eitaa logo
شـهــیـــــــــــــــــــدانـــــه
1.8هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
7.2هزار ویدیو
18 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح معصومه صبحانه را رو به راه کرد. داشت سفره می‌چید که صدای داد و بیداد رسول را از اتاق دیگر شنید. دوید سمت اتاق. مهدی او را با طناب به تخت بسته بود. رسول هم مثلاً وانمود می‌کرد نمی‌تواند تکان بخورد. معصومه خنده‌اش گرفت. فکر کرده بود حتماً در این مدت، مهدی طناب را فراموش کرده باشد. چند ماه پیش که با بچه‌ها رفته بودند فروشگاه قدس که خرید کنند، یک لحظه غفلت کرده بود و مهدی از جلوی چشمش غیب شده بود. وقتی پیدایش کرد دید طنابی را انتخاب کرده است و با خودش می‌کشد که معصومه برایش بخرد. گفته بود وقتی بابا بیاید، می‌خواهد با طناب او را ببندد که دیگر جایی نرود، پیش خودشان بماند. حالا چشم باز نکرده، اول رفته بود طناب را از گوشه‌ی انباری بیرون کشیده بود و رسول را به تخت بسته بود و جدّی هم روی حرفش ایستاده بود و تا قول مردانه از رسول نگرفت، نجاتش نداد. رسول داشت می‌فهمید چقدر بهشان سخت گذشته است. برای همین سعی می‌کرد بیشتر سکوت کند و درد و دل‌های معصومه را گوش بدهد و حرف‌های تلنبار شده‌ی بچه‌هایش را هم که بیشتر با رفتارهایشان نشان می‌دادند.
معصومه آن روز به قول رسول جشن گرفته بود و برایش مرغ پخته بود که غذای مورد علاقه‌ی او بود. رسول وقتی فهمید معصومه برایش چه تدارکی دیده است، هیجان زده شد که «وای، چه عالی» و تند تند سفره را چید و مثل همیشه یکی یکی صدایشان زد: «صفا، صمیمیت، محبت، دوستی، عشق.» و به همین ترتیب دور سفره نشستند: «خودش، معصومه، علیرضا، زینب و مهدی.» مثل همیشه خودش را ذوق زده نشان داد؛ اما معصومه می‌توانست درک کند که این بار مزه‌ی غذا به دهانش فرق دارد. دلش جای دیگری بود. دیده بود مادری را که از بین آشغال‌ها و ته مانده‌ی غذای سربازها دنبال یک تکه نان برای بچه‌هایش می‌گشت، چطور با تیر زده بودند. غذا خوردن دیگر برایش راحت نبود. هروقت فرصتی پیدا می‌کرد می‌خواست برایش از بوسنی بگوید. از اینکه چه چیزهایی دیده است. گرسنگی بچه‌ها و بلاهایی که سرشان می‌آید، از دربه دری‌شان، از ترس و وحشتی که هرلحظه تجربه می‌کردند. اینکه در یک کروات‌نشین، نود نفر مسلمان، از کودک یک ساله تا پیرمرد نود ساله را در خانه‌ای حبس کرده بودند و همه را سوزانده بودند. «آن‌ها هم مثل شما هستند، کودک معصوم و مسلمان. زنانشان همیشه در دلهره‌اند.» هر از گاهی این‌ها را تعریف می‌کرد که بچه‌ها بدانند به خاطر چه کسانی رفته است. معصومه حرف‌هایش را می‎شنید؛ اما به روی خودش نمی‌آورد. دلش نمی‌خواست دیگر برود. حالا نوبت دیگران بود.
