراغ‏ عليه فافهم‏» مواجه شدم. لطفاً معنای عبارت و مقصود از «فافهم» را توضیح دهید؟ ✍پاسخ: 🔰مقدمه: مرحوم شیخ قبل از ورود به ادلۀ استصحاب، شش امر را بیان کرده اند که این مطلب انتهای امر پنجم است. در امر پنجم، به ارکان و مقومات استصحاب اشاره شده است که عبارتند از یقین سابق و شک لاحق. سپس بیان شده است که شک باید فعلی باشد و شک تقدیری کفایت نمی کند. به عنوان ثمره، ایشان یک فرعی فقهی شامل 4 مرحله را بیان کرده اند و عبارت مورد نظر مربوط به مرحلۀ سوم و توضیح آن به شرح زیر است: 🔰توضیح عبارت: شخصی در ساعت 10 صبح، يقين به حدث دارد و سپس بكلى غافل مى‏شود تا ساعت يك بعد از ظهر. الآن كه ساعت يك است يقين سابق به حدث و شك لاحق در بقاء هم دارد و اركان استصحاب عدم طهارت، فی نفسه تام است اما حاكميت قاعده فراغ ( که مى‏گويد به شك بعد از عمل اعتنا نكن و بگو ان‏شاءالله نمازى كه خوانده‏ام صحيح بوده) مانع از جریان آن می شود. 🔰توضیح فافهم: ✅مرحوم حاج «فافهم» را اشاره به اين می داند كه اصلا اين استصحاب ذاتا و با قطع نظر از حكومت قاعده فراغ نیز جارى نيست، زیرا اصل مثبت است. زیرا مستصحب، بقای حدث است که وجوب اعاده، اثر عقلی آن است. ✅اما طبق نظر مرحوم در کتاب درر الفوائد، فافهم اشاره به این مطلب دارد که: بنابر این که قاعدۀ فراغ اماره باشد، بر استصحاب ورود دارد و بنابر این که قاعدۀ فراغ اصل باشد، دلیل استصحاب حاکم بر آن است (بر فرض آن که ادلۀ اعتبار آن شامل مورد استصحاب نشود.) 📚فرائد الاصول، طبع انتشارات اسلامی، ج‏2، ص: 548 📚درر الفوائد في الحاشية على الفرائد، الحاشيةالجديدة، ص: 298 📚حاشية فرائد الأصول ( الفوائد الرضوية على الفرائد المرتضوية )، ص: 317 https://eitaa.com/saluni
❓پرسش 96: مرحوم در تنبیه یازدهم می فرمایند: « نسبت به حادث دیگر اگر به نحو باشد، استصحاب جاری نمی شود اما اگر به نحو باشد، استصحاب جاری می‌شود.» تفاوت این دو چیست❓❓ 🌿〰️🌺〰️🌿〰️🌸〰️🌿〰️🌺〰️ دوستانتون رو به پاسخگو(سلونی) دعوت کنید🔻🔻🔻 https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5 ╭━❀❓❀━╮ @saluni ╰━❀📚❀━╯
❓پرسش 96: مرحوم در تنبیه یازدهم می فرمایند: « نسبت به حادث دیگر اگر به نحو باشد، استصحاب جاری نمی شود اما اگر به نحو باشد، استصحاب جاری می‌شود.» تفاوت این دو چیست❓❓ ✍🏽پاسخ: 🌀مقدمه: برای جواب به این سؤال، ابتدا و را بیان می کنیم: ❇️مفاد کان تامه( وجودی،محمولی،ثبوت شیء): در کان تامه، بحث از تحقق اصل وجودموضوع است(حتی اگر وصف داشته باشد) 🌿مثال: کان زید ولکن بکر لم یکن. 🌿مثال2: کان الله و لا شیئ معه. ❇️مفاد کان ناقصه(نعتی،ثبوت شیءلشیء): در کان ناقصه اصل وجود شی مفروض گرفته می شود و اتصاف آن به یک وصف بیان میشود. 🌿مثال: کان زید عالما. (در این مثال، اصل وجود زید مفروض است و از اتصاف زید به عالم بودن خبر داده می شود.) 🌿مثال2: نجاسة الثوب یکون مانعه فی الصلاة 🔅نکته1: این که مفاد حکم از قبیل کان تامه یا ناقصه باشد، بستگی به و از آن دارد. 🔅نکته2: این که حکم از قبیل مفاد کان تامه یا ناقصه باشد، منوط به وجود لفظ کان و مشتقات آن در لسان خطاب نیست بلکه منوط است به نوع لسان خطاب است که «ثبوت شیء» یا «ثبوت شیء لشیء» باشد. 