آنچه تا کنون نوشته ام!
کافیه برای مطالعه روی هشتگ ها کلیک کنید.
#بر_سر_دوراهی ( ماجرای ورود به حوزه ۱۵قسمت)
#سه_روز_در_مسجد (۱۰ قسمت)
#محک (۲ قسمت)
#سلسلهطلایی (۲ قسمت)
#تکنیک_های_ویکتور_هوگو (۶ قسمت)
#به_نام_زن_زندگی_آزادیِ_اردکانی
#ستاره_ها_چشمک_میزنند (۲ قسمت)
#عادل_به_تمام_معنا
#نامه_های_امید
#مهر_مادری
#بی_دلیل_بیا
#یاد_داشت_نامه_مهدوی
#دستها
#رحلها_و_دلها
#مشتاق_پرواز
#بهار_زمستانی
#اولین_پاسخگو (۳قسمت)
#سه_روز_در_مسجد۲ ( ۷قسمت)
#طلبه_جذب_کن_ها_بخوانند
#اسوه_گمنام
#استادنامآشنا
#سوال
#بررسی_گرانی_حکومت_پهلوی
#تلفن_جالب
#علی_اکبر_عیدی_میدهد
#لباسی_که_تنم_کردم
#اینجا_شام_است (۱۰ قسمت)
#گدایی
#تنها_نقطه_خاکستری
#جواب_دندان_شکن
#جمع_خودمانی
#انتخاب_سرنوشت_ساز
#مسؤل_بی_کفایت
#اخبات
#رویای_سه_روزه(چهار قسمت)
#حرف_منطقی
#آسفالت_محلات
#درد_دل_های_یک_طلبه (۱۴ قسمت)
#اشک
#بهار ۵ قسمت
#زاویه_دید
#داستانک_نمایشی
#وابستگی
#استاد_عشق_علی_صفایی_حائری
#بی_تفاوتی_دین_داران_نسبت_به_آینده_سازان
#کنش_احمقانه_واکنش_جاهلانه
#یک_کودک_شهرستانی (چهار قسمت)
#میگذرد
#مدرسه_حیوانات (سه قسمت)
#از_تبار_باران (پنج قسمت)
#فرزند_آوری
#حسین_از_زبان_حسین (سه قسمت)
#دوران_سرنوشت_ساز_زندگی
#آخوند_بی_هنر
#دزدی_آخوند_یا...
#کوفه
#جمع_های_باز
#تغییر_مغز_ها
#تربیتی
#عقاب_طلایی_قانع_میشود (سه قسمت)
#مدرسه_یا_زندان_اوین
#فرقاست_بین_مجموعههای_تربیتیوفرهنگی ۸ قسمت
#ناله_های_صدا_وسیما
#بزرگ_نما
#سگ_های_یهود
#نقد
#دکتر
#فیلم
#آرزو
#مربیتربیتی_فرماندهپایگاه_فعالمسجدی_مامقصریم
#اگر_تو_به_جای_من_بودی (۳۰ قسمت)
#به_قرآن_چه_نیازی_داریم (۴قسمت)
#عُمَر_تقدیر_میکند
#وحید_شکری
#صنایع_آلوده
#غزه_زنده_بمان
#امام_مهربانی_ها
#دلگویه
#فاجعه
#لگد_طلایی (طنز)
#طنز
#بسیج_بی_هدف
#استاد_کریمی_زاده
#من_و_حاج_شیخ (پنج قسمت)
#ام_ابیها
#استاد_محی_الدین_حائری_شیرازی
#استاد_مخدومی
#شیر_کاکائو
#کرمان
#قدر_بدان
#سقوط (بر اساس رخ داد واقعی ۹ قسمت)
#دکتر_و_بچه_ها
#ماندگاری
#علامه_محمد_تقی_مصباح_یزدی
#دهکده_گرجی ۲۵ قسمت
#انتقاد_در_اعتکاف
#رویای_کوتاه_سه_روزه
#حوزه_مدرسه
#وقت_مرده
#عزرائیل
#دکان_یا_مجموعه_تربیتی
#حسین_ناجی_مردم_به_گِل_نشسته
#تیروکمان(طنز)