اگر احساسات پاک زنانه به جا و صحیح در عرصه جامعه بروز پیدا میکرد، بدترین و سخت ترین بحرانهای یک ملت را میتوانست مدیریت کنه و بهش جهت بده. مادر مهربون مون حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها، که حتی از مرد کور هم حجاب می گرفتند، در جریان سقیفه قبل از شروع صحبتشان مفصّل گریه کردند و اشک همه را در آوردند و وجدان انسان ها را بیدار کردند و امیر المؤمنین را نجات دادند. دختر امیرالمومنین حضرت زینب سلام الله علیها، با بروز احساسات پاک شون، قلب تمام امّت اسلام را تکون دادند. امروز اگر موج بیداری اسلامی، شرق تا غرب امت اسلام را فراگرفته و در ایام اربعین همه سیاه پوش میشه، مال احساسات پاک حضرت زینب و اون ناز دونه سه ساله هست که به موقع از پس پرده در اومد و علم هدایت و نورانیت را به دوش کشید. این اتفاق تصادفی نیست، نشون دهنده این هست که در شرایطی که از مردان برای بهسازی وضع جامعه، و احیای دین و زنده کردن دلها کاری بر نمی آيد، گره به دست زنان فرهیخته ای باز میشود که با بروز به موقع احساسات خودشان میتوانند عالمی را به آتش بکشند. ...... (س) بریده_کتاب
شـهــیـــــــــــــــــــدانـــــه
درجات ایمان و مقام بالای صحابی بزرگ رسول الله، جناب ابوذر، بر هیچکس پوشیده نیست. جالبه بدونید بزرگ ترین عاملی که ابوذر را ابوذر کرد، با اون همه درجات معنوی و مقام؛ بزرگترین عاملی که ابوذر را در بدترین بحران ها و فتنه ها، کنار امام معصوم نگهداشت در حالی که نزدیکترین یاران پیامبر ریزش کردند؛ عبادتها و ریاضت های آنچنانی نبود. امام صادق(ع) درباره او فرمودند: « کان اکثر عباده أبی ذر خصلتین: التفکر و الاعتبار » ابوذر به خاطر شدت تفکر در احوال روزگار و انسان های گوناگون، به توانایی اعتبار دست یافته بود. اعتبار یعنی عبور کردن از یک رخداد و مدل سازی آن در مواردی مشابه. به قول قدیمی ها یعنی « عبرت گرفتن» و به قول جدیدی ها یعنی «شبیه سازی». ابوذر عمیقاً در احوال دنیا تفکر کرده بود و با گوشت و پوست و استخوان فهمیده بود که برای این مسافرخونه ( یعنی دنیا) نباید زیاد خرج کرد؛ پس حسود و بخیل و تنگ نظر و دروغ گو و نیرنگ باز نشد.جناب ابوذر در احوال شبکه درهم تنیده هستی تفکر، و توحید خدا را لمس کرده بود؛ پس،به شدت لارج، لوتی مسلک، خوش مشرب، کریم، جوانمرد، شجاع و نترس و دلاور، و در یک کلمه « متقی» به معنای واقعی کلمه بود. ابوذر در احوال خوبان و بدان روزگار به شدت تفکر کرده بود؛ در نتیجه رادارهای سیاسی بسیار قوی ای داشت و فتنه را از کیلومتر ها اونطرف تر تشخیص می داد و ردیابی و پیش بینی میکرد. تفکر و بصیرت داشتن مبنای نگرشی صحیح برا ی یک ملت، آنچنان اهمیت داره که اصلاحاتی زیر ساخت های اقتصادی و فرهنگی وابسته به اوست. و به همین دلیل صهیونیسم و استعمار جهانی روی علوم انسانی کار میکنند، نه روی علوم فنی و مهندسی. نابغه های خودشان را می فرستند تو رشته های انسانی، و نابغه های ما را تو رشته های تجربی و فنی مهندسی تا همون طور که گفتم اونا رو برای ساخت کشور خودشان به بیگاری بکشند.