🌀تفاوت کان تامه و ناقصه در کلام : پدر وپسری در زلزله از دنیا می روند که سبق موت یکی بر دیگری روشن نیست. دو صورت قابل فرض است: ⭐️الف) به صورت تامّة: اصل عدم سبق موت پدر نسبت به پسر است ⭐️ب) به صورت ناقصة: موت الوالد السّابق علی موت الولد ❇️مرحوم آخوند خراسانی می فرماید: استصحاب به نحو مفاد کان تامه جریان دارد زیرا ارکان آن تمام است(مگر این که کسی را از حیث مبنایی نپذیرد)، اما استصحاب به نحو کان ناقصه جاری نمی شود زیرا ندارد و موت والد از همان اوّل برای ما مشکوک است. 📚کفایه، ص425 📚ارشاد العقول، ج3، ص21 📚درس خارج «حفظه الله»، 20بهمن 1393 🌿〰️🌺〰️🌿〰️🌸〰️🌿〰️🌺〰️ دوستانتون رو به پاسخگو(سلونی) دعوت کنید🔻🔻🔻 https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5 ╭━❀❓❀━╮ @saluni ╰━❀📚❀━╯
❓پرسش116: مسئله «ترتب» در کجا مطرح شده و مقصود از آن چیست؟ ✍️ پاسخ: 🌀 توضیح اجمالی ترتب: ، در لغت به معنای توقف وجود چیزی بر دیگری است و در اصطلاح، به معنای اجتماع دو حکم فعلی در موضوع واحد و یا اجتماع دو حکم فعلی در دو موضوع در یک زمان می‌باشد، به گونه‌ای که مکلف قادر به امتثال هر دو با هم نیست و این در جایی است که یکی از دو حکم، مطلق و دیگری مشروط به عصیان حکم مطلق یا مشروط به بنای مکلف بر عصیان حکم مطلق باشد. 🍀مثال1: اجتماع دو امر فعلی در دو موضوع، مثل آن که دو نفر در حال غرق شدن باشند، ولی یکی مؤمن و دیگری منافق باشد. 🍀مثال2: اجتماع دو امر فعلی در یک موضوع، مثل آن که ورود در ملک غیر، بی اذن مالک، به عنوان مقدمه نجات دادن غریق، واجب گردد؛ در این مورد، هر گامی که در ملک غیر بر می‌دارد از جهت مقدمه برای نجات دیگری واجب و از جهت غصب ملک دیگران حرام است. ♨️ تاریخچه: نظریه ، اولین بار توسط مرحوم در کتاب ، ذیل فرع فقهی (نماز فرد مدیون در اول وقت در صورتی که طلبکار طلب اش را مطالبه کند صحیح نمی باشد.) ، مطرح شده است. 💠 محقق کرکی در شرح کلام «رحمه الله» ، وجه بطلان را دو مبنای« امر به شی مقتضی نهی از » و « اقتضاء فساد» میداند. 🌀 نکته:محقق کرکی استحاله را به (یعنی امتثال این تکلیف محال است)برگرداند اما مرحوم اخوند این استحاله را به (یعنی جعل این تکلیف محال است)برمیگرداند زیرا امر هر یک از ضدین طارد ونافی امر به دیگری است. ☀️ به طور خلاصه نظریه ترتب برای تصحیح این است که چگونه میشود ضدین در آن واحد مامور به بوده و دارای امر باشند وچنانچه یکی از ان دو از امور عبادی باشند انجام ان با صحیح باشد. قائلین این نظریه میگویند امر به ضدین در عرض هم صادر نمیشوند بلکه مترتب بر هم ودر طول هم صادر میشوند به این بیان که: امر، به ضد اهم مطلقا تعلق گرفته ولی به مهم در صورتی که مکلف امر به اهم را عصیان کند یا بناء بر عصیان گذاشته باشد تعلق میگیرد وفعلیت مثلا در مثال بالا امر به اداء دین مطلقا تعلق میگیرد وبه انجام نماز درصورتی که مکلف اداء دین انجام ندهد تعلق میگیرد. 🔅مرحوم به نظریه ترتب اشکال میگیرند که نظریه ترتب نیز مانند امر به ضدین در عرض واحد موجب محال میشود وشارع چنین تکلیفی را جعل نمی‌کند زیرا ان مناطی که موجب استحاله طلب دو ضد در عرض هم میشود همان مناط موجب استحاله طلب دو ضد در طول هم میشود. ♨️ توضیح تفصیلی ترتب در ضمن مثال کاربردی: در تزاحم امر به ازاله نجاست از مسجد و امر به نماز، اگر مکلفی به جای اشتغال به ازاله نجاست، مشغول خواندن نماز شود، طبق نظر بعضی آن نماز باطل است، زیرا بنا بر ، امر به شیء مقتضی نهی از ضد آن است و لذا نماز منهی عنه و نهی در عبادت، مقتضی فساد است. بعضی خواسته‌اند صحت این نماز را از