eitaa logo
حیات معقول
232 دنبال‌کننده
160 عکس
268 ویدیو
2 فایل
🔻 کانال اصغر آقائی ✍ درباره مسائلی که به‌گمانم مهم است، می‌نویسم؛ شاید برای خودم و تو مفید باشد: ✔ گاه متنی ادبی؛ ✔ گاه تبیین؛ ✔ و گاه نقد 🔺️ اینها دل‌مشغولی‌های یک طلبه هستند. 🔻ارتباط با من: 🆔️ @aq_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 غربتِ مؤمن "الْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ" ✍ اصغر آقائی _______________________ 🌀 فهم دقیق روایت به چند بخش مرتبِ با هم وابسته است: 🔹 ۱. معناشناسی ایمان و مراتب آن؛ 🔹 ۲. معناشناسی غریب و عوامل غربت؛ 🔹 ۳. تببین عوامل غربت مؤمن بر اساس معناشناسی این دو اصطلاح؛ 🔹 ۴. بیان نتایج بحث. 💠 ۱. معناشناسی ایمان: هویت اصلی ایمان به قلبی در برابر است که یا و یا و یا هر دو به فرد ارائه می‌دهند؛ لذا سه لایه دارد: ۱. ایمان باطنی؛ ۲. ایمان ظاهری و ۳. ایمان باطنی و ظاهری ◀️ نتایج این لایه ایمانی: 🔻۱. تمام افرادِ پایبند به ایمانی (مانند خدا، فرشتگان، پیامبران و ...) و احکام عقلانی مؤمن هستند؛ 🔻۲. ایمان و عقلانیت مختلفی دارد؛ 🔻۳. بنابراین کسانی که در عقلانیت هستند، ایمان و عقلانیت را درک نمی‌کنند و به همین علت پیامبر ص فرمود ما انبیاء بر میزان عقلانیت و فهم افراد با آنان سخن می‌گوییم؛ 🔻۴. واقعی به هر توحیدی، مؤمن است؛ لذا مثلا هر مسیحیِ متدینی مؤمن است و هکذا؛ به شرط آنکه پیامبر بعدی را دانسته انکار نکند؛ 🔻۵. هر عاقلی که به احکامِ حقیقی عقل چون قبح ظلم عمل می‌کند مؤمن است؛ به شرط آنکه پیامبران را دانسته انکار نکند. 💠 ۲. معناشناسی غریب و عوامل آن: 🔻 مختلفی دارد؛ مانند: نامأنوس، بیگانه، غیر متجانس، کلامِ سخت‌فهم، و ... 🔻 ۱) گاه دارد و ۲) گاه ؛ یعنی گاه چیزی یا فردی، به دلیل ویژگیِ درونی خاصی، غریب می‌شود و گاه عاملِ بیرونی غربت را برای شیئ و یا کسی ایجاد می‌کند؛ مثلا دینی گاه به دلیل روشِ بیان نادرست (عامل درونی)، غریب و ناشناخته و نامأنوس برای مردم می‌شود؛ و گاه به دلیل تبلیغات ضد دینی (عامل بیرونی)، غریب می‌شود؛ 💠 ۳. تبیین عوامل غربت مؤمن: ✔️۱. گاه ایمان، عامل غربت مؤمن است؛ ✔️۲. گاه آن عامل غربت او است؛ ✔️۳. گاه بیرونی عامل غربت او است؛ ✔️۴. و گاه درونی یا بیرونی در کنار هم، عامل غربت است؛ و شاید بتوان گفت معمولا اینگونه هست. ◀️ بنابراین مؤمن به چند دلیل و عامل درونی یا بیرونی غریب است: 🔻۱. گاه ایمان در مؤمن خاص ایجاد می‌کند که او خود را از دیگران ممتاز و نامأنوس می‌بیند؛ مثلا از هستی دارد که دیگران ندارند و این عامل غربت اوست؛ 🔻۲. ایمان در او دارد که با سخن دیگران ممتاز است؛ مثلا از احسان در برابر بدی می‌گوید و این برای غیر مؤمن نامأنوس است؛ 🔻۳. ایمان در او دارد که با عمل دیگران متمایز است؛ مثلا به کوچکتر از خود سلام می‌دهد، و این برای غیر مؤمن عامل تعجب است؛ 🔻۴. این در سخن و عمل به دلیل نبود و در دیگران سبب نامتجانس‌شدنِ مؤمن با دیگران می‌شود؛ مانند مثال‌هایی که عرض شد؛ 🔻۵. این تجانس گاه به ، گاه به ، گاه به و مانند آنها می‌انجامد؛ که در و و مصادیق فراوانی دارد. 