صبح روز شنبه دوم دی ماه ، که مصادف بود با آخرین روز ماه رجب ، طبق رسم همیشگی مون در تفحص یه ورزش انجام دادیم و بچه ها قدری دویدند و بعد موقع صبحانه شد.
دیدم سعید خوابه و دراز کشیده. چندین بار صداش کردم گفتم آقا سعید بلند شو ، سعید جان پاشو ...هی مسخره بازی در آورد و بلند نمی شد. یه چفیه بلندی داشت که معمولا دور کمرش می بست، اونو به عنوان شمد روش انداخته بود.
من دیدم بلند نمی شه این شمد رو از روش کشیدم ، خب بالاخره اون گرمی زیر شمد که جای خودشو به خنکی صبح داد ، گفت ؛ اَااااه حتما باید ریا کنم و بگم که روزه ام؟
ما صبحانه خوردیم و سه دسته شدیم ؛ سعید و محمود و یکی دو تا از بچه ها رفتند سمت ارتفاع ۱۱۲ ، یه سری بچه ها رفتند پشت بیل مکانیکی، من و یکی دو نفر دیگه رفتیم برای شناسایی.
با اینکه دی ماه بود ولی فکه زمستانش هم گرمه، به خاطر همین در خنکی هوا راهی می شدیم و در خنکی هوا بر می گشتیم.
حدود ساعت ۷، ۷ و نیم صبح بود که راهی شدیم و طولی نکشید که صدای انفجار مهیبی اومد ، طبق تجربه ی قبلی مون؛ سریع رفتیم بالای بلندی تا ببینیم انفجار از کدوم سمته ؟ دیدیم بله از همون سمت ارتفاعات ۱۱۲ خاک و دود بلند شده
سریع خودمان را رساندیم به نزدیکی معبر و دیدیم راننده آمبولانس با آمبولانس، آماده ایستاده ، سراغ بچه ها رو گرفتیم ، او هم نمی دانست چه اتفاقی افتاده.
آنقدر هول بودیم و دست و پایمان را گم کرده بودیم که اصلا توجهی به معبر نکردیم و همینطوری وارد میدان مین شدیم. خواست خدا بود که اتفاقی برای ما نیفتاد وگرنه ممکن بود هفت هشت نفر دیگر هم لت و پار شوند.
فقط می خواستیم سریع بچه ها را پیدا کنیم و نجات شان دهیم . هی صدا می کردیم ؛ سعید ... محمود ... جوابی نمی آمد
من داخل معبر شدم و آقای دامغانی هم پشت سر من بود و آقای میرطاهری هم که آن زمان مسئول تفحص بود ، خودش را رساند.
رسیدیم بالای سرشان و دیدیم وضع، خیلی خراب است. یکی از بچه ها به محمود گفت ؛ محمود جان چی کار کردی؟ محمود با اینکه یه پاش به مو بند بود و یه پاش هم پرت شده بود، خیییییلی خوشگل برگشت گفت من چیزی م نیست ، به سعید برسید ...
راوی : آقای داوود #دشتی
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
اولین کاری که کردم این بود؛ گلوی سعید یه ترکش خورده بود و داشت خون می اومد ، بلافاصله گلوشو با چفیه بستم، یه سری مقدمات که روی سعید انجام دادیم ، او را داخل همون چفیه ی خودش که به کمرش بسته بود ( همان شمد) گذاشتیم و چون سعید به آمبولانس نزدیک تر بود ، سریع او را منتقل کردیم
حمل محمود سخت تر بود چون تقریبا تنش نصف شده بود. بردن برانکارد به آنجا و برگرداندن بچه ها در میدان مین ، شرایط خیلی خاصی بود که قابل وصف نیست.
آمبولانس آژیرکشان راه افتاد و حدود نود کیلومتر باید می آمدیم عقب. قبلش به سمت یک بهداری ارتش در فکه رفتیم.
توی آمبولانس محمود در بغل من بود و من نمی گذاشتم بخوابد ، یک امدادگر داشتیم به نام آقای نظر زاده که کمک های اولیه را انجام می داد ، نزدیک بهداری بودیم که نظرزاده گفت محمود تموم کرد.
با اینکه متوجه شدم که بدنش سرد شده ولی سر امدادگر داد زدم و گفتم تو کار خودتو بکن ، کجا تموم کرد ، این تو بغل منه.
می خواستم روحیه بچه ها به خصوص سعید از دست نرود ، به او اینطور گفتم. ولی به آقای میرطاهری که جلو نشسته بود اشاره کردم که محمود تمام کرد ...