#خشکِ_مقدس_های_انحرافی
#تا_پای_جان_برای_ایران
#حماسه_حضور
#دلدادگان
#اما_رای_من
#جشن_تولد
#طنز_های_مدرسه (۲۹ قسمت)
#سید_علی_خامنه_ای_رهبر_معظم
#نگذارید_سینه_مردم_فیلتر_صنایع_شود
#کله_بند ( داستان بلند_۷۰ قسمت)
#منتخب
#کثافت_سیاسی
#میم_الف
#در_محضر_منتخب
#پرش_غرور_آفرین(طنز)
#شهید_انتظاریان
#زیر_سایه_خورشید
#بوی_سیر(طنز)
#سیاست_معاویه
#شهید_جمهور
#تلویزیون (طنز)
#تخریب
#دایره_طلایی ( خاطرات کشتی۱۲ قسمت)
#موکب_ابوتراب
#مقر_تاریکی (۳۳ قسمت)
#دستشویی (طنز)
#طنز_های_حسن ( ۲۸ قسمت)
#جنت_الاعوان( سفرنامه عتبات عالیات ۲۴ منظره)
#توت
#ترور
#چپیها_و_راستیها
#بذر_عشق(داستان کوتاه)
#حقیر (مجموعه اشعار)
#مروری_بر_خاطرات (از پیش دبستانی تا حوزه)
#امام_عسکری
#برایت (فعالیت های زیبای مسجد دوازده امام)
#جبهه_تربیتی
#روش_نصیحت(مقاله)
#آغاز_مدارس
#متا_بوک
#شغال
#نجات رخداد واقعی (۹ قسمت)
#به_یادمان_می_ماند
#رساله_حقوق_سید_الساجدین
#شهادت_اجباری (۲۰ قسمت)
#اندر_حکایت_افق
#برف_ندیده_ها ( طنز ۵ قسمت)
#سجاد_محمدی
به نام خدا
#رویای_سه_روزه
نسیم خنکی صورتم را نوازش می کرد. نگاهم به طرف آسمان تیره بود. با سرعت ملایمی در حال بازگشت بودم.
یک وقت فکر نکنی رفته بودم توی آسمان ها که دارم بر میگردم روی زمین؛ نه!
منظورم برگشتن روح به بدن نیست!
نه من عباس موزون هستم.نه برنامه، زندگی پس از زندگی هست.
سر اصل مطلب بروم. درحال برگشت
از یک رویایی بودم که سه روز طول کشیده بود.
دیدی تا به حال، نمی خواهی بعضی رویا های شیرین تمام شوند. رویای من از این جنس بود.
ولی با یک تفاوت!
رویای من خواب نبود! واقعیِ واقعی بود.
خورجین پخته پوسیده ای رخش پدرم را تزئین کرده بود. در راه، ناگهان تکه هایی از رویایم به یادم آمد.
از جمله ...
ادامه دارد
✍محمد مهدی پیری
#رویای_سه_روزه
#قسمت_اول
#رویای_سه_روزه
مسابقه بود. چه مسابقه ای!
سرگروه بودم. اعلام کردند برای هر قسمتی سرگروه ها یک نفر را بفرستند.
هر چه خواستم تقلب کنم نشد. در یک آیتم از گروهم دو نفر را فرستادم تا مسابقه بدهند.
متاسفانه لو رفتیم.
در مسابقه کلاغ پر، یاسین که در گروه من بود. دوم شد؛ سرپرست پرسید چه کسی برنده شده است؟
او را بجای نفر اول جا زدم. ولی باز هم به در بسته خوردیم.