💠۴. بیان نتایج حاصل از عوامل یادشده: ✔️ ۱. هر مقدار بر فرد در دینی خاص، به دینی آن بیشتر باشد، از متدینان دیگرِ آن دین نامتجانس‌تر و غریب‌تر می‌شود؛ ✔️ ۲. هر مقدار ایمانی در دینی بیشتر باشد، مؤمنان به آن دین، غریب‌تر خواهند شد؛ مانند نسبت به ادیان دیگر و یا نسبت به فرقه‌های دیگر ✔️ ۳. انسان نیز به دلیل این‌همانیِ عقل و ایمان در مصداق، به همان میزانی که بر او افزوده می‌شود؛ است؛ مثلا یک فرد عاقل در میان افراد احساس غربت می‌کند؛ ✔️ ۴. از آنجا که ایمان هر میزان شود، خاص این مؤمن نیز بیشتر می‌شود، سبب غربت او نیز می‌شود؛ ✔️ ۵. ایمان هرچقدر بیشتر، آن مؤمن غریب‌تر؛ بنابراین معصوم ع غریب‌ترین فرد حتی میان مؤمنان است؛ زیرا هرچند اطراف او را گرفته‌اند، اما او را کامل نمی‌کنند؛ لذا مرتبه‌ای ویژه از غربت مخصوص و است؛ 🔸به تعبیر : هرکسی از ظنّ خود شد یار من از درون من نجست اسرار من ✔️۶. هر مؤمنِ نیز غریب و نامأنوس خواهد بود؛ بنابراین مثلاً افرادی چون بن عبدالرحمن حتی میان اصحاب و شیعیان امام ع غریب بود؛ و عارفان بزرگی چون نیز میان افرادی غریب است چون برتر بیان می‌کند. ◀️ پس غربت_مؤمن مراتب مختلفی دارد. 🔹 سلام خدا بر غریب‌ترین مرد تاریخ، اميرالمؤمنين 😔😭 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 حق‌پذیری و مراتب ایمان ✍ اصغر آقائی ____________________ 🔸 امام صادق عليه السلام فرمود: 💠 إذا خرجَ القائمُ عليه السلام خَرجَ مِن هذا الأمرِ مَن كانَ يرى أنّهُ مِن أهلِهِ ، ودخلَ فيهِ شِبْهُ عَبَدَةِ الشَّمسِ والقمرِ 🌀 زمانى كه قائم عليه السلام قيام كند كسانى كه گمان مى‌شود اهل این امر (ولایت) هستند، از صف آن حضرت خارج مى‌شوند و افرادى مانند خورشيد و ماه‌پرستان در آن داخل می‌شوند. 🔻 شاید واژگانی چون ولایت، شیعه، ایمان، کفر و ... آنقدر به گوشمان خورده است که گویی معانی روشن و بدیهی شفافی دارند 🔻 اما گاه شفاف‌ترین واژگان، نیاز به بازنگری دوباره دارند تا عمق و گستره آنها بهتر درک شوند. 🔻 هیچ شبهه‌ای نیست که و محبان اهل بیت علیهم السلام در جلگه ایمان وارد شده‌اند، زيرا و واژگانی هم‌طراز هستند. 🔻 اما آیا ایمان در شیعه محدود می‌شود؟ و آیا هر در ظاهر محبی، مؤمن است؟ و غیر شیعه‌ای غیر مؤمن؟ 🔻 پاسخ را از عقل و نقل که جویا می‌شوی، نکاتی مهم را می‌یابی: ✔️ ۱. در یک کلمه یعنی در برابر حق، لذا هر گاه هر کسی در برابر حقی، به حکم عقل و فطرت، سر تعظیم فرود آورد مؤمن است؛ ✔️ ۲. چون به دلیل وجودی‌بودن، امری مشکّک، یعنی دارای مختلف، هستند، بنابراین ایمان نیز مراتب مختلفی دارد؛ ✔️ ۳. ایمان با چنین صفتی از تواضع و خضوع در برابر یک قطعی عقلی به عنوان از حق مانند پذیرش قبح ظلم و عمل به آن شروع می‌شود؛ و تا صفت الله تعالی یعنی ، به عنوان ، پیش می‌رود که این می‌شود ؛ زیرا خضوع مطلق در برابر حق مطلق دارد. این ایمان مختص است. ✔️ ۴. پس ایمان