به بهداری که رسیدیم، بچه های بهداری درست یا اشتباه تشخیص دادند نمی دانم ولی گفتند نبض سعید می زند
همین که این را گفتند، چون می دانستیم آنها امکانات لازم را ندارند، امان ندادیم و بلافاصله برداشتیم شان و در حالیکه درهای آمبولانس بازِ باز بود گازشو گرفتیم و رفتیم
تا رسیدیم به بیمارستانی در فکه که سر چنانه بود. وقتی رسیدیم آنجا دیگر سعید هم تمام کرده بود...
راوی : آقای داوود #دشتی
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
من فکر می کردم فقط دست و گردن سعید مورد اصابت قرار گرفته تا اینکه ماجرا تموم شد و چند وقت بعد به ما خبر دادند که زن و بچه شون دارن می یان منطقه . فیلم غسل و کفن کردن شون رو هم آورده بودند.
آخ آخ من فیلمشو دیدم تازه متوجه شدم تمام ساچمه ها سعید رو گرفته بود و همه جای بدنش رو سوراخ کرده بود ...😭
راوی: آقای داوود #دشتی
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
یک شب در مقر تفحص فکه، آب تمام شده بود و ۴ نفر از بچه ها سریع رفتیم تا از دوکوهه آب بیاوریم. توی راه برگشت، گازشو گرفتیم تا آب را به موقع به مقر برسونیم، ولی ماشین پنچر شد و چرخ کمکی هم نداشتیم. اون موقع شب، توی دل بیابون هیچ ماشینی هم تردد نمی کرد.
منتظر موندیم تا یه ماشین از اونجا رد بشه و بتونیم یه کمکی ازش بگیریم، هوا به شدت سرد بود و هی خدا خدا میکردیم که یکی از اونجا رد بشه.
حالا چی؟! توی این شرایطی که داشتیم از سرما یخ میبستیم، سعید و محمود شروع به صحبت کردند و توی اون تاریکی شب از خاطرات زندگی و شیرین کاریهای بچه هاشون میگفتند و میخندیدند.
مثلاً آقا سعید از رضا میگفت، از اینکه محمدصادقش عشق موتور داره، آقا محمود هم از دخترش (زینب) میگفت، میگفت تا میرسم خونه و میبینمش خستگی از تنم درمی ره و ... من و آقای دامغانی هم مجرد بودیم و چیزی برای گفتن نداشتیم به خاطر همین مجبور بودیم خاطرات اونا رو گوش کنیم.
اونجا روباه و گراز زیاد داشت و مدام از ماشین که پیاده میشدیم صدای زوزه شان میآمد، چهار نفر توی اتاقک تویوتا از شدت سرما پاهامون قفل شده بود.
از حول و حوش ساعت ۱۰، ۱۱ شب که ما با هزار لیتر آب پشت وانت، پنچر کردیم، تا خود صبح توی ماشین یخ بستیم و منتظر بودیم. بالاخره بچه های ارتش اومدند و تا خبر را به بچه های مقر ما بدهند نزدیک ظهر شد.
طفلی بچه هایی که منتظر آب بودند خیلی اون شب عطش کشیدند و تا نزدیک ظهر تشنه مونده بودند.
آن شب وقتی به دوکوهه رفتیم سعید و محمود حمام رفتند (و شاید غسل شهادتشان را هم کردند) و خیلی خوشگل شده بودند. دو سه روز بعد هم به آرزویشان رسیدند و در آخرین روز ماه رجب شهید شدند.
راوی؛ آقای داوود #دشتی
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
یه چیزی رو من بارها گفتم و اون اینکه شهادت سعید شاهدی و محمود غلامی شاید هیچی نمیتونه باشه جز عنایت حضرت زهرا(س)، چون همه چیشون حضرت زهرایی شد.
حتی ما بعد از شهادت اینها، زمانی که قرار بود همسر و بچه هاشون، بعد از چهلم(فروردین۷۵) بیان محل شهادتشون، یه تابلویی اونجا نوشتیم که موقعیت شهادت بچهها رو مشخص کند، گفتیم روی تابلو چی بنویسیم؟! هر کی یه حرفی زد؛ یکی گفت بزاریم محل ۱۱۲، یکی گفت ذکر محمود غلامی که در لحظه شهادت توی آمبولانس علی یزدانی بهش گفته بود بگو یا زهرا، روی اون تابلو بنویسیم یا زهرا(س).
دقیقاً یادم مییاد که یه ذکر یا زهرا باعث شد بعدش ما زیر همون تابلو در محل شهادت سعید و محمود، دو تا شهید پیدا کردیم و به عقب انتقال دادیم.
و جالبتر اینکه شهادت سعید و محمود باعث شد که ما بعد از اون، دو تا بیل مکانیکی مون رفت توی منطقه ۱۱۲، منطقه صد و دوازدهی که همین الانش مسلح مسلحه، با اینکه بچههای پاکسازی اومدن کار کردن، انقدر میدون موانع زیادی داره که باز هم خطرناکه.
