eitaa logo
شـهــیـــــــــــــــــــدانـــــه
1.8هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
7.2هزار ویدیو
18 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁آبگوشت را دوست دارم. قوت جان محمد علی شد در آن روز ترس. با دست های لرزان برایش بردم، با دست های لرزان خورد. 🍁آبگوشت بار می گذارم، می پزد. دوست دارم خالی بخورم. سر می کشم. قوت جانم می شود در نبود محمد علی. می خندم، آبگوشت که قوت جان نمی شود، قوت جسم است. قوت جان و روح محمد علی بود. 🍁نذرهای دلم بود و دعاهای جامعه و عاشورا، نمازهایی که برای سلامتی امام زمان (عج) می خواند. قوت من هم ثابت قدم بودن تو، مقاومتت زیر شکنجه ها. یادت هست آمدیم اوین دیدنت؟ گفتم مادر حیف تو به این خوبی بشی آقا منشی، بمان تا در آینده دکتر و مهندسی … 🍁تو هم گفتی: دکتر و مهندس که ایمانش قوی نباشد، که خدایش را نشناسد و خودخواه باشد فقط یک اسم است و یک سواد سیاه، مادر! هیچ درسی بهتر از قرآن نیست. من الان توی زندان چند جز قرآن با ترجمه حفظ کرده ام. آیت الله ربانی برایم تفسیرش را هم گفته اند. من دوست دارم انسان باشم. این تمام آرزوی من است تا وقتی بمیرم. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🍁 محمدعلی من بود که ناله می‌کرد. مأموران ساواک پیراهنش را درآورد بودند و شکنجه اش می کردند. می خواستند ما از خانه بیرون برویم و برای آزادی اش التماس کنیم تا محمدعلی بیشتر زجر بکشد و شاید هم به خاطر اصرارها و بی تابی های ما حرف بزند، اما این حلیه شان نگرفت. 🍁 نباید از خانه بیرون می رفتیم. از پله ها آمدم پایین، شروع کردم به ذکر گفتن. نذر کردم خدا کمک کند و مقاومت کند.بچه ها همه منتظر بودند بفهمند صدای ناله از کیست. سری تکان دادم و گفتم:مادر یک هروئینی را گرفتند و می زنند. 🍁نمی خواهد شما ببینید. مشغول درس تان باشید. آنقدر این حرف ها را جدی زدم که بچه ها دیگر اصرار نکنند و نخواهند که یک لحظه هم ببینند. 🍁 وضو گرفتم و سجاده ام‌ را پهن کردم. هر صدای ناله محمدعلی مثل جدا کردن یک تکه گوشت از بدنم بود. شروع کردم به نماز خواندن تا بتوانم تاب بیاورم‌. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🍁 بالاخره محمدرضا را دستگیر کردند؛ یعنی این اتفاق باید می افتاد. شاید بیست بار بیشتر از دست ساواکی ها فرار کرده بود، اما آن بار از منبر که آمده بود پایین محاصره اش کرده و گرفته بودنش و یک راست هم برده بودنش شهربانی. 🍁 محمدعلی بیشتر از همه ناراحت بود. خبر را که شنیدیم انگار تبی بر تنمان نشست. محمدعلی لج کرده بود. توی راه پیمایی رفته بود از مغازه نمک خریده بود و توی چشم گاردی ها ریخته بود. دیدم دوان دوان آمد خانه و کارش را تعریف کرد. 🍁 گفتم: چه جوری نزدیک گاردی ها شدی؟ چرا نگرفتنت؟ گفت: چون فکر کردند بچه ام کاری نمی کنم، اما پدرشان را در آوردم. برادرم را اسیر می‌کنند! 🍁راه می افتیم با حاجی سمت شهربانی. شنیده ایم که دستگیرت کرده اند.جواب سربالا می دهند. ماهم کوتاه نمی آییم. می رویم و می آییم. توهین کنند. به خیال خودشان تحقیرمان می کنند. اما ما سرمان را بالا می گیریم. تو کاری نکرده ای که سرمان پایین باشد مادر. هرچه فحش می دهند نثار خودشان. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🍁 محمدعلی شانزده ساله بود. من مادرش بودم و می دانستم چقدر مقاوم است و اهل ناله و زاری نیست. اما معلوم بود که بر زخم های شکنجه می زنند که بی تابش می کرد و صدای «یاحسین» اش بلند می شد. 🍁نمی دانم چقدر طول کشید این زدن‌ها ، ناله ها، فحش دادن ها، ذکر گفتن ها، اما برای من، برای یک مادر، فقط خدا می داند که چه بود و چه گذشت. 🍁 صدای ناله که قطع شد، اول کمی صبر کردم. فکر کردم الان صدای در بلند می شود و محمدعلی را تحویل می گیرم، اما دیدم خبری نشد‌. سراسیمه بیرون را نگاه کردم. امیدوار بودم که ببینمش، اما به جایش زمین خاکی و خونی را دیدم. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🍁اگر دوست دارید نمونه‌ی یک خانواده‌ی پویا و موفق را ببینید، [ مادر شمشادها ] را بخوانید. داستان این کتاب از زبان مادری است که قهرمانان بزرگی تربیت کرده است؛ مادر شهیدان موحدی که یکی از فرزندانش را در روزهای انقلاب تقدیم کرد، دیگری را در زمان جنگ و… 🍁کتاب مادر شمشادها یک جلد از مجموعه چهار جلدی « از او » است که حاوی خاطرات تلخ و شیرین زندگی مادری فداکار و صبور است. 🍁کتاب پیش رو خاطرات شهید محمد علی موحدی از زبان مادرشان بازگو میشود. و با خواندن این کتاب زیبا به اخلاص شهید و به صبر و مقاومت مادر شهید نیز پی می‌بریم . ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
لیست دوم کتابهایی که در پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی در یکسال اخیر معرفی شده. (ع) (ع) (ع)