دو مرتبه پیوسته به هم دارد: و ، که اگر دومین مرتبه آن از اولی سرچشمه نگرفته باشد، پشیزی نمی‌ارزد. ✔️ ۵. بنابراین هرکسی هر میزان از حق را حقیقتاً درک کرده باشد، به همان میزان مؤمن است؛ خواه در ظاهر بی‌دین باشد یا دیندار. ✔️ ۶. سخن ۵ به این معنا است که صرفا رسیدن حق به حواس ظاهری فرد، مثلا رسیدنِ سخنِ حق به گوش او، معیار نیست؛ بلکه ایمان، تنها و تنها دو چیز است: یک. فهمیدن حق؛ و دو. خضوع در برابر آن و پذیرش. ✔️ ۷. بنابرین فردی ممکن است به عنوان حق مطلق، به گوش او نرسیده است، اما او فردی است که در برابر مصادیق دیگر حق در همان اجتماع زیسته خود، خضوع داشته است. مثلا فردی ، همیشه به دیگر هم‌کیشان خود می‌گذارد؛ این فرد هرچند در ظاهر است، اما شرک او برآمده از جوّ اجتماع و عادت است نه از روی حکم عقل، لذا چون اهل ظلم نیست، به همان میزان متواضع در برابر حق است و مؤمن هرچند هنوز در مراتب برتر ایمانی قرار نگرفته است ( کنید: این مثال بنا بر این فرض که بطلان خورشیدپرستی، برایش به هر دلیل منطقی، آشکار نشده است) ✔️ ۸. در کنار این فرد ، شیعه‌ای را فرض کنید که در ظاهر ولایت را پذیرفته است اما به دلیل آنکه هر جایی که باید را در عمل بروز دهد، بروز نمی‌دهد، و در واقع خضوع در برابر حق یعنی ایمان باطنی ندارد و به تعبیر دیگر که هویت‌بخش و اصل این فرع یعنی ایمان ظاهری است را ندارد. ✔️ ۹. در دو مثال پیشین، آن خورشیدپرست، ولایت باطنی دارد، اما این دومی تنها ولایت ظاهری دارد ✔️ ۱۰. از آنجا که اولی ایمان را دارد، هنگام قیام حق مطلق و بروز وی، این فرد به دلیل تواضع باطنی در برابر حق، در ظاهر نیز تابع او می‌شود، اما آن فرد به‌ظاهر تابع، چون حق مطلق را برابر با دست‌برداشتن از شخصی می‌داند و در حقیقت آن ایمان ظاهری، خودپرستی و مانند آن بود نه تواضع در برابر حق، لذا در اینجا که باید یکی از این دو را بپذیرد یعنی یا خودپرستی یا حق‌پرستی را، اولی را می‌پذیرد چون حقیقت ایمان یعنی تواضع در برابر حق را نداشته است. ✔️ ۱۱. این نگاهِ برآمده از دین و عقل: ✅ این نگاه به ایمان ۱) سبب می‌شود اهل غرور و تکبر نشویم، ۲) همیشه با دیگران باتواضع برخورد کنیم، ۳) اگر فردی آنچه به‌عنوان حق به او پیشنهاد می‌دهیم را نپذیرفت، در برابرش خودخواهی نکنیم، ۴) امر به معروف و نهی از منکرهایمان، صبورانه و مؤمنانه‌تر شود، ۵) همیشه خیرخواه دیگران باشیم، ۶) در دام تبلیغات و سوءاستفاده‌های دشمنان حق قرار نگیریم که اینها تنها و تنها خود را قبول دارند، ۷) سخنان دیگران را دقیق و کامل گوش دهیم تا مبادا حقی نادیده گرفته شود، ۸) ساده‌اندیش نباشیم، ۹) عمل خیر دیگران را تخطئه نکنیم، و ۱۰) دعوت و تبلیغ‌مان مؤثرتر باشد. 🔹 البته تمام فواید پیش‌گفته به این معنا نیست که فریب حیله‌‌گران را بخوریم و هر سخن و فرقه‌ای را حق بدانیم که امری آشکار است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 رابطه ایمان و نجات: آیا نجات مختص شیعیان است؟ ✍ اصغر آقائی _________________ 💠 علیه‌السلام فرمود: لا نَجاةَ لِمَنْ لا ايمانَ لَهُ: کسی که ایمان ندارد، نجات نیابد. 🔻برای فهم این حدیث مقدماتی لازم است: ۱. اوصافی چون عقلانیت و ایمان و ولایت و عشق، و به طور کلی تمام ، هرچند در مفهوم‌ مغایر یکدیگر هستند، اما در مصداق، به دلیل ، دارند. ۲. بر اساس ، تمام اوصاف وجودی، دارند؛ لذا خداوند است در اعلی مراتبِ آن؛ و است به همین صورت. 🔻برخی نتائج حاصل این دو مقدمه: ✔️ هر عاقلی، مؤمن است؛ ✔️ هر مؤمنی، عاقل است؛ ✔️ هر عاقلی، ولایت دارد؛ ✔️ هر ولیّ‌یی، عاقل است؛ ... و نتائج دیگر؛ مثلا: هر عاقلی، شاکر است‌. (تمام اوصاف وجودی در این نتایج به تناسب، موضوع و محمول واقع می‌شوند) ▫️نکته: اگر موجودی را داشته باشد، هویت این ولایت چون است، به هیچ عنوان با ولایت مطرح‌شده قابل قیاس نیست و نتایج گذشته را ندارد. مثلا ، یعنی ، لذا چنین ولایتی، نه دارد، نه دارد، و نه اوصاف وجودی دیگر؛ لذاست که کسانی که ولایت شیطان را دارند، در روز قیامت، علیه خود و شیطان می‌شورند و می‌شوند؛ مگر می‌شود عقلانیت، پشیمانی بار آورد؟ 🔻بر اساس دو اسم و خداوند، تمام اوصاف گفته شده، هم ظاهری دارند و هم باطنی؛ و این مسئله نتائجی دارد، مانند: ✔️ الهی، هم باطنی هستند و هم ظاهری. ✔️ تمام خداوند هم بر فرد و هم بر دیگران ولایت‌آور است. یعنی اگر مثلا کسی بر امری به صورت صددرصدی حکم کند، او باید سخن این ولیّ (همان حجّت) الهی را بپذیرد؛ و به همین منوال حجت‌های بیرونی. ✔️ باید لااقل به مرتبه‌ای از ، وابسته باشد، لذا پذیرش ، بدون نوعی حجت باطنی، عبث است و بی‌فایده. ✔️ اگر کسی را پذیرفته باشد، ولی حجت ظاهری به او نرسیده یا رسیده اما به دلیلی موجّه، او را درک نکرده باشد، این فرد به دلیل از حجت باطنی یعنی عقل، در دائره ایمان باطنی قرار دارد، چه متدین به ادیان دیگر چون مسیحیت باشد و چه متدین نباشد، و یا اساسا خداباور نباشد، اما به حکم عقل، هیچگاه مثلا ظلم نمی‌کند؛ چنین فردی، مرتبه‌ای از ایمان باطنی را دارد و آن مسیحی، علاوه بر ایمان باطنی، مرتبه‌ای از ایمان ظاهری را نیز به دلیل پذیرفتن عیسی ع دارد. ✔️ کسی که به ایمان باطنی مؤمن است در ، ایمانش آشکار می‌شود؛ ✔️ کسی که به ایمان ظاهری مؤمن باشد، در روز قیامت، اگر ایمان باطنی نداشته باشد، کافر محشور خواهد شد؛ مانند منافق ✔️ هر فردی به هر میزان که عاقل‌تر، مؤمن‌تر، و ولایت‌مدارتر می‌شود، در حقیقت، ولایت اميرالمؤمنين علیه‌السلام را پذیرفته است، و خلیفه‌ی خلیفة الله می‌شود، لذا تبعیت از او و پذیرش سخن او نیز بر دیگران ضرورت بیشتری می‌یابد. ▫️ به طور کلی قاعده در این باب این است: به حکم دو اسم و ، هر آنچه در این دنیا است مظهر اسم الظاهر است، ولی قیامت مظهر الباطن، لذا فقط هر کسانی در قیامت، که "تبلی السرائر" است، مؤمن خواهد بود، که در دنیا داشته باشد. ✅ با توجه به توضیحات و مقدمات بالا، هر کسی در دایره عقلانیت، ایمان، و مانند آن وارد شود، به دلیل این‌همانی آنها با ولایت، در حقیقت علیه‌السلام را