ولی همین بچهها باعث شدن که دستگاهها رفت و خیلی کار کرد و در همون منطقه به برکت وجود این دو شهید ما کلی اونجا شهید پیدا کردیم
و در ادامه کار، شهدای دیگر تفحص، مثل حسین و عباس صابری هم در همون منطقه یعنی در چند متری محل شهادت آقا سعید اینا به شهادت رسیدند.
اگر نبودن آقا سعید شاهدی و آقا محمود غلامی شاید خیلی از شهدایی که الان تو اون منطقه بودن، شاید تا همین الان این شهدا پیدا نمیشدند.
راوی؛ آقای داوود #دشتی
#خاطرات_سعید
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟(خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
13.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بارها و بارها آقا سعید شهادتش نزدیک شده بود ولی اون گره هه متاسفانه بود و اون گره در تفحص برای آقا سعید باز شد... 😭
بخشی از روایتگری جانباز و تفحصگر شهدا؛ آقای داوود #دشتی درباره شهید شاهدی در هیئت شهدای تفحص( ۵ دی ۴۰۲)
سلامتیشون صلوات
@shalamchekojaboodi
✍ فهرست راویان کانال
⬇️⬇️
🔹 خانواده:
#مادر
#پدر
#همسر
#رضا_مؤمنی (فرزند)
#صادق_شاهدی (فرزند)
#برادر_مجید
#خواهر1
#خواهر2
#خواهر3
#خواهرزاده
#عمه_سکینه
🍃🍃🍃🍃🍃
🔹دوستان و آشنایان (به ترتیب حروف الفبا/ حرف اول فامیلی):
آقای سید داوود #امیرواقفی
آقای حسن #ادیبی
آقای جعفر #اجلالی
آقای علیرضا #اکبری
آقای مسیب #اسماعیلی
خانم #آقاجانزاده
آقای محمد #آقازاده
آقای محمود #برزه
آقای احمد #بیگدلی
آقای #مرتضی_بیگدلی
آقای مرتضی #بابایی
آقای حمید #پایمرد
آقای احمد #پاک_نهاد
آقای محمد #پرهیزکار
آقای ناصر #توحیدی
آقای مهدی #جوزی
آقای غلامرضا #جمشیدی
#خانم_جمشیدی
آقای شیخ #محسن_حسینی
آقای سیدمحمود #حسینی
آقای مهدی #حاج_محمدی
آقای #اکبر_حیدری
آقای ابراهیم #حمیدی
آقای علی #حسنی
آقای سیدمجتبی #حقگو
آقای محمد #خطیبی
خانم منصوره #خاکپور
آقای ایرج #خوشبین
آقای عباس #دارابی
آقای داود #دشتی
آقای مجتبی #ذوالفقاری
آقای حسین #ذوالقدر
آقای رضا #رحمت
خانم #رسولی
آقای رضا #رئوفی
آقای غفور #رمضانی
آقای #مهدی_رفیعی
#خانم_رفیعی
خانم #فاطمه_رفیعی
آقای #مجید_رفیعی
آقای علیرضا #رجبی
آقای #مهدی_رجبی
آقای محمد #زارعین
آقای ایوب #زال
آقای حسین #سازور
آقای ناصر #سلطانیان
آقای رضا #سلطانی
آقای محسن #شیرازی
آقای #شکراللهی
آقای حسن #شمسیان
آقای محسن #صالحی
آقای جمال #صالحی
آقای داود #صبوری
آقای عبدالله #ضیغمی
آقای #محمد_ضیغمی
آقای اکبر #طیبی
آقای حسین #طوسی
آقای مجتبی #عزتی
آقای موسی #علینژاد
آقای اسدالله #عسگرخانی
آقای مهدی #عطایی
آقای مهدی #علیشاهی
آقای محمد #عبادی_فر
آقای حسن #عبدی
آقای روح الله #غفاری
آقای قربان #غزالی
آقای حسن #فاطمی_نهاد
آقای #فیاض_مقدم
#خانم_قاصد
آقای #مهدی_قاصد
آقای سید محمد #مجتهدی
آقای علیرضا #مسلم_خانی
آقای حسین #مقدمی
آقای سیدحسن #میرباقری
آقای #سیدعلی_میرباقری
آقای بهرام #میهن_آبادی
آقای اکبر #میرزایی
آقای نادر #ملک_کندی
آقای رضا #معروفی
آقای علی #منتظر
خانم #نعمتی
آقای علی #نورافکن
❇️ محتواهای دیگر(اعم از نامه، فیلم و ...) از؛
آقای حسین #آقاجانی
آقای فرشید #انصاری
آقای اصغر #برزکار
آقای محسن #بنی_یعقوب
آقای محمدیوسف #جانمحمدی
آقای زکریا #حیات_الغیبی
آقای کشاورز #محمدیان
🍃🍃🍃🍃🍃
#فهرست_راویان
@shalamchekojaboodi