eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
415 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
119 ویدیو
24 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
حقیقت ............... ، بازگشت به خود است! حجی است که ی آن ماییم! کربلایی ست که آن ماییم! ما را ناخواسته به کوفه و شام کشیدند چون اصل ما ! ما از آن خاکیم... از آن دیار هیچ خاکی به ما سازگار نیست جز هیچ آبی از گلویمان پایین نمی رود جز گرفتار بازار بودن، ما را دور می کند از حقیقت ماست! بیا برگردیم رفیق قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌹🌹🌹 به ساحت سه ساله اباعبدالله الحسین (س) سفر ................ اگرچه روی لب، «یا نورُ یا قدوس» اغلب داشت شب میلاد من بر لب، فقط «یا ربُّ یا رب» داشت سه سالِ آخرِ عمرِ پدر با من چه زیبا شد از آن همه شیرین زبانی، خنده بر لب داشت سفر می خواستم، او هم مرا با خود به صحرا برد چه صحرایی که بیش از هر زمان، سرباز و مَرکب داشت در او خون (ص) بود و (س) و (ع) یعنی اگر نیزه قلم می شد، به اندازه... مُرکّب داشت اگر گوشی برای حرف های آسمانی بود آن روز قدر یک جهان با خَلق، مطلب داشت ولی هر بار آمد رازی از خلقت بگوید آه... سه شعبه آمد و او را به یک شکلی معذب داشت برایم بعدها تعریف کردند آن دم آخر پس از ذبح تو شمر بی حیا، بادی به غبغب داشت همینکه کاروان از قتلگاهِ آسمان رد شد خودم دیدم از آن بالا که وضعی نامرتب داشت من از سیلی نمی نالم، که از زخمِ زبان مُردم زبان مردم شامات و کوفه، مار و عقرب داشت خدا را شکر با این کاروان یک مرد می آمد خدا را شکر در تب داشت نمی ماند از حرم چیزی و از اهل حرم، نامی خدا را شکر که این قافله یک عمه داشت! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
،🌷🙏🏻 برای سفر ............ پیچید تا در خانه ی صدایش گل از گل شکفت و شد فدایش ، لباس نو تنش کرد و... زد بوسه بر پیشانی و بر دست و پایش دست گهواره شد تا او بخوابد می خواند سوره ی کوثر برایش در باغ انگورش عرق می ریخت بابا تا جرعه ای مستی ببخشد بر هوایش یک یا دو سال بعد تا که از درآمد یک گیره مو بود پنهان در عبایش مثل در کنار مادر خود چادر به سر دارد به وقت ربنایش گاهی به همراه می رفت مسجد تا گل کند در کوچه، دستان دعایش یک روز دید از خانه خود رفته اند و در این بودند هرچه آشنایش خوشحال شد از دیدن کوه و در و دشت آری سفر بود و سفر، تنها دوایش او بی خبر بود از تمام اتفاقات از قصه های واقعی در خواب هایش آخر مگر نداری تو خودت زجر!؟ ای کاش سیلی می زدی من را به جایش شرمنده خواهد شد از روضه ی آب چیزی نمی گویم اگر از قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🖤😭 به پیشگاه سکوت و صبر .............. است و کرامت خصلت اوست سلیمان است هر انگشتر او به سائل داده یکجا روزی اش را بوده ست الگویش، بگو هو...! ، آسمانی خشک دارد ولی کافیست چشم او ببارد شراب ناب می آید به هر جوی اگر که پا به نخلستان گذارد عبا بر شانه و عمامه بر سر بهار از کوچه ها رد می شود باز به منبر تکیه خواهد زد کمی بعد خدای وحی و شعر و خطبه و راز حسودان از نمازش خسته بودند که او عین غرق خدا بود از سینه و دردش خبر داشت و او، و بود را زهر کین نه... کوچه ها کشت همانجا که عزیزش بر زمین خورد نمی دانم چه آمد بر سر او چگونه را تا کجا برد!؟ گذشت و سال ها بعد از سقیفه خیانت باز رویش را نشان داد زنی، مرد خودش را کشت و می دید امامی در میان خانه جان داد دم آخر، دهانش غرق خون بود تمام طشت را پر کرد آهش رسید از راه ، خون جگر شد همینکه خورد بر لب ها نگاهش بعد او چیزی ندارد به جز آسیب و آشوب و خرابی بقیع آماده ی دفن شد چه تشییعی! چه استقبال نابی! برای بوسه بر آن پیکر پاک سپاهِ تیرها سبقت گرفتند تن و تابوت چون درهم تنیدند برای دفن او مهلت گرفتند قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🤦🏻🖤 تقدیم به خون خدا (ع) و منتقم ثارالله (عج) درک ............... تا قضا عین قدَر، اقبال او را درک کرد مادرش آتش گرفت و فال او را درک کرد از دل قنداقه اش بخشید هر کس را که خواست از راه آمد و او، بال او را درک کرد ما نام است و با می شود هر سال او را درک کرد یعنی دل ما کربلاست سینه زن هم آیه زلزال او را درک کرد کوه بود اما تکان می خورد گاهی شانه اش هر که دیده داغ و کرده ناله، او را درک کرد یک و یک ، ای وای از این دال عجیب یکباره، قد دال او را درک کرد در پرده بود و ذهن ما لکنت گرفت با چه چشمی می توان گودال او را درک کرد شمرِ قاتل، بوده روزی در صف مولای خود با چه می توان امثال او را درک کرد!؟ غیر که بر سینه ی او سرسپرد نعل تازه، پیکر پامال او را درک کرد بی سوار آمد به سمت خیمه ها تا نسیمی پر کشید و یال او را درک کرد جای آتش سبز بود این بین و... او هم با عطش حال و روز و او را درک کرد رفت زیر پای یک دختر همینکه چادرش دست سنگین کسی، خلخال او را درک کرد پشت اسب و زیر پا و در تنور و روی نی خولیِ ملعون چقدر ارسال او را درک کرد در میان آن همه، مهمان نوازان تا به شام تازیانه، و او را درک کرد بعد از آنکه ریخت بر گیسوی او قدری شراب خیزران آمد جلو، تبخال او را درک کرد دختری بی تابِ بابا بود و بابا سررسید در میان آن همه گل، او را درک کرد - آبِ پاکی را روی دستان ریختند در تمام شهر یک غسّاله او را درک کرد با باید خط به خط شد تا که شاید لحظه ای هم، حال او را درک کرد ، جمع کران است و ، اهل نظر با می توان اقوال او را درک کرد شال سادات ، شال سبز ست خوش به حال آنکه یک شب، شال او را درک کرد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 برای (ع) و زائرانی که در ایشان کیلومترها راه را بر سر و و گونه به می رسند دسته دسته ............... می رسد خورشیدِ گنبد کم کم از پشت کَلات ۱ از ، ... آب دارد نه قنات دسته دسته می رسند از کوه های بی عبور خیل مشتاقان تو از و از ۲ تا برایت مویه و افغان کنند از عمق جان پیرزن ها می رسند از این دهات و آن دهات با هزاران عشق، به سمتت می دوند جاده ها هم راه افتادند از شوق صدات تا گیریم از لب های باران خورده ات می خوانیم و هستیم ای بر این صراط چشم ما در روضه های جدّ تو شده این راهیم و دلخوش بر همین ها از پر بود اما چشم ها... پشت سر ما بود و ما رو به با از و اغنا شدیم ۳ با دل بستیم بر آهِ بیات ۴ شب به شب روشن تر از قبلیم در چشمان تو می گیرد دل ما از تو ای خورشیدِْ ذات روز