بگذریم از اینکه یک نفر را چند بار به مسابقه فرستادم. ولی برنده نشد.
دیگر نا امید شده بودم. در تمام مسابقات اعتکاف باخته بودیم. یک مسابقه دیگر مانده بود. با کمال نا امیدی یکی را فرستادم در مسابقه تقلید صدا. با خود گفتم بالا تر از سیاهی که رنگی نیست. بگذار آبروی نداشته مان هم به خاطرات بپیوندد. ولی معجزه شد این بار بدون دوز و کلک؛ نفر اعزامی از گروه من، به صورت عالی و برگ ریزان صدای موتور را در آورد که چهار داور علاوه بر برگ هایشان شکوفه هایی هم که داشتند فرو ریختند.
شایعه ای شده بود در اعتکاف...
ادامه دارد
✍محمد مهدی پیری
#رویای_سه_روزه
#قسمت_دوم
#رویای_سه_روزه
شایعه شده بود. قرار است مهمان برایمان بیاید. علی که بلندگوی بی سیم را تا دسته در دهان فرو کرده بود. هر پنج دقیقه یک بار می گفت: مهمان ویژه در راه است. یکی از بچه ها وانمود میکرد که می داند چه کسی قرار است بیاید می گفت: محمود کریمی در راه است.
با خود گفتم مگر بیکار است بیاید.
دوباره عده ای می گفتند: شخص خیلی معروفی هست. جزء بهترین سخنرانان کشور است.
باز گفتم: حتما حاج آقا ماندگاری است.
بگذرم هر کسی نظری میداد.
برای عکس یادگاری جمع شدیم. بعد از کلی جابجایی بچه ها در قاب دوربین، بالاخره عکس گرفته شد.
ناگهان علی پشت بلندگو گفت: مهمان ویژه تا چند دقیقه دیگر می آید.
آمد. غیر قابل باور بود.
میهمان نبود. میزبان بود. همه دویدند به طرفش؛انگار همه او را می شناختند.
در کمال گمنامی آنقدر آشنا بود که چشم های همه خیس شده بود.
در دلم به او گفتم: چه کرده ای که این همه در اینجا و حتی همه جا خریدار داری؟ یاد ما هم می دهی!
میهمان ویژه نه اسم داشت. نه فامیلی! نه کسی از خانواده اش خبر داشت. نه از نام شهرش! گمنامِ گمنام
کسی بود که سالها در بیابان ها تنهایِ تنها بود. او کسی نبود جز شهید گمنام.
ادامه دارد...
✍محمد مهدی پیری
#رویای_سه_روزه
#قسمت_سوم
#رویای_سه_روزه
نوبتی هم باشه نوبت نمایش بود.
قرار بود بچه ها ماجرای جنگ خندق را اجرا کنند.
متاسفانه در تمرین،
گردن بازیگر نقش امام علی شکست.
به این صورت که در حمله ای انتحاری قصد ترور امام علی را داشتند.
با پشتی شلیک کردند و گردن بازیگر را مجروح کردند.
خوشبختانه مشکل خاصی پیش نیامد.
اما نمایش با تاخیر چند ساعته اجرا شد.
این عقربه های ساعت بود که با هم مسابقه می دادند و به سرعت می گذشتند.
بله هر شروعی پایانی دارد. رویای سه روزه کم کم داشت سفره اش جمع می شد و صاحبانش را از این رویای شیرین بیدار میکرد.
بیداری از جنس انس با خدا!
این سخنان آخر حاج کمال بود. سعی داشت بچه ها بعد از اعتکاف با مسجد قهر نکنند.
دوست دارم تمام نوجوانان این رویا را تجربه کنند. شرط می بندم که هرگز دوست ندارند این رویا تمام شود.
#پایان
#رویای_سه_روزه
محمد مهدی پیری؛ میم، پ
اعتکاف رمضانیه فرودین ماه ۱۴۰۲