«تو فریب نخور! برای خودت ارزش قائل باش: من تو را به عنوان گوهر گران قیمت، طلای ناب، یا مروارید گرانبها می بینم. همه زنان مروارید های گرانبهایی هستند، اما برخی از ما در مورد ارزش پاکدامنی مان فریب خوردیم..... مروارید های وجودی مان بسیار گرانبها هستند، اما آنها میخواهند به ما بقبولانند که بی ارزشند. ولی باورم کن! هیچ جایگزینی برای این نیست که بتوان در آیینه نگاه کرد و بازتاب پاکدامنی، نجابت و عزت نفس خود را در آن دید. مُدهایی که از زیر دست خیاطان غربی بیرون می آیند، برای این طراحی میشوند که آنها تو را به صورت اسرار آمیزی پوشانده اند و عزت نفس و اعتماد تو به پروردگار بینهایت را جلوه میدهند.( جوانا فرانسیس)
دانشجوی بسیااااااااار شیطون و شوخ و البته نابغه فنی مهندسی!.. که در دوران دانشجویی اش استاد میشه و فقط پروژه های ملّی میپذیره! با وزارت خونه ها‌ کارمیکنه وحقوق های عالی هم بابت پروژه های محشرش میگیره.... با تمامِ استعداد بی نظیر و عملکرد عالیش در رشته و دانشگاه، احساس میکنه یه چیزی این وسط کمه وهیچ کدوم از اینا روحش رو اغنا نمیکنه.. اینجوری میشه که یه تصمیم حیرت انگیز میگیره!..!!…!! این کتاب در ادامه تحلیل های بسیار دقیقی از اثر عمل تک‌تک انسان ها بر جامعه داره، وخیلی عالی به این سوالها جواب میده: اگر این نظام اسلامیه پس چرا اینقدر مشکل داره و‌کشورهای بی دین اینقدر پیشرفته تر ازما هستن؟ چرا اون بالا همه دارن میخورن و این پایین مردم از گشنگی میمیرن؟؟ ادامه اش: و صدها سوال دیگه درمورد وضعیتِ الان جامعه ما و مشکلاتی که همه باهاش درگیریم… عالی جواب میده.. عالی تحلیل میکنه.. مغز آدم رشد میکنه!
پروتکل شماره ۱۳ یهود: برای آنکه مردم را مشغول کرده باشیم، هر روز مشکلات جدیدی برای آنها به وجود می آید تا آن ها را از فکر درباره مسائل اساسی باز دارند. هر روز صفحات جراید و مجلات را از مسابقات فوتبال و بسکتبال و کشتی آزاد و … پر خواهیم کرد تا بدین وسیله مغز ملت را در تفکر به این مسابقات مشغول سازیم.
دانشجوی بسیااااااااار شیطون و شوخ و البته نابغه فنی مهندسی!.. که در دوران دانشجویی اش استاد میشه و فقط پروژه های ملّی میپذیره! با وزارت خونه ها‌ کارمیکنه وحقوق های عالی هم بابت پروژه های محشرش میگیره.... با تمامِ استعداد بی نظیر و عملکرد عالیش در رشته و دانشگاه، احساس میکنه یه چیزی این وسط کمه وهیچ کدوم از اینا روحش رو اغنا نمیکنه.. اینجوری میشه که یه تصمیم حیرت انگیز میگیره!..!!…!! این کتاب در ادامه تحلیل های بسیار دقیقی از اثر عمل تک‌تک انسان ها بر جامعه داره، وخیلی عالی به این سوالها جواب میده: اگر این نظام اسلامیه پس چرا اینقدر مشکل داره و‌کشورهای بی دین اینقدر پیشرفته تر ازما هستن؟ چرا اون بالا همه دارن میخورن و این پایین مردم از گشنگی میمیرن؟؟ ادامه اش: و صدها سوال دیگه درمورد وضعیتِ الان جامعه ما و مشکلاتی که همه باهاش درگیریم… عالی جواب میده.. عالی تحلیل میکنه.. مغز آدم رشد میکنه!
با لیست زیر معرفی کتاب مورد علاقه تان را به راحتی پیدا نمائید. (ابراهیم حسن بیگی) (ع) ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
لیست دوم کتابهایی که در پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی در یکسال اخیر معرفی شده. (ع) (ع) (ع)