راه ترتب درست نمایند و در این باره گفته‌اند: آن دو امر در رتبه واحد و در عرض یک دیگر نیستند، بلکه یکی از آن دو در طول دیگری و در رتبه متأخر از آن است؛ یعنی امر متعلق به ازاله نجاست در رتبه اول واقع شده، و واجب مطلق است و هیچ قید و شرطی ندارد، اما امر به نماز، مشروط به شرطی است که از امر به ازاله نجاست تأخر دارد و آن شرط، عصیان نسبت به ازاله نجاست است و بدیهی است که عصیان تکلیف، از خود تکلیف تأخر دارد، بنابراین، امر به نماز، بر عصیان امر به ازاله نجاست معلق می‌گردد. ولی برای این که هنگام تحقق امر به نماز، امر به ازاله نجاست هم تحقق داشته باشد، گفته‌اند: عصیان به صورت شرط متأخر، شرطیت دارد. اما اگر توجیه شرط متأخر پذیرفته نگردد، می‌توان قید امر به نماز را چنین تصور نمود که به جای عصیان، ' بنای بر معصیت ' شرط قرار داده شود که در نتیجه، دو امر تحقق دارد که امر اول بدون قید و شرط، و امر دوم معلق بر تصمیم به معصیت است و فرض این است که تصمیم به معصیت تحقق دارد. 💎اقوال و ادله به اجمال: 🔵معتقدان به بطلان ترتب، می‌گویند: توجه دو حکم متضاد فعلی به یک فرد، در آنِ واحد محال است، چون انجام دو ضد در یک زمان، ممکن نیست و خداوند حکیم چنین تکلیف غیر مقدوری صادر نمیکند. 🔵اما طرفداران صحت ترتب می‌گویند: از آن جا که مکلف می‌تواند با عدم مخالفت ، را متوجه خود نکند، تکلیف غیر مقدوری نخواهد بود، زیرا دو مطلوب، هم ردیف و در عرض هم نیستند، بلکه در صورت انجام اهم، فقط اهم مطلوب است و مطلوبیت مهم مشروط به عدم اهم می‌باشد. پس صدور امر ترتبی در نظر عقل محال نیست. 📚کفایه الاصول، ج1، ص189 📚جامع المقاصد، ج5، ص12تا14 🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺 دوستانتون رو به پاسخگو(سلونی) دعوت کنید🔻 https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5 ╭❀❓❀╮ @saluni ╰❀📚❀╯
❓پرسش۱۳۷: تفاوت واجب اصلی و نفسی با واجب غیری و تبعی را توضیح دهید؟! ✍پاسخ: 🌀آخرين تقسيم براي واجب، تقسيم واجب به اصلي و تبعي است؛ براي اين تقسيم در کلام اصوليين دو نظر وجود دارد: 1⃣ نظریه مرحوم آخوند: ملاک تقسیم مقام ثبوت( التفات و عدم التفات) است و کاری با عالم لفظ نداریم. 2⃣ نظریه میرزای قمی «رحمه الله» : ملاک و میزان، مقام اثبات(مفاد خطاب مستقل بودن و نبودن) و دلالت و لفظ است. 🌀توضيح دو ملاک: *⃣توضيح مبناي(ملاک) اوّل:  طبق مبنای اول، تعریف واجب اصلی و تبعی عبارت است از: 🔰واجب اصلي: اگر مولي عندالالتفات، شيء را مستقلا اراده کند. 🔰واجب تبعي: اگر مولي، شيء را عند عدم الالتفات، تبعا اراده کند. بنابراين نظر، واجب نفسيّ نمیشه اصلی است زیرا داراي مصلحت است و چيزي که داراي مصلحت است حتما مورد التفات مولي است و وقتي مورد التفات شد، اصلي مي شود. اما واجب غيري بر دو قسم است: 🔰 اصلي: در صورتي است که به مقدمه التفات داشته و آن را مستقلا اراده نمايد؛ مانند وضوء. 🔰 تبعيّ: در صورتي است که به مقدمه التفات ندارد و آن را تبعا اراده مي نمايد. 🔅برخی بزرگان مانند حضرت «حفظه الله» به کلام مرحوم نقد دارند که به علت اختصار، به آن اشاره نمی شود. *⃣ توضيح مبناي دوم( میرزای قمی): طبق نظر دوم، تعریف واجب اصلی و تبعی به شرح ذیل است: 🔰 واجب اصلي: اگر وجوب، مفاد خطاب مستقل باشد و مدلول به دلالت مطابقي باشد واجب اصلي مي شود فرقي ندارد که واجب نفسي باشد و يا واجب غيري باشد؛ مثلا وضوء واجب غيري است امّا مفاد خطاب مستقل و مدلول مطابقي آيه شريفه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ﴾ مي باشد. 