پذیرفته است؛ و این معنای احادیثی است که می‌فرماید بدون ولایت کسی وارد بهشت نمی‌شود؛ که فرمود "هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ" و در روز قیامت ولایت از آن "الله" است و طبیعتا ولایت از آن ولیّ نیز است؛ لذا ولایت اميرالمؤمنين علیه‌السلام به همه عرضه می‌شود، و مثلا آنکه در دنیا به احکام حجّت باطنی عمل می‌کرد و سمعاً و طاعتاً به عقل می‌گفت - هرچند در ظاهر مسلمان نبود - در آنجا هم سمعاً و طاعتاً به حجّت ظاهری خواهد گفت. ✳️ و نتیجه این می‌شود: وقتی اميرالمؤمنين علیه‌السلام می‌فرماید مؤمن اهل نجات است، یعنی هر کسی به هر مرتبه‌ای از ایمان، عقلانیت، و ولایت رسیده باشد، و ملتزم مقتضیات آن باشد، در دائره نجات است؛ پس هر چقدر مؤمن‌تر، ناجی‌تر است. پس نه تنها شیعیانی که ملتزم به مقتضیات ایمان هستند، در هر مرتبه‌ای، اهل نجات هستند، بلکه هر مؤمنی به معنایی که عرض شد اهل نجات خواهد بود. 🔻 نکته پایانی: وقتی گفته می‌شود مؤمن اهل نجات است، باید گفت نجات از چه چیزی؟ قاعده کلی این است: هر کسی عقلانیت، ایمان و ولایت را در هر چیزی به کار برد، در همان چیز اهل نجات است، چه دنیوی چه اخروی؛ و البته مصداق تام این نجات، نجات از است. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
🔰ایمان و شکر: بررسی اجمالی رابطه آنها ✍ اصغر آقائی ___________________ 🔻برای بررسی ایمان و شکر ذکر مقدماتی لازم است: ✔️۱. بر اساس اصل متین «»، هر آنچه وجودی است، هم اصیل است و آثار دارد، و هم تشکیکی است، یعنی مختلف داشته، شدّت و ضعف در آن راه دارد. ✔️۲. از سوی دیگر تمام چون وجود دارند، هم اصیل بوده، آثار خارجی متناسب با خود را دارند و هم مراتب مختلفی دارند. ✔️۳. از صفات وجودی انسان ایمان و شکر است که هر دو هم وجودی و هم مراتب دارند. ✔️۴. از سوی دیگر تمام اوصاف وجودی، به دلیل ، با یکدیگر در مصداق، این‌همانی دارند. ✔️۵. بنابر آنچه بیان شد، ، دو صفتی هستند که در مصداق این‌همانی دارند. این سخن بدین معنا است که «هر مؤمنی، شاکر است» و «هر شاکری، مؤمن». ✔️۶. نباید فراموش کنیم، همچنانکه پیش از این بیان شد، از _باطنی تا را شامل می‌شود، لذا شکر نیز همین مراتب را دارد. ✔️۷. پیش از این بیان شد هر کسی که به خویش، به عنوان خداوند، توجّه داشته، تسلیم آنها شود، مؤمن به ایمان باطنی است؛ و هر کسی که در برابر خداوند تسلیم شود، مؤمن به ایمان ظاهری است؛ و هر کسی که در برابر هر دو حجّت الهی، تسلیم باشد، برترین مراتب ایمان را دارد که همان ایمان برتر است. ✔️۸. بنابر آنچه در ۷ بیان شد، نیز از مراتب باطنی تا مراتب ظاهری را شامل می‌شود. ✔️۹. بنابر مقدمه ۸ از آنجا که در هستی هیچ فردی یافت نمی‌شود که به هیچ‌یک از احکام عقلی خود یا احکام دینی خویش پایبند نباشد، لذا هر فردی مرتبه‌ای از شکر، گرچه بسیار ناچیز باشد را دارا است؛ لذا خداوند متعال می‌فرماید: «وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ». ✔️۱۰.