آخر، بی قراری بود و یک شهر شلوغ تا ببینم روی ماهت را... شدم از دور مات یک خیابان مانده تا زمینگیرم کند آه از آن ساعت که این دیوانه می افتد به پات قم المقدسه .............................. ۱. کلات: یک. نام شهری مرزی در شمال شرقی مشهد به نام کلات دو. قلعه ای به نام کلات نادر یا کاخ خورشید ۲. بامیان و هرات: نام دو شهر افغانستان ۳. قطعه زینب زینب اثر استاد سلیم موذن زاده اردبیلی ۴. اذان معروف استاد رحیم موذن زاده اردبیلی در آواز بیات ترک 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
به پیشگاه و 😭🖤 به پیشگاه و .............. از وقتی با تو آشنا شدم جهان را می بینم! مگر نه اینکه تو ای!؟ مگر نه اینکه تو ای!؟ مگر ... (سه نقطه) نیست!؟ مگر ، (ویرگول) نیست که از تشنگی به خود پیچیده!؟ من شنیده بودم که ، را با سر به خاک سپرد اگر این صحیح است پس ؛ (نقطه ویرگول) از کجا آمده!؟ نکند درست باشد!؟ : (دو نقطه) است که خیمه ها را می پاید آه... شک ندارم که «» (گیومه) را از روی ساخته اند که هنوز در آسمان علقمه، قنوت گرفته ❓مگر ؟ (علامت سوال) عصایی نیست که بر سر خورده! ❗مگر ! (علامت تعجب) همان نیزه ای نیست که از آن افتاده ؟! - (خط تیره) همان است که روزگار را سیاه کرد - (خط فاصله) ای که بین نام و نشست و چهل سال بینشان جدایی انداخت همان خطی که حالا شده و در ، پا به پایم می آید جاده ای که پایانش . (نقطه) است نقطه ای که کم کم می شود و در چشمانم برق می زند نقطه ای که روز اول تا در گفتند: در زیر خودنمایی می کرد. قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🖤🔥 پیشکش به (ع) در هوای او ........... اشک است قوت غالبش، خرما غذای او نان می پزد ، پا به پای او از قتلگاه مادرش رد می شود هر روز نان می برد وقتی برای او هر چاه را که می کَند پر می کند با پیچیده در گوش زمین، زخم صدای او گاهی کلنگش را می اندازد میان کار با خاک، بازی می کند انگشت های او ترین مرد زمین، شد از آن ابری تر از باران شده حالا او گرفت از میخ در، مزد رسالت را تیغ خوارج هم شود روزی بهای قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🖤 پیشکش به .................. از گفتیم و نگفتیم از او هی خواندیم و نگفتیم از او ای کاش جای روضه های فاش می گفتیم قدری از و و او او، هم است و هم ظلمت نمی ماند به لطف التفات او آبی تر از ندیدم در زمین، کس را باید که دُر برداشت از دریای ذات او عمری پی حذف بودند بی دینان اما کم آوردند آخر از ثبات او افسوس از آنهایی که با کوهی سند، هر بار جای می نویسند از وفات او شکی اگر در مرگ او داری بپرس از میخی که نی شد، خورد در خون دوات او تمامش را به دین بخشید و آیینه پیدا نخواهد کرد آهی در بساط او بی تاب بود و و که یک چشم او شد و چشمی او قلب زمان هم ایستاده در بنی‌هاشم مانده در خشت ها همواره، مات او هر نعمتی، با خود زکاتی دارد و باشد ، زکات او قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭🖤 برای خانم (س) و (ع) ................... تو را از بین صدها گُل برای خود جدا کرده با دیدنت ای یاد خدا کرده تویی آن ماهِ پنهان در پس ابرِ حیا، بانو که خود را در دل به لطف شرم، جا کرده عروس خانه مولا، خودش را خوانده ولی او را صدا کرده چه بانویی که شد، چه بانویی که شد چه بانویی که با اش در این ، صفا کرده تویی، نور و... ، نورٌ علیٰ نور و... تبارت، نور خدا چشم تو را آیینه ی کرده شنیدم و را گرفته از تو و آتش، پای ظلمت را به قلب خیمه وا کرده شنیدم پرده‌نشینت رفته در بازار امان از ! در حق عزیزانت جفا کرده همین که از برگشته؛ - شده ، ام‌الشّفاء و... کارها کرده نه تنها است مثل این زن خدا عباسِ او را نیز الگوی وفا کرده الاَنگور، در میخانه ی ، شد می و ، حق فرزندیِ خود را خوب ادا کرده - چنانکه آسمان کرده زمین را از که حتی ارمنی را با آشنا کرده برو در گلدسته هایش را تماشا کن ببین در چه غوغایی بپا کرده دست هایش را به ساق عرش گسترده قنوت تشنگان را اینچنین کرده یعنی همین که او به پاس کودکی هایش به یاد ، ایوانِ بلندش را کرده برای آنکه مَشکی را ببخشد بر لب خیمه سرش را داده و «پیراتنش» را بوریا کرده ۱ برای پیریِ ، دستان سبزش را قلم کرده قلم کرده، عصا کرده عصا کرده بنازم هیئتش را که... هم آنجاست عموجانش، جهانِ مرده را کرده قم المقدسه ............................................. ۱. پیراتن: واژه ابداعی شاعر متشکل از پیراهن و تن 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🙏🏻 برای (س) زنی را... ................ زنی را میشناسم دامنش دریا زنی را میشناسم سینه اش صحرا زنی نستوه، همچون کوه، پابرجا همان دختر که شد همسر به همان خواهر که شد مادر به زنی را میشناسم مرتضی سیرت زنی را میشناسم فاطمه صورت زنی که عالَمی دارد سرش غیرت همان خورشیدِ بی سایه، همان ماهی که هر شب با علی می کرد همراهی نگو ! بگو نگو ! بگو شیرخدا... نگو ! بخوانش «ألَم نَشرح لکَ صَدرک» مرام اوست «شکیبایی» همان درس قیام اوست نگو ! بگو سردار و سرلشکر نگو ! بگو ، بگو اکبر نگو ! بگو آب آور پناه خیمه ها در بوده همان که خطبه غراء فرموده خدایا کن سینه ی ما را بیاور با ، آیینه ی ما را معطر کن از او آدینه ی ما را که ما شب زنده داران در پی نوریم اناالحق گوی دارِ صبحِ منصوریم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻✋🏻🌹 در پاسداشت مقام که همواره زنده است و زندگی می بخشد .............. بی جلیقه، بی محافظ، خاکریزی را قدم زد رعد و برقی شد همینکه ابر ابرو را به هم زد نقشه‌ی نابودی ، گذشت از ذهن قلبش با سرانگشتش به خاک مرده، نقشی از عدم زد شیر میدان بود و نامش بر لب آمد ناخودآگاه هرکجا هرکس به جمعی، حرفی از یک جو جنم زد ذوالفقارش در غلاف صبر و تدبیر و حیا بود هر زمان گفت ای ، می زنم... زد! گاه، شد به عشق و سرها هوا رفت گاه، مضطر شد کنار و سر به حرم زد روستایی‌زاده‌ای بود و دمادم گفت از ولایت بود و عمری از نیز دم زد بارها دیدند چون ارگ‌بمی در خود فرو ریخت هر کجا اما کم آورد او، دم از زد در میان سیل آتش، زلزله در دل بپا کرد خنده‌های گاهگاهش، دست رد بر هرچه غم زد او بود دست‌هایش را قلم کرد و به عَلم زد دست‌های میوه دارش، ریشه زد یک بار دیگر شاعری نقاش آمد بال هایش را قلم زد دست‌هایش... دست‌هایش، شانه‌هایم را تکان داد چشم‌هایش... چشم‌هایش، سرنوشتم را رقم زد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15