🔰 واجب تبعي:‌ اگر وجوب، به تبع خطاب ديگري فهميده شود و مدلول به دلالت التزامي باشد، تبعي مي شود چه واجب نفسي باشد و چه واجب غيري؛ زيرا واجب نفسيّ نيز گاهي مدلولِ خطاب مستقلي نيست بلکه گاهي مصلحت اقتضاء مي کند که به و به تبع خطاب ديگري بيان گردد. 📚المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص546. 📚كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص122. 📚قوانين الأصول، القمّي، الميرزا أبو القاسم، ج1، ص102. ‌🇵🇸‌🇵🇸‌🇵🇸‌🇵🇸‌🇵🇸‌🇵🇸‌🇵🇸‌🇵🇸 به کانال بپیوندید ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5 ╭❀❓❀╮ @saluni ╰❀📚❀╯
❓پرسش 145: مقصود از قرینه حکمت در علم چیست؟ ✍🏽پاسخ(قسمت اول) : 🌀مقدمه: ، حالتى در لفظ است كه خالى از هرگونه قيدى باشد. برای مثال، اگر شخصی بگويد: «اكرم الجار» و قيد مسلمان بودن را اضافه نكند، فهميده مى‏شود كه همه همسايگان قابل اكرام هستند؛ چه مسلمان باشند يا كافر. اين حالت را كه لفظ خالى از قيد باشد، اطلاق مى‏گويند و از آن فهميده مى‏شود آن است كه مولى فرد خاصى را منظور ندارد، بلكه همه افراد موضوع (الجار) تحت حكم داخل هستند اما احتمال اينكه مولى در نزد خود فرد معينى را منظور دارد، ولى با ذكر قيدى او را مشخص نكند، باطل و خلاف حكمت است. از آن جا که الفاظ كتاب و سنت از شخص حكيم ناشى شده است، از عدم وجود قيد در كلام آنها، عدم اراده فرد معينى كشف می شود. 🌀گاهی عموميت به کمک (خصوصيّات و حال متكلّم) و گاهی از (که از نوع لفظیه است) فهمیده می شود؛ لكن مقدّمات حكمت، است. برای مثال، در لفظ «العلماء» عمومیت از لفظ فهمیده می شود و از ابتدا براى عموميت وضع شده است اما لفظ «الجار» براى دلالت بر طبيعت معنا وضع شده و به دلیل عقل دال بر عموم است‏. اين دليل عقلى بر عموميت و شموليت، همان است كه در اصطلاح اصولى قرينه‏ حكمت‏ نام دارد. 🌀مشهور متقدمين تا زمان «رحمة الله علیه» معتقد بودند كه اسماء اجناس و ... براى به قيد اطلاق و ارسال وضع شده ‏اند يعنى قيد مطلق بودن و قابل صدق بر كثيرين بودن در معناى حقيقى آنها اخذ شده‏ است. مثلاً واضع، كلمه انسان را براى حيوان ناطق مطلق وضع كرده و اطلاق نيز از راه وضع واضع دانسته می شود نه از خارج و مقدمات حكمت. بنابر این طبق اين مبنا استعمال مطلق در مقيد خواهد بود. مشهور متأخرين از زمان سلطان العلماء به بعد معتقدند كه الفاظ مطلقه براى دلالت بر اصل طبيعت و ماهيت به نحو لا بشرط حتى لا بشرط از قيد لا بشرطى وضع شده اند. مثلاً واضع لفظ انسان را براى حيوان ناطق بدون هيچ قيد و پسوندى حتى قيد مطلق و مرسل بودن وضع کرده است. آنگاه مطلق بودن از مقدمات حكمت فهمیده می شود و طبق اين مبنا استعمال مطلق در مقيد است. 🌀تعابیر قرینۀ حکمت یا قرینیّت حکمت یا مقدمات حکمت همه حکایت از مطلب فوق در بحث اطلاق و تقیید دارند که به نظر می رسد تعبیر قرینۀ حکمت که در کلام مرحوم ذکر شده است از جهاتی دقیق تر باشد. ❇️موارد مقدمات حکمت، در قسمت بعدی پاسخ اشاره خواهد شد؛ انشاء الله. 📚دروس(انتشارات اسلامی)، ج1، ص97 📚کفایه (آل البیت) ، ص247 ‌🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 به کانال بپیوندید ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5 ╭❀❓❀╮ @saluni ╰❀📚❀╯