eitaa logo
نوشته های یک طلبه
330 دنبال‌کننده
570 عکس
155 ویدیو
7 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار✨️ سالاری🧨 جعفری🎆 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohmmadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
آنچه تا کنون نوشته ام! کافیه برای مطالعه روی هشتگ ها کلیک کنید. ( ماجرای ورود به حوزه ۱۵قسمت) (۱۰ قسمت) (۲ قسمت) (۲ قسمت) (۶ قسمت) (۲ قسمت) (۳قسمت) ( ۷قسمت) (۱۰ قسمت) (چهار قسمت) (۱۴ قسمت) ۵ قسمت (چهار قسمت) (سه قسمت) (پنج قسمت) (سه قسمت) ... (سه قسمت) ۸ قسمت (۳۰ قسمت) (۴قسمت) (طنز) (پنج قسمت) (بر اساس رخ داد واقعی ۹ قسمت) ۲۵ قسمت (طنز) (۲۹ قسمت) ( داستان بلند_۷۰ قسمت) (طنز) (طنز) (طنز) ( خاطرات کشتی۱۲ قسمت) (۳۳ قسمت) (طنز) ( ۲۸ قسمت) ( سفرنامه عتبات عالیات ۲۴ منظره) (داستان کوتاه) (مجموعه اشعار) (از پیش دبستانی تا حوزه) (فعالیت های زیبای مسجد دوازده امام) (مقاله) رخداد واقعی (۹ قسمت) (۲۰ قسمت) ( طنز ۵ قسمت)
آشنا شدنم با سیر، باز می‌گردد به سفره هفت سین. اولین بارم بود که همچین چیزی را می دیدم‌. سن و سالی نداشتم‌. فکر می کردم سیر هم مثل سیب بوی عطر می دهد. منتظر موقعیتی بودم تا مزه سیر را بچشم. قایمکی حبه های سیر را برداشتم و گازی نثارشان کردم. بجای بو عطر بوی گندش دهانم را پر کرد. آنقدر بد بو بود که پرتشان کردم بیرون و عُقم شد. هرجا سیر را می‌دیدم حالم بد می‌شد. می گویند از هرچه بدت بیاید آخر نصیبت می شود. گذشت و گذشت تا سر و کله طب سنتی در خانه ما پیدا شد. دکتر طب سنتی به پدر و مادرم گفته بود هر روز صبح یک حب سیر بخورید. همین که در آشپزخانه می رفتم بوی تهوع آورش می آمد. انگار در همه جا، بویش خانه کرده بود. چای که می خوردم بوی سیر می‌داد. نان که مجویدم بوی سیر می آمد. دستشویی می رفتم بوی سیر می آمد. تا جایی که حمام هم می رفتم جرئت نمی کردم شامو سیر بر سرم بزنم. ✍محمد مهدی پیری