‌ در این آیه شریف، خداوند «»که صفت مبالغه است را به «قلیل»بودن توصیف کرده است. یعنی آنانی که شکر را دارند بسیار اندک هستند؛ نه آنکه هیچ انسانی نیست. بنابراین همه انسان‌ها مرتبه‌ای از شکر را دارند؛ اما شکور یعنی بسیار شکرکننده اندک است. ✔️۱۱. بنابر آنچه در ۱۰ بیان شد، و از آنجا که گفته شد میان ایمان و شکر، وجود دارد، پس هر انسانی مرتبه‌ای از ایمان را نیز دارد؛ چرا که هیچ انسانی یافت نمی‌شود که مرتبه‌ای از ایمان باطنی به معنای توجّه به احکام عقلی را، به طور مطلق، نداشته باشد؛ ✔️۱۲. بنابراین آنچه در ۱۱ گفتیم، باید گفت تمام انسان‌ها مرتبه‌ای از ایمان، هرچند اندک را، داراست. امّا آیا بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت که هر انسان مؤمنی، است؟ ✔️۱۳. پاسخ سؤال پیش‌گفته خیر است؛ زیرا برای صرفِ ایمان و یا شکر کفایت نمی‌کند. کسی اهل نجات است که در کنار ایمان، داشته باشد "یعلمون الصالحات" و اگر چنین نباشد؛ ایمان آن فرد، کارساز نخواهد بود. ✔️۱۴. بنابر آنچه در ۱۳ بیان شد، که در عمل صالح لازمه ایمان است، خداوند متعال در آیات مختلفی شکر را با به کار برده است که دلالت بر استمرار در شکرگزاری دارد. خداوند در آیه ۷۸ سوره نحل هدف ابزار شناختی چون حواسّ ظاهری و باطنی را شکرگزاری مستمرّ بیان کرده است: «وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» 🔸 نتیجه: تحلیل اجمالی فوق نتایج گوناگون فردی و اجتماعی، همراه دارد؛ مانند: ☑️ هر میزان فردی بیشتر شود او است و بالتبع . ☑️ برای به ایمان و عقل، کافیست نعمت‌های موجود در زندگی افراد را گوش‌زد کرد، تا در مسیر شکرگزاری قرار بگیرند. ☑️ شکرگزارشدن فرد، یعنی در برابر همه موجودات، از جمله خود و خانواده خود. ☑️ با شاکرشدن فرد، اجتماع اصلاح می‌شود. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 معنای وجه الله در قرآن ✍ اصغر آقائی ________________ 🔸 به تناسب و شب ضربت‌خوردن علیه‌السلام بیانی اجمالی درباره به عنوان یکی از القاب ایشان بیان می‌کنم. 🔻 درباره تعابیر مختلفی در قرآن آمده است؛ مانند: ✔ مَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ  ✔ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ✔ کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ* وَ یَبْقی‌ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ ✔ کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ 🔻از این آیات: ▪️اولاً سه نتیجه زیر به‌دست می‌آید: ۱) نتیجه‌ی انفاق و اعمال خیر به‌دست‌آوردن وجه الله است، و از سوی دیگر ۲) همه هستی "وجه الله" است؛ و ۳) غیر از وجه الله، همه فانی، و هالک هستند، ▪️ ثانیاً برای ، دو مصداق وجود دارد: ۱. ذات الله است، ۲. تمام هستی. ▫️علاوه بر مصادیق فوق، در احادیث برای وجه الله مصادیق دیگری چون دین الله، انبیاءالله و اميرالمؤمنين و ائمه اطهار علیهم‌السلام بیان شده‌اند. 🔻 این مصادیق یک حقیقت هستند که همان ذات الهی باشند؛ زیرا ، دو جنبه و دارد؛ یعنی ذاتی دارد که همان جنبه حقی است؛ و جنبه دیگر او همان مخلوقات وابسته به ذات او هستند که همان جنبه خلقی او می‌باشند. 🔻 بنابر آنچه گفتیم وجه الله را نیز باید در هر دو جنبه دید، پس: ۱) وجه الله در جنبه خداوند همان است؛ و ۲) در جنبه ، وجه الله و مختلفی مانند اسماء الله، مخلوقات الهی و اسم اعظم حق تعالی یعنی امیرمؤمنان عليه السلام است. ▪️ بر اساس آنچه بیان شد: به طور خلاصه تمام هستی به یک معنا در سه مرتبه یا مصداق خلاصه می‌شود: ۱. ذات الهی، ۲. امام معصوم (انسان کامل)، و ۳. تمام مخلوقات. 🔻اکنون زمان آن است تا دو عبارت زیر که از آیات پیشین به دست آمده است را معنا کنیم: ☑️ ۱. انفاق برای وجه الله است: یعنی هدف با توجه به سه مرتبه فوق باشد؛ مراتبی که به هم وابسته هستند؛ یعنی توقّف در هر مرتبه پایین‌تر، بدونِ بودنِ مرتبه بالاتر، نادرست و ابتر است. بنا بر این مقدمه: ، عامل و و مخلوق است (در مرتبه اول مصداق وجه الله)، اما این تقرب باید ذیل (در مرتبه دوم) و سپس در مرحله سوم باشد. ▫️ نکته: البته هرچقدر مرتبه‌ی قبل در مرتبه‌ی بعد فانی‌تر شود، خالص‌تر است، و اگر مراتب بالاتر در میان باشد، مراتب قبل وجود دارد نه بالعکس. ☑️ ۲. همه جا وجه الله است و همه موجودات هالک هستند: این یعنی در چیزی وجود دارد، که نیست؛ و یا به تعبیر دیگر است اما نابودی نیست؛ زیرا آنچه می‌شود، دیگر در معدوم نمی‌شود؛ و به تعبیر قرآنی صورت می‌گیرد؛ و معنا ندارد شیی معدوم به حق رجوع کند. در حقیقت در است و هر به سوی است، و کامل‌ترین موجود، به عنوان هدف اعلای تمام هستی است، الله است؛ و به هر موجودی چه بدانیم و چه ندانیم عشق به اوست در حقیقت. 🔻بر اساس اجمال بیان شده: ✔️ اولاً امام عليه‌السلام، تمام مظاهر حق است؛ و این وجه تام هم باقی است و هم غیر فانی، و هم اگر نباشد، هستی ندارد تا سیری داشته باشد و اساسا نه ایجاد می‌شود و نه حرکت کمالی در آن معنادار می‌شود. ✔️ و ثانیا تمام مخلوقات و مظاهر حق تعالی، در سیر کمالی خویش به سوی حق، از مجرای وی یعنی امام عليه‌السلام در حرکت هستند؛و لذا ایشان هم است، هم و هادی آنان که فرمود "وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ" است، و هم باب رزق الهی است و هم ... . ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔻 اهمیت دعوت به بر کسی پوشیده نیست؛ 🔻 امّا از آنجا که ایمان دارد، دعوت به هر مرتبه‌ای از آن نیکوست. 🔻 لذاست که آیت الله رحمة الله علیه می‌فرمودند: نگویید اگر عمل نکنند یا اگر اهل عمل نباشند و نشوند، فایده ندارد. 🔻 طبیعتاً معنای این سخن این نیست مهم نیست؛ بلکه عمل از ایمانی است نه همه آن. 🔻بنابراین اگر کسی عملی دینی را رها می‌کند، به همان میزان، از ایمان او کاسته می‌شود. 🔻امّا کسی که به او نرسیده یا آنکه به بودن آن علم نیافته است، منکر آن عمل محسوب نمی‌شود. 🔻 پس در دعوت به ایمان باشیم، و نتیجه فوری از دعوت خویش انتظار نداشته، و توجه به مراتب ایمان